نسبت رسانه با سیاست چیست و چه باید باشد؟ چه ارتباطی بین رسانهها و مراکز قدرت وجوددارد؟
آیا جریان اطلاعات آزاد واقعیت دارد؟ قدرتهای سیاسی بنابر چه ضرورتهایی اقدام به تاسیس شبکههای ماهوارهای با هزینههای نجومی میکنند؟ تهاجم فرهنگی چه ابعادی دارد و چقدر جدی است؟ چرا مهمترین عرصه تقابل و جنگ تمدنها از میدانهای جنگ نظامی به رقابتهای اقتصادی و نهایتا به آفند و پدافند فرهنگی رسیده است؟ جنگهای نظامی تاریخ چقدر ماهیت فرهنگی داشتند و تهاجمهای فرهنگی و رسانهای معاصر چقدر ماهیت نظامی دارند؟ بهراستی چرا در نبردهای گسترده رسانهای و فرهنگی معاصر، تمدنهای ریشهداری چون ایران، هند، چین، مصر و... بیشتر احساس خطر میکنند یا آسیبپذیرتر به نظر میرسند؟ تعبیراتی چون غارت فرهنگی چقدر واقعیت دارند؟
اینها نمونه پرسشهایی است که بدون پرداختن به آنها یا تمرکز جدی و ریشهیابی حداقل برخی از آنها نمیتوان وارد بحث رسانه و نقد مواردی چون شبکهها و برنامههای ماهوارهای شد. مضحکتر اینکه، گاهی همین جنس از نقدهای سطحی نه تنها مانعی بر سر راه یک شبکه یا برنامه ماهوارهای محسوب نشده و آن را خنثی نمیکنند، بلکه مخاطب را کنجکاو و تشویق میکنند که به سراغ مورد نقد شده رفته و در معرض پیام و تهاجم فرهنگی مورد نظر قراربگیرد!به عنوان مثال میتوان به سریالهای هالیوودی چون «گمشدگان»، «بیست و چهار» و... اشاره کرد که در طول سالهای اخیر به بهانه نقد فلسفی و هنری وفراما سونری و امثال آن، بسیاری از مخاطبان، به ویژه قشر فرهیخته جامعه را کنجکاو و وادار کرد که با دقت و لذت وافر به سراغشان رفته و تماشایشان کند! مثل این میماند که به سربازان یک جبهه بگوییم ماسکهایتان را بردارید و از سنگر بیرون بروید و ببینید این بمباران شیمیایی و ناجوانمردانه دشمن چه تاثیر مرگآور و خطرناکی دارد و باعث میشود چه تاولهای عفونی و ماندگاری بر پوست بدنتان ایجاد شود (فقط یادتان نرود سلام ما را هم به اهل قبور برسانید!).
مخاطبی که از «ان الانسان لفی خسر» غافل باشد و فراموش کند که «وقت» و زمان تنها سرمایه حقیقی اوست، اگر در بدترین وضعیت با تماشای تصاویر مستهجن و تحریکآمیز جنسی یا رقص و آوازهای مبتذل عمر خود را حرام نکند، در بهترین حالت دچار بیحوصلگی و انواع و اقسام افسردگیها خواهد شد. چنین مخاطبی اگر کارمند ادارهای باشد و دارای دفترچه بیمهای، غیر از افزایش هزینههای درمان (صرف داروهای ضدافسردگی) برای جامعه یا خانواده خویش چه خواهد کرد؟
آیا یک تاجر بینالمللی یا کارخانهدار بزرگ، یا یک متخصص تحصیلکرده، دکتر و مهندس نمیتواند از مصادیق مفهوم مستضعف باشد؟ آیا استضعاف همواره جنبه اقتصادی صرف دارد و نمیتواند شامل استضعاف فرهنگی، تربیتی، سیاسی، معرفتی و... باشد؟ مشکل ما فقط کمرنگ شدن و حذف تدریجی فقرا، جوامع روستایی، مردم شهرستانهای کوچک و... کلا غیرتهرانی، از سریالها و فیلمهای رسانه ملی و جایگزینشدنشان با تجملگرایی، مصرف زدگی، آپارتمانهای بالای دویستمتر،ویلاهای دوبلکس و تریپلکس به بالا(!)، آباژور و ربدوشامبر و مبل و سرویس قهوهخوری و از این جنس استکبار تصویری نیست، بلکه اساسا اگر گاهی نیز به فقرا پرداخته میشود،به عنوان مثال در سریالهایی چون «لبه تیغ» نوع نگاه و طعم این جهانبینی از جنس کمونیستی (کارگر در برابر سرمایهدار) یا لیبرال سرمایهداری است؛ یعنی چه بسا بسیاری از اقشار جامعه ما توسط همین صدا و سیمای خودمان دچار ظلم و استضعاف رسانهای شدهاند.