چندی پیش سریال «دیوار» به کارگردانی سیروس مقدم به داستان این قشر پرداخت واین روزها هم سریال «دزد و پلیس» به کارگردانی سعید آقاخانی داستان خود را برپایه خانوادهای گذاشته است که دزدی حرفه موروثیشان است؛ هرچند دزدی لایه بیرونی سریال است و بهتدریج که گرههای سریال باز میشود مخاطب متوجه لایههای دیگری از این شخصیتها میشود. در جایی از سریال داوود با بازی هومن برقنورد میگوید «همه صنف دارند و بهراحتی میتوانند شکایت کنند؛ تنها ما دزدها صنف نداریم وگرنه میتوانستیم شکایت کنیم»؛ نکته مهمی که از زبان داوود عنوان میشود.
این صحبت نشاندهنده نکته ظریفی است؛ نکتهای که باعث میشود قشر فیلمنامهنویس تمرکز خودش را بر شخصیتهایی بگذارد که نشاندادن آنها جرم نیست. زمانی که پزشکان، روانشناسان، پرستاران و سردفتران به خاطرنشاندادن تصویرشان در سریالها شکایت کردند، سازندگان تلویزیونی ترجیح دادند که تمرکز خود را روی صنفی بگذارند که امکان شکایتشان صفراست. قداست شغل و شخصیتها بهگونهای است که تا در سریال شخصیتی اشتباهی میکند، ضعف شخصیتهای نمایشی فورا بهحساب شغل و اصناف گذاشته میشود، در این صورت هم بیانیهها و شکایتهایی از سوی اصناف مربوط علیه آن سریال صادر میشود. گاهی این شکایت تا مرحلهای پیش میرود که کوتاه شدن صحنههای سریال را بهدنبال دارد.
به همین دلیل است که چندی است در برنامههای تلویزیونی جای سریالهای طنز و کمدی خالی است. جای خالی سریالهای طنز پس از مدتها باعث شده که سریال دزد و پلیس به سرعت مخاطب خودش را پیدا کند و گروه هم با آگاهی به سراغ قشری رفتهاند که شوخی با آن پیامدی بهدنبال ندارد. از سوی دیگر چهره پلیس هم یکی از چهرههایی است که هرگز نباید به آن خدشه وارد شود درحالی که پلیس در این سریال در کفه دیگر ترازو قرار دارد. به همین دلیل است که بهتازگی این سریال وارد فاز جدیدی شدهاست. اگر تا پیش از این چهرهای دوستداشتنی از دزدها در این کار به نمایش درآمده بود و این موضوع بهحساب جسارت و انتقاد پذیری نیروی انتظامی و تلویزیون گذاشته شد، اما به تازگی این سریال وارد مرحله تازهای شدهاست و مهراب قاسمخانی در مقام فیلمنامهنویس کار با انتخاب سه شخصیت خلافکارکه یکی از آنها حافظهاش را از دست داده خط روایی متفاوتی را برای روایت زندگی این شخصیتها پیدا کرده است؛ با فلش بکهایی که در داستان زده بهتدریج گرههای داستان باز میشود و زمانی این روایت جالب میشود که متوجه میشویم ناصر که تا به حال فکر میکردیم یک قاچاقچی است، خود یک پلیس است و به همین دلیل پلیس از ابتدا درتمام ماجرا حضورداشته و به عبارت دیگر چهره و اقتدار پلیس هم حفظ میشود. البته این شکل روایت هم به جذابیت کار کمک کردهاست.
بهنظر میرسد که اگر سازمان صدا و سیما دست برنامه سازان را برای ساخت برنامههای خوب همراه با رعایت خط قرمزها باز بگذارد و از سوی دیگر اصناف هم انتقاد پذیری خود را افزایش بدهند، قطعا با برنامههایی مواجه خواهیم شد که میتواند مخاطب را پای تلویزیون راضی نگه دارد. این شکل روایت و نگاه جدید نکتهای است که جای خالی آن در برنامههای تلویزیونی بهشدت دیده میشود.