پس از قفسه درد در سال 2010 که جوایز مهم اسکار را درو کرد و رقیبی سرسخت و بسیار پرطرفدار به نام آواتار را پشت سرگذاشت حالا بیگلو با پروژه 40 میلیون دلاری "سی دقیقه بامداد"به میدان آمده است.
فیلمی که روایتگر عملیات اول ماه می سال 2011 است و در طی انجام آن مخفیگاه اسامه بن لادن توسط کماندوهای آمریکایی شناسایی شد و خودش نیزکشته میشود.
آنچه در پی میآید مصاحبه کاترین بیگلو کارگردان فیلم با هالیوود ریپورتر است که خلاصهای از آن در ذیل تقدیم شده است:
- قبل از هرچیز در باره پرسروصداترین عنصر فیلم یعنی کاراکتر مایا با بازی جسیکا چیستین بگوئید. نقش اول یک زن در یک فیلم روایی تاریخی و جنگی تا چه حد برایتان مهم بود؟ اصلا جنسیت برایتان اولویت داشت؟
من فکر میکنم که باید جداگانه به این موضوع نگاه کنیم. کاراکتر مایا به شیوایی و ظرافت در فیلمنامه کار شده بود. او انسانی مصصم، با اراده و مسئول است. شجاعت و قدرت سریع انتقال و درک بالا و هوش سرسارش نیز مزید بر علت است که او توانمندیهایش را به اثبات برساند. یعنی میشد که یک مرد نیز دارای چنین شرایطی باشد و به نظرم فرقی نمیکرد حتی اگر نقش اول برعهده یک مرد بود. مهم داشتن این عناصر و فاکتورهای گفته شده است که تمامی آنها در شخصیت مایا وجود داشت و در فیلمنامه ی مارک بوال پرداخت شده بود.
- فیلمنامه نویس شما در سی دقیقه بامداد همان مارک بوالی است که پیش از این سابقه درخشانی در کار کردن با او داشتید. فیلمنامه قفسه درد نوشته او هم یک کار جنگی بود. آیا همین سابقه باعث شد بوال فیلمنامه سی دقیقه بامداد را به عنوان یک فیلمنامه اوریژینال بنویسد؟
قطعا اینگونه بوده است. دقیقا همان نگاهی که برای نگارش قفسه درد داشتیم در پروژه سی دقیقه بامداد نیز مددکارمان شد. جامعه شناختی و رفتارشناختی کارکترهای محیط داستانمان و هم چنین درک ظرافتهای بصری و نوع روایت داستان همگی بر پایه همین همکاری و مساعدت از تجربه موفق گذشته بود. در حال حاضر در سینمای جهان تیمهای بسیاری هستند که گروههای کارگردانی و یا تیم مشترک نویسندگان را برای ساخت یک اثر بوجود آوردهاند.اما به نظرم در هماهنگی و رسیدن به هدف گروه ما دو نفر یکی از بهترینها است.
- در ساخت فیلم هایی که زیرساخت تاریخی دارند بحث واقعیتها و حقیقتهای ژورنالیستی هم در میان است. با این حساب سی دقیقه بامداد چقدر به این مهم اهمیت داده است؟
در این فیلم پایبندی به حقایق برایم اهمیت ویژهای داشت. وقتی کار تاریخی انجام میدهید یعنی بخشی از داستانتان در تاریخ ثبت شده مسلما نمیتوانید بر حسب سلیقه خود قلم قرمز بر روی واقعیتها بکشید. ضمن اینکه وقتی این حقایق تاریخی دست به نقد باشند و زمان کوتاهی از بروزشان نگذشته باشد کارتان سخت تر است.
بله من اعتراف میکنم که در ساخت سی دقیقه بامداد همین حقایق ژورنالیستی برایم بسیار مهم بوده اما از سوی دیگر تکیه صرف بر این حقایق ژورنالیستی اصلا جوابگو برای پیش بردن چنین داستانی نیست. من فیلمی در چارچوب و قاعده ساختم . باید بگویم فیلمم استاندارد است و از قواعد پیروی میکند. با اینهمه سی دقیقه بامداد قرار نبوده که فیلمی مستند صرف باشد. من یک درام مستند ساختهام بنابراین سهم درام و داستان و روایت اینگونه را در فیلمم لحاظ کردهام. بنابراین ممکن است در جاهایی سهم ژورنالیسم حقیقی کم و زیاد شود. مهم حفظ توازن است که تصور میکنم در این فیلم عالی انجام شده است.
- به توازن اشاره کردید پس برای رسیدن به این توازن حقیقت و یا داستان را برای همدیگر قربانی کردید؟
من بازهم تکرار میکنم که فیلمم در قواعد و چارچوب ساخته شده و فیلمنامه مارک بوال هم دقیقا مانند یک نقشه راه بوده است. تمامی رخدادها و بهویژه کاراکترها اینگونه پرداخت شدهاند که این توازن بدست بیاید.تعامل کاراکترها در فیلمی با این سطح بسیار کار طاقت فرسایی است. صداقت را در بیان داستانهای کوچک و بزرگ فیلم مدنظرم داشتم.
- با این حساب اگر ما در باره برخی کاراکترها بویژه نقش اصلی فیلم یعنی مایا جسته و گریخته اطلاعات بدست میآوریم بر مبنای همین توازن است. مثلا تماشاگر هرگز هیچ چیزی درباره مایا نمیداند و تا انتها نیز همینگونه است؟
حقیقت این است که وقتی فیلمنامه را مرور میکردیم هیچ نیازی به توضیحات دیگر احساس نکردم. اینکه مایا کیست و مثلا 15 سال پیش کجا بوده و چه پدر و مادری داشته و این نوع بک گراندها اصلا در ذهنم نمیگنجید. در قفسه درد هم اینگونه بود. من نیازی برای دادن توضیح اضافه به تماشاگر نمیبینم. او با یک کاراکتر سروکار دارد و فقط برایش مهم است که بداند این کاراکتر صلاحیت دارد وظیفهای که به او محول شده را بهدرستی انجام بدهد یا خیر.
- در سی دقیقه بامداد هم صحنههای خارجی تاثیرگذار داشتید و هم صحنههای داخلی چالش برانگیز به ویژه در سکانسهای مربوط به بازجویی. کدام یک از این صحنه برایتان چالش برانگیزتر بوده است؟
خب طبیعی است که هر سکانسی و بنابر لوکیشن و اتفاقات خودش میتواند چالش خاص داشته باشد اما به نظرم در مواقعی که شما در مقام کارگردان دارید تنها با یک بازیگر حتی در محیطی ایزوله کار میکنید سخت ترین شرایط است. شما فقط در اینجا هنرپیشهتان را دارید. در واقع اواست که کار را پیش میبرد. همین سکانسهایی که در مقر بازجویی بدان اشاره کردید از سختترینها بود. اما در لوکیشنهای بیرونی مکملهای فراوانی دارید. البته اعتراف میکنم صحنهها و سکانسهای مرتبط با بازجوییها و فعالیتهای قهری بازجویان نسبت به متهمان خیلی آزارم میداد.
- یقینا مهمترین سکانس خارجیتان همان عملیات نهایی است. حمله به ساختمان بن لادن. این شاید چالش برانگیزترین لحظات برای کل گروه کارگردانی و فیلمبرداری بوده است؟
من بیش از 35 روز درگیر این لوکیشن بودم. مراحل ساخت ساختمان محل استقرار بن لادن از پیش آماه شده بود. با اینهمه برای اینکه جزئیات آن طور که دلخواهم هست انجام بگیرد 5 هفته طول کشید تا فیلمبرداری به پایان برسد. به هرحال این گونه سکانسها نیز برای ساخت قاعده خودش را دارد. برخی این سکانسها را به چند بخش تقسیم میکنند و برخی یک باره با چندین دوربین کار را درمی آورند. برای خودم به شخصه پارت کردن این سکانسها راحت تر است. اما بازهم میگویم صحنههایی که در آن با یک نفر سرو کار دارید به مراتب درآوردن نیتجه نهایی اضطراب آورتر است تا صحنههای شلوغ میدانی.
سکانس پایانی فیلم
پوستر فیلم با نمایی سمبلیک از محل اختفای بن لادن