همشهری آنلاین- هلن صدیق بنای: توقع، چشم داشت و انتظار داشتن، حسی کهن و دیرینه در وجود انسان‌هاست. شاید یک حسی فرهنگی و بر خواسته از نظام اجتماعی یک جامعه باشد.

همه ما به نوعی از خانواده، دوست، فامیل، آشنا و ... توقع داریم. بدون اینکه این حس را واقعا درک کرده و بشناسیم.

شاید بتوان گفت؛ توقع داشتن یعنی توجه‌ ما تنها معطوف به نیازهای خودمان است و بس. بدون اینکه توجهی به احساس و خواسته طرف مقابل داشته باشیم.

داشتن توقع و انتظار حتی در بهترین حالت آن یعنی برآورده شدن توقع‌ و انتظاراتمان همواره با شادی، رضایت و هیجان‌ همراه نبوده و نخواهد بود.

بهتر است، هر وقت این حس به سراغمان می‌آید، خود را به جای طرف مقابل فرض کنیم. مثلاً؛ توقع داریم که فرد مقابل مانند؛ فرزند، مادر، همسر، خواهر، دوست و... هر روز، روزی چند بار، به ما تلفن کند!!

اگر نتوانید چه؟ یا نخواهید، یا ممکن است، فراموش کنید و ... اگر خود شما در این وضعیت و تنگنا قرار بگیرید چه می‌شود؟ تا به حال به آن اندیشیده‌اید؟ چگونه در این شرایط، توقع و انتظار طرف مقابل را بر‌آورده خواهید ساخت؟

توقع نداشتن، نکته اخلاقی بسیار مثبتی است. اما چه تعداد می‌شناسید که این حس توقع، انتظار و چشم داشت را نداشته و یا آن را تجربه نکرده باشند.

رابطه‌ برپایه توقع نمی‌تواند، چندان لذت‌بخش و پایدار باشد...شاید به گونه‌ای عذاب‌آور نیز باشد. نظر شما چیست؟

بهتر از این حس را به درستی شناخته و با آن برخورد کنید! همه افرادی که این حس را تجربه کرده‌اند، از عواقب آن نیز اطلاع دارند.

عواقبی چون؛ غمگین شدن و یا شاکی شدن زمانی که انتظار و توقع‌ ما برآورده نشده است. در نتیجه؛ عکس‌العمل، برخورد و یا رفتاری نامناسب ما در مقابل دوست، همسر، خانواده و... باعث دوری، اختلاف و یا ناسازگاری در زندگی به ارمغان خواهد آورد.

بنابراین بهتر است، هر چه زودتر و بیشتر با این حس درونی آشنا شده و با آن مقابله کنیم. نیاکان و اندیشمندان ما نیز در این باب، حکایات و نکته‌های بسیار حکیمانه‌ای آورد‌ه‌اند از آن جمله این که...

 

روزی حکیم پیری در راه مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود. علت ناراحتی او را پرسید.

مرد پاسخ داد: ای حکیم در راه که می‌آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. توقع و انتظار چنین رفتاری را از او نداشتم.

حکیم گفت : چرا رنجیدی ؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است... آیا چنین رفتاری ناراحت کننده نیست؟

حکیم دانا پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می‌پیچد. آیا از دست او دلخور و رنجیده می‌شدی ؟


مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی‌شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی‌شود.

حکیم دانا پرسید: به جای دلخوری چه احساسی پیدا کرده و چه می کردی؟


مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.


حکیم دانا گفت : همه این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار و درگیر می‌دانستی. اینطور نیست؟

حال بگو ببینم، آیا انسان تنها جسمش بیمار و پریشان می‌شود ؟ آیا روان و ذهن آدمی بیمار، درگیر و پریشان نمی‌شود؟

اگر کسی فکر و روانش سالم و آرام باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی‌شود؟ "غفلت" نوعی پریشانی و درگیری ذهنی و روان آدمی است.

باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که غافل شده است یا به عمد یا به دلیل درگیری و پریشانی، دل سوزاند و کمک کرد. باید به او طبیب روح و داروی جان رساند.


پس ای مرد از دست هیچ کس دلخور مشو، توقع نداشته باش، کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده.

هر وقت کسی کاری می‌کند که تو انتظار و توقع آن را نداری، بدان در آن لحظه او درگیر، پریشان و یا بیمار است.

منبع: همشهری آنلاین