گروه ادب وهنر-مرجان صائبی: سعید نعمت‌الله آدم شیرینی نیست، ‏اما تلخی‌اش هم شما را دلزده ‏نمی‌کند.

در گفت‌وگویی که با او ‏داشتم متوجه شدم که صراحت، ‏جزئی از ذات اوست، هرچند که ‏باید مواظب باشی از جواب‌هایش ‏آزرده نشوی. لحن سریال‌های «زیر ‏هشت»، «جراحت‌»، «شیدایی» و ‏البته آخرین کارش ‏سریال«دیوار»همه از صراحت او بر ‏می‌آید.‏

  • ‏اینکه پلیس‌ها همیشه آدم‌های ‏خوبی هستند چقدر به سفارشی ‏بودن این سریال برمی‌گردد؟

قرار است که همیشه پلیس‌ها ‏آدم‌های خوبی باشند و مردم به آنها ‏اعتماد کنند، اما متأسفانه همیشه ‏چنین نیست. البته من ترجیح ‏می‌دهم‌، پلیس خوب را روایت کنم ‏تا به اعتماد مردم ‏لطمه‌ای وارد نشود. یونس سبزی ‏برای من معادل خارجی دارد، یعنی ‏من یک سرگرد اداره آگاهی را ‏می‌شناسم که خیلی آدم با شرفی ‏است. به بخش‌های دیگر پلیس ‏کاری ندارم، ولی بخش زیادی از ‏امنیت روحی و روانی این مملکت ‏توسط اداره آگاهی تأمین می‌شود. ‏طی مدتی که با اداره آگاهی کار ‏می‌کردم، متوجه شدم که حتی ‏رتبه‌های بالای این دستگاه، مثل ‏سرهنگ و سرگرد، یک حقوق کاملا ‏معمولی دارند. آدم‌هایی هستند که ‏وسط مشکلات جامعه هستند و ‏کسی هم از آنها تشکر نمی‌کند و ‏استعداد تبدیل شدن به پلیس‌هایی ‏را دارند که مردم توقع ندارند. وقتی ‏پرونده‌ها را می‌خواندم متوجه شدم ‏اگر مردم از اتفاقاتی که هر روز در ‏جامعه می‌افتد و این اداره با آن ‏درگیر است مطلع شوند، از هشت ‏شب به بعد هیچ‌کس از خانه‌اش ‏خارج نمی‌شود. برای من کار برای ‏بخش آگاهی پلیس افتخار آمیز ‏بود. در اداره آگاهی شاهد بودم که ‏سرگردی هشت سال از عمرش را ‏روی یک پرونده گذاشته بود. در ‏سریال دیالوگی وجود دارد که ‏به‌نظرم تکلیف را روشن می‌کند: ‏‏«کار پلیس کم از جنگیدن با ‏دشمن نیست تا وقتی که با لباس و ‏اختیاراتت، تن مردم را نلرزانی. اگر ‏لرزاندی، گرگی در لباس پلیس» ‏

  • ‏اما اصولا ما تا به حال در ‏تلویزیون پلیس بد ندیده‌ایم...‏

بحث پلیس نیست. ما اصولا در ‏همه شغل‌ها با این مشکل مواجه ‏هستیم، غیراز قاچاق فروش‌ها و ‏خلافکارها. مثلا شما نمی‌توانید ‏نشان دهید که یک راننده تاکسی ‏بچه‌کسی را می‌دزدد یا می‌کشد، ‏آن وقت هم صنف تاکسی دارها ‏اعتراض می‌کنند. اصولا مملکت ما ‏در برابر نقد کم ظرفیت است. ‏ازجمله خود من که در نقد ‏کم‌ظرفیت هستم. نکته جالب این ‏است که امروز در یکی از ‏خبرگزاری‌ها گفته بودند: چرا ‏شخصیت جمیل با اسلحه در ‏میدان خراسان می‌دود، مگر اهالی ‏میدان خراسان خلافکار هستند؟!‏

  • ‏با توجه به اینکه دغدغه شما ‏همیشه نشان دادن واقعیت‌های ‏اجتماعی است‌، آیا محدود کردن ‏نقد اجتماعی به خلافکارها و طیف ‏خاصی از جامعه درست است؟

 نه، قطعا درست نیست، ولی به ‏محدودیت‌ها اشاره کردم. البته ‏سریال دیوار بیشتر از آنکه پلیسی ‏باشد، یک ملودرام اجتماعی است و ‏من سعی کردم به فردیت ‏شخصیت‌ها بپردازم تا شغلشان.‏

  • ‏آیا در این روایت ما با نسلی ‏روبه‌روهستیم که قربانی تفاوت ‏فرهنگی شده؟

کار اجتماعی یعنی نشان دادن ‏بحران‌ها. در قصه ما پسر پدرش را ‏و پدر دخترش را درک نمی‌کند. در ‏اصل فرقی بین فرهنگ این دو ‏خانواده قائل نیستم. یونس سبزی ‏در این قصه مطابق عرف جامعه ‏زندگی می‌کند ولی جمیل نه. اما ‏علایق و روابطشان یکی است، ‏یعنی همسر یونس خواهر جمیل ‏است و یونس خورشید را بزرگ ‏کرده...‏

  • ‏یعنی دغدغه شما تفاوت طبقه و ‏فرهنگ نبوده و به‌نظرتان تربیت ‏ربطی به سطح فرهنگی خانواده ‏ندارد؟‏

من خیلی با این حرف‌ها موافق ‏نیستم. پلیس بودن حمل بر خوب ‏بودن نیست. قرار نیست یک پدر ‏پلیس فرزندش را بهتر از یک پدر ‏خلافکار تربیت کند. در نسل ما ‏‏(یعنی دهه50) تربیت بچه‌ها ‏بیشتر شبیه مرغ داری سنتی بوده. ‏بچه‌ها در کوچه برای خودشان دانه ‏می‌چیدند و بزرگ می‌شدند و طبق ‏شانس و علاقه‌شان سرنوشت‌شان ‏رقم می‌خورد. در 20سال گذشته ‏تربیت برای خانواده‌ها کمی اهمیت ‏پیدا کرده. مثل اهمیت رفتن به ‏دانشگاه در جامعه‌ای که عملا ‏شغلی برای فارغ التحصیلان آن ‏وجود ندارد!‏

  • ‏وقتی فیلمنامه می‌نویسید ‏دغدغه‌های اجتماعی سراغتان ‏می‌آید یا این دغدغه‌هاست که شما ‏را وادار به نوشتن می‌کند؟

ما در موقعیت عجیب و غریبی ‏زندگی می‌کنیم. در این جامعه اگر ‏بخواهید از یک خیابان رد شوید تا ‏زانو در سوژه‌های اجتماعی فرو ‏می‌روید. فهم و درک مردم از ‏مسائل سیاسی و اقتصادی، در یک ‏کشور جهان سومی خیلی ‏پیشرفته‌تر از یک کشور توسعه ‏یافته است.‏

  • ‏یعنی ما ناگزیریم که درگیر ‏مسائل اجتماعی باشیم...‏

بله‌، ما در یک جامعه پر تنش ‏زندگی می‌کنیم. نویسنده هم ‏حاصل همین جامعه است. یک ‏وقت در جامعه چند معضل وجود ‏دارد و شما به آن می‌پردازید، ولی ‏جامعه ما تا خرخره درگیر معضلات ‏است. نخستین سوژه‌ای که به ‏ذهنتان برسد به همراهش 100تا ‏معضل می‌آید. به قول سهراب ‏‏«وصل ممکن نیست»‏

  • دغدغه شما همین غیرقابل وصل ‏بودن اقشار مختلف است؟

بله‌، ما مردمانی هستیم که به‌شدت ‏با خودمان و دیگران نا‌مهربانیم و ‏علاقه‌ای به هم نداریم. ولی چون ‏مردمی هستیم که بحران های مختلف را تجربه کرده‌ایم، به ‏تجربه ثابت شده در بحران‌ها و ‏فجایع به دادهم می‌رسیم‌، مثل ‏زلزله آذربایجان.‏

  • ‏قسمتی که جمیل داشت با ‏اسلحه وسط خیابان می‌دوید آیا ‏واقعیت دارد؟

متأسفانه بله. در حال حاضر خرید ‏یک تفنگ اصلا کار سختی نیست. ‏من نمی‌گویم هر روز در خیابان‌ها ‏آدم‌ها با اسلحه دنبال هم می‌افتند.‏

  • شما به وسواس خاصی که روی ‏دیالوگ دارید معروف هستید. ولی ‏گاهی نوع گویش‌ها در واقعیت ‏کمی دور از ذهن است...‏

من و دیالوگ‌هایم معروف نیستیم ‏اما ما نمی‌توانیم کار نمایشی کنیم، ‏ولی عناصر نمایشی را حذف کنیم. ‏غلو جزء عناصر نمایش است. هر ‏کسی در کارش باید لحن خودش ‏را داشته باشد.‏

  • ‏این نوع دیالوگ‌ها نقش ‏کارگردان را کم نمی‌کند؟

خیر، کم نمی‌کند. اصولا هیچ‌کس ‏نمی‌تواند نقش کارگردان ‏تأثیر‌گذاری مثل سیروس مقدم را ‏کم کند.‏

  • ‏شخصیت‌پردازی جمیل بر چه ‏اساسی شکل گرفت؟ ‏

‏ من دوستی دارم که وقتی مادرش ‏فوت کرد، یک مغازه به نامش بود و ‏برادرش برای تصاحب مغازه او را به ‏زندان انداخت. دوستم می‌گفت: ‏‏«یک هفته‌ای که در زندان بودم ‏نقشه می‌کشیدم که وقتی بیرون ‏آمدم، برادرم و زن و بچه‌اش را ‏بکشم و زندگی‌اش را نابود کنم‌، ‏ولی وقتی بیرون آمدم چنین جراتی ‏را نداشتم.» همه ما تنفرهایی داریم ‏ولی نمی‌توانیم به آنها جامه عمل ‏بپوشانیم. جمیل فرقش با دیگران ‏این است که جسارت داشته تا ‏ذهنیتش را به عمل در بیاورد. ‏به‌نظر من انسان تا جایی می‌تواند ‏ذهنیتش را به عمل در بیاورد که ‏ضررش به کسی نرسد، ولی اگر ‏عملش به دیگران ضرر برساند، ‏یعنی مخل اجتماع است و مستحق ‏زندان.‏

  • ‏با توجه به قصه و شخصیت ‏جمیل، به‌نظرتان آدم‌ها غیرقابل ‏تغییر هستند؟

اگر من بتوانم رؤیایم را تغییر دهم، ‏خودم هم تغییر می‌کنم.‏

  • ‏چگونه رؤیاها در جامعه‌ای مثل ما تغییر ‏می‌کند؟

همه ما فکر می‌کنیم چیزی که در ‏جیب بغل دستی ماست حق ما ‏بوده؛ این دیدگاه به‌خاطر فاصله ‏طبقاتی در جامعه ما به‌وجود آمده. ‏چون هیچ‌کس در جایگاه واقعی ‏خودش نیست. بعضی‌ها فکر می‌کنند ‏حقوقشان در جیب دیگران است. ‏شاید هم حقوق چند نفر در جیب ‏یک نفر باشد، ولی ما حقمان را از ‏تمام کسانی که با آنها در ارتباطیم ‏می‌خواهیم.‏

  • ‏چرا اسم جمیل را انتخاب ‏کردید؟

جمیل اسمی از خداست. ‏صبرخداوند بیشتر از یونس سبزی ‏و خورشید است. خدا به جمیل ‏خیلی فرصت می‌دهد و امیدوارم در ‏طول این قصه جمیل بتواند از این ‏فرصت استفاده کند.‏