کمیته در شرح علل انتخاب خود، به نقش این اتحادیه در برقراری صلح پایدار بین فرانسه و آلمان، کمک به پرتغال، اسپانیا و یونان برای رهایی از دیکتاتوری، دمکراتیک و مدرنکردن اروپای مرکزی و ترکیه و کمک به برقراری ثبات در بالکان اشاره داشت. با این حال صلح هیچگاه پدیدهای دائمی و غیرقابل برگشت نبوده است و دریافت جایزه صلح نوبل باید نخبگان قاره را بر آن دارد تا به تحقق هرچه بیشتر پروژه اروپای واحد همچنان ادامه دهند. با توجه به مصایب اقتصادی سالهای اخیر و امکان بروز ناآرامی در سطح قاره سبز، صلح و ثبات نمیتواند دور از توجه و مراقبت اتحادیه قرارگیرد. در واقع گروههای بسیاری در اروپا وجود دارند که میخواهند روند ادغام و تلفیق جوامع اروپایی را بهعنوان آرمان بنیانگذاران اتحادیه، متوقف و معکوس کنند.
ملیگرایان، منطقهگرایان، بنیادگراها، جداییطلبان و تندروها و گاهی نیز اتحادهای نامشخصی که بین چپها و راستها ایجاد میشود، برای جلب نظر گستره وسیعتری از مخاطبان، به عوامگرایی روی میآورند.
با توجه به تلاش گستردهای که طی دهههای گذشته برای مقابله با نژادگرایی و ارائه تصویر مخدوش و پرحاشیه از اروپا صورت گرفته است، این گروهها اینک دستور کار و دستاویزهای جسورانه و غیرمستقیم بر مبنای نمادگرایی تاریخی، غرور فرهنگی و منافع ملی در پیش گرفتهاند و در همین حال انحطاط و زوال اجتماعی و هویت رو به تضعیف جوامع خود را نتیجه روند جهانگرایی، مهاجرت و جریانات سیاسی غالب معرفی میکنند. آنها به آسانی از نگرانی و خشم عمومی کنونی بهرهبرداری میکنند تا هدف خود را پیش ببرند. طی بهخصوص یک دهه گذشته، اروپا شاهد ظهور و تحول گروههای بنیادگرا بوده است؛ گروههایی که از دل تندروهای مطرود و دلالان سیاسی همیشه حاضر در مجالس ملی و محافل سیاسی کشورهای اروپایی برخاستهاند.
در مجارستان ملیگرایان محافظهکار و تندروهای راستگرا اینک حدود 70درصد کرسیهای مجلس را در اختیار دارند. در یونان، حزب افقطلایی که یک گروه نوفاشیست محسوب میشود شش درصد کرسیهای مجلس کشور را بهدست آورده است. در فرانسه، مارین لوپن (دختر ژان ماری لوپن) از جبهه ملی که در واقع حزب ملیگراهای افراطی است، در نخستین دور انتخابات ریاستجمهوری بهار گذشته یک پنجم آرا را بهدست آورد. در یک انتخابات محلی در بلژیک، یک گروه بنیادگرای جداییطلب به پیروزی مهمی دست یافته است. در ایتالیا، هلند، اسپانیا، بریتانیا، فنلاند، آلمان، اتریش، دانمارک و سوئد تندروی و عوامگرایی رو به گسترش بوده و همکاری کشورهای اروپایی را در آینده به خطر انداخته است. ماریو مونتی، نخستوزیر ایتالیا، اخیرا در یک سخنرانی در بلژیک اظهار داشت: بزرگترین مشکل کنونی اروپا بازگشت از روند اتحاد و تلفیق جوامع اروپایی است. شاید حق با او باشد.
تاکنون احزاب سنتی غالب در کشورهای اروپایی پاسخی درخور برای انتقاداتی که گروههای عوامگرا مطرح میکنند نیافتهاند. برای جلب نظر دوباره رأیدهندگان، بسیاری از رهبران سیاسی به شکل نسنجیدهای ادبیات تندروها را برگزیدهاند که بیشتر به افزایش احساسات عامیانه دامن میزند. با اینکه شهروندان اروپایی تحتتأثیر شدیدترین بحران مالی دهههای اخیر قرار دارند و رفاه عمومی آنان قربانی سیاستهای ریاضت اقتصادی شده است، سیاسیون غالب در این کشورها تا حد زیادی مانع از بحثهای جدی و باز درباره موضوعات روز قاره میشوند. سیاستمداران اندکی با باز کردن بحث و ارائه چشماندازی روشن و آشکار از سرانجام اروپا، به افزایش اعتماد بهنفس رأیدهندگان خود کمک کردهاند.
مقاومت ملیگرایان تندرو در برابر روند تلفیق اجتماعی و انسجام و وحدت کشورهای عضو اتحادیه، توانایی قاره را برای حفظ قدرت خود که رفاه و صلح را بهبار آورده است، کاهش خواهد داد. بدون همکاریهای اجتماعی، مالی و پولی، کشورهای اروپایی به تنهایی قادر نخواهند بود در بازار جهانی موفق عمل کنند. خیرت ویلدرز، سیاستمدار راست افراطی هلند با آنکه قطع ارتباط بین بازارهای اروپا، کشورش را به ورطه رکود اقتصادی کشانده است، همچنان از روند تلفیق کشورهای عضو اتحادیه اروپا انتقاد میکند. تکتک کشورهای اروپایی نیازمند همکاری نزدیک اقتصادی و سیاست خارجی با یکدیگرند، در غیر این صورت نمیتوانند با غولهای کنونی و در حال ظهور مانند ایالات متحده، روسیه، چین، برزیل و هند رقابت کنند. جبهه ملی در فرانسه همکاری کشورهای عضو اتحادیه اروپا را برای پیشبردن اهداف سیاست خارجی پاریس رد میکند اما در جهان واقع حتی برای کشور بزرگی مانند فرانسه دشوار است که بهتنهایی بر تحولات بینالمللی تأثیر بگذارد.
تلاش ملیگرایان افراطی برای بازگشت از روند تلفیق کشورهای عضو اتحادیه، چه در سطح هرکشور و چه در سطح قاره، نشان میدهد که اروپا در بلندمدت ممکن است به مجموعهای از قدرتهای متوسط یا کوچک در صحنه بینالمللی مبدل شود. افراطگرایی در زمینه منافع ملی این احتمال را در پی دارد که ثبات منطقهای را به خطر بیندازد.
اروپا همچنان میتواند از این عاقبت شوم بپرهیزد. اگرچه سیاسیون افراطی پایههای اجتماعی خود را به نحو چشمگیری تقویت کردهاند، در بیشتر موارد آنان هنوز از اختیارات و قدرت سیاستگذاری در سطح کشورهایشان بیبهرهاند و هرچند احزاب افراطی همچنان به حضور پررنگ در انتخابات ادامه میدهند، حاصل مبارزات انتخاباتی آنها همواره تحتتأثیر تحولات داخلی و جهانی قرار دارد.
برای نسل کنونی رهبران اروپایی فرصت اندکی باقی مانده است تا نشان دهند که تلفیق بیشتر کشورهای عضو اتحادیه میتواند رفاه و ثبات بیشتری بهبار آورد. شهروندان اروپایی- و جهانی- منتظرند آنها نظم را دوباره به کشورهایشان بازگردانند. اما چنانچه هر یک از کشورهای عضو بخواهند به راه خود بروند، نتیجه ملموسی عاید هیچکس نخواهد شد. مردم به شعارهای افراطی و عامیانه گرایش مییابند؛ چه، رهبران سیاسی غالب ظاهرا فلج شدهاند. برای متوقفکردن ظهور افراطگرایی، نخبگان اروپایی باید پا پیش بگذارند و رهبری برخوردار از اعتمادبهنفس را که قاره سبز در حال حاضر به آن نیاز دارد، به آن بازگردانند.