گزارش یک گمشده
هفتم دیماه سال 89مأموران کلانتری 115رازی در جریان ناپدید شدن پسر پنج سالهای به نام مازیار قرار گرفتند و برای بررسی موضوع راهی محل زندگی وی در خیابان وحدت اسلامی شدند.خواهر مازیار که ماجرای گم شدن برادر کوچکش را به پلیس اطلاع داده بود در توضیح ماجرا گفت: پدر و مادرم در خانه حضور نداشتند و من به همراه برادرم مازیار داخل خانه نشسته بودیم که متوجه شدم شارژ موبایلم تمامشده است. برای همین از مازیار خواستم که برای خرید شارژ به سوپرمارکت محل برود.
محل زندگی ما با سوپرمارکت فاصله زیادی نداشت و مازیار همیشه برای خرید خوراکی به آنجا میرفت، اما این بار نیم ساعت گذشت و از او خبری نشد. برای همین نگران شدم و برای پیداکردنش به سوپرمارکت رفتم، اما مازیار را ندیدم و نتوانستم او را پیدا کنم. بعد از اظهارات دختر جوان، کارآگاهان به جستوجو برای پیداکردن ردی از پسر گمشده پرداختند.
آنها پارکینگ و انباریهای مجتمع مسکونی را نیز گشتند تا اینکه جسد کودک پنجساله را داخل یکی از انباریها در حالی پیدا کردند که آثار لکههای روغن روی لباس هایش وجود داشت. با کشف جسد این کودک ماجرای قتل اسرار آمیز او به قاضی قتل مخابره شد و با دستور وی تیمی از مأموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت رسیدگی به این پرونده را آغاز کردند.
راز جنایت در لکههای روغن
کارآگاهان با توجه بهوجود آثار روغن موتور روی لباسهای کودک که مربوط به موتورسیکلت بود به تحقیق از تمامی اهالی ساختمان که دارای موتورسیکلت بودند دست زدند و در بین آنها به جوان 17سالهای به نام فرشاد مشکوک شدند. وی در یک ساندویچ فروشی بهعنوان پیک موتوری مشغول بهکار بود که در بررسیها مشخص شد از فردای روز حادثه دیگر به محل کارش نرفته است. تحقیقات نشان میداد که فرشاد ساعت 21روز حادثه از محل کارش خارج شده و فردای آن روز درحالیکه بسیار مضطرب و نگران بوده به محل کارش رفته و درخواست تسویهحساب کرده است. با بهدست آمدن این اطلاعات، فرشاد بهعنوان تنها مظنون پرونده تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه کارآگاهان موفق شدند 18دیماه 89وی را دستگیر کنند.
جوان 17ساله بعد از دستگیری تحت بازجویی قرار گرفت اما خود را بیگناه دانست اما وقتی شواهد و مدارک را علیه خود دید لب به اعتراف گشود و به قتل اعتراف کرد. وی گفت: نمیخواستم او را بکشم، همهچیز در یک لحظه اتفاق افتاد و آنقدر عصبانی بودم که نفهمیدم دارم چه کار میکنم.
وی ادامه داد: شب حادثه قصد رفتن به محل کارم را داشتم که در راهپلهها مازیار را دیدم. او از من درخواست پول کرد. به او گفتم در حال حاضر پولی ندارم اما او بازهم خواسته خود را تکرار کرد و این بار به سمت من آمد و دستش را داخل جیبم برد تا پول بردارد. من که بهشدت از دست او عصبانی شده بودم او را هل دادم که ناگهان مازیار سرش به دیوار برخورد کرد و پس از آن از روی پلهها به پایین پرتاب شد. وی در ادامه گفت: وقتی متوجه شدم که دیگر نفس نمیکشد و مرده است وحشت کردم. تصمیم گرفتم که جسد را به جای دیگری ببرم. برای همین آن را به داخل انباری بردم و درآنجا مخفی کردم اما قصد داشتم در فرصتی مناسب آن را از مجتمع خارج کنم که در نقشه خودم ناکام ماندم.
بعد از اعترافات متهم ، وی چندی قبل در شعبه 71دادگاه کیفری پای میز محاکمه رفت. او در جلسه دادگاه همان اظهارات قبلی خود را تکرار کرد و قضات دادگاه با شکایت خانواده مقتول وی را به قصاص محکوم کردند. این حکم به تأیید قضات شعبه 16دیوان عالی کشور رسید و پرونده برای اینکه مقدمات اجرای حکم فراهم شود به اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده شد.
یک شرط برای بخشش
درحالیکه متهم در یک قدمی چوبه دار بود تلاشهای واحد صلح و سازش اجرای احکام دادسرای جنایی تهران به ریاست قاضی جمشیدی و خلیلی، مدیر شعبه آغاز شد تا اینکه این اقدامات نتیجه داد و سرانجام پدر و مادر قربانی رضایت دادند و قاتل کودکشان را بخشیدند.
پدر قربانی به قاضی گفت: من و همسرم خواستهای جز قصاص نداشتیم و احساس میکردیم که فقط با مرگ قاتل پسرمان آرام میشویم، اما یک هفته قبل شنیدیم که مادر قاتل دچار بیماری سختی شده است. او تلاش زیادی کرده بود که رضایت بگیرد و از وقتی پسرش مرتکب این جنایت شده بیمار شده بود. به همین دلیل تصمیم گرفتیم این پسر جوان را بهخاطر مادرش ببخشیم، اما شرطمان این است که متهم توبه واقعی کند و وقتی آزاد شد هرگز به سمت جرم و خلاف نرود. او باید راه درستی را در پیش بگیرد تا من و همسر داغدیدهام از بخشش و گذشتمان پشیمان نشویم. به گزارش همشهری، با وجود اعلام رضایت خانواده مقتول، متهم از لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه میشود.