تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۳۹۱ - ۰۷:۳۶

محمد درویش، عضو هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور و رئیس گروه تحقیقات اقتصادی‌اجتماعی مؤلفه‌های بیابان‌زایی، سال‌هاست در حوزه بیابان و مهار بیابان‌زایی قلم می‌زند. آنچه در پی می‌آید نوشتاری است به قلم وی که طی آن به قابلیت‌های بیابان اشاره شده است.


حدود هفت سال پیش، شاید وقتی که برای نخستین بار گزارش برنامه محیط‌زیست سازمان ملل متحد با عنوان «وضع جهانی بیابان‌ها» منتشر شد، نگاه صاحبان قدرت و سرمایه به بیابان‌ها و کویرها دچار تحولی ساختاری و بنیادی شد چراکه در فرازی ماندگار از آن گزارش آمده بود: «عرصه‌ای به طول و عرض 800کیلومتر در صحرای آفریقا که چنانچه به سلول‌های فتوولتائیک مجهز شود، می‌تواند نه‌تنها برق همه‌ آفریقا که نیاز سالانه‌ همه‌ مردم جهان را تأمین کند». واقعیتی که سبب شد تا فرصت‌های موجود در دست‌کم یک‌چهارم از گستره خشکی‌های جهان بسیار بیشتر از هزینه‌هایی باشد که تاکنون برای آبادکردنش متصور شده بود. آنگونه که اینک در آغازین روزهای سال 2013میلادی، توانمندی فناورانه ما در حوزه استحصال انرژی خورشیدی به‌جایی رسیده که می‌توان در عرصه‌ای به مساحت نصف آنچه نویسندگان گزارش سال 2006سازمان ملل متحد درج کرده بودند هم، همانقدر انرژی تولید کرد، آن هم فقط با یک سوم هزینه‌هایی که برایش در آن زمان متصور شده بودیم!

تلاش برای استفاده از قابلیت‌های بیابان

اما این همه‌ ماجرا یا آنچه از آن با عنوان «هزینه‌ فرصت» در پهنه‌های کویری و بیابانی یاد می‌شود، نیست؛ چه، محیطی که در آن زیست می‌کنیم، منبعی است کمیاب که نشاط، تفریح و شادی را در بخش مصرف عرضه می‌کند. دلیل برخورداری محیط‌زیست از صفت «کمیابی» را باید در کیفیت منحصربه‌فرد و درجه خلوص تمامی منابع موجود در آن دانست. آب و هوای پاک، چشم‌اندازهای بی‌همتا، آبشارهای دیدنی، گردشگاه‌های طبیعی، طنین‌های شنیداری هوش‌رُبا، چالاب‌ها و دریاچه‌های منحصربه‌فرد میان‌کوهی، عرصه‌های مواج و درخشان ماسه‌های روان، دالان‌های بی‌انتهای بادساخته‌ لوت، دشت‌های هموار و خاموش کویری، کلوت‌ها، کلوتک‌ها، یاردانگ‌ها، گلدان‌های پهن پیکر بیابانی (نبکا) و... در شمارِ کالاهای ‌محیط‌زیستی جای می‌گیرند که منبع اصلی تأمین و عرضه نشاط، شادابی و آرامش موجودات زنده، به‌ویژه انسان محسوب‌‌شده و کیفیت برخورداری از آنها، شناسه‌ای است که عیارِ رفاه جامعه را نشان داده و محک می‌زند؛ شناسه‌ای که هنگام محدودیت منابع و رشد مصرف، اثر خود را به خوبی آشکار می‌کند. چه، در جهانی با منابع نامحدود می‌توان به درستی انتظار داشت انتخابی که یک فرد یا جامعه انجام می‌دهد، کاملا عاری از مشکل و بازخوردهای دردسرآفرین باشد؛ اما مشکل دقیقا از آنجا آغاز می‌شود که چنین جهانی تنها در عالم خیال است که عینیت می‌یابد و به مجرد گام‌نهادن در سرای واقعی، محدودیت منابع، نخستین حقیقتی است که ناگزیر از پذیرش آن هستیم. از این رو، هر انتخابی، هزینه خاص خود را طلب می‌کند؛ هزینه‌ای که در علم اقتصاد از آن با عنوان «هزینه فرصت» یاد می‌کنند.

پرسش اصلی این است که آیا تاکنون آنگونه که بایسته بوده، کوششی جدی و علمی برای تعیین هزینه فرصت عرصه‌های ناهمتای کویری و بیابانی کشور شده است و یا آنکه این زائده‌ بی‌مصرف(!) را لایق چنین کاوش و پژوهشی نیافته‌اند؟ سرزمینی که بیشینه تکاپو برای ماندن و بقا را به تصویر می‌کشد؛ پهنه‌ای که در آن آب را با هیچ تجملی نمی‌توان عیار زد؛ آنجا که سکوت، موسیقی مداوم است و مملو از پرده‌های پررمزوراز؛ بزنگاهی که سایه‌ها تنها همراه رهنورد است و فارغ از مزاحمت‌ها و هیاهوهای دودآلود شهر. می‌توانی افق را مرز طولانی آسمان و زمین را مأوای خورشید را و نهایت معنی برای یک نگاه جست‌وجوگر را با تمام وجود به تماشا بنشینی و دست آخر زمانی که در این آرامکده، شب فرا‌می‌رسد، تازه درمی‌یابی که جنس این تاریکی متمایز و متفاوت از هر تاریکی دیگری در هر بوم‌سازگانی (اکوسیستم) است؛ چرا که شبِ کویر نگاهت را با خود می‌برد تا آستانه عروج، محو می‌شوی در نقطه و نور. ضربانت را در کم و زیادشدن نور ستارگان هم آوا می‌بینی و می‌توانی برای یک‌بار هم که شده مزه‌ یکی شدن با طبیعت، از جنس طبیعت شدن و حل شدن در واقعیت را بچشی.

این مسئله به‌ویژه از آنجا اهمیت بیشتری می‌یابد که به قول پرزدکوئیار (1996) «ما می‌دانیم چگونه می‌توان از چرم، کفش ساخت و از نیروی آب یا باد کارمایه گرفت و چگونه می‌توان اعماق فضا را شکافت و از کارمایه‌های خطرناک و مهیبِ فلزاتی سنگین در اعماق اقیانوس‌ها بهره‌برد اما از اینکه چگونه می‌توان به زندگی کیفیت بخشید و مواهب طبیعی، خدمات اجتماعی، غذای کافی و پاره‌ای از روابط نهادی را دقیقابه زندگی مشترک درازمدت، سالم، بارآور، خلاق و رضایت‌بخش مبدل کرد، چندان اطلاعی نداریم».و این عدم‌اطلاع، در حوزه بیابان و کویر شاید بیشتر از هر حوزه‌ طبیعی دیگری باشد.
اما به راستی این خلأ اطلاعاتی و این ریشه‌ نگاه تحقیری به بیابان و کویر از کجا آمده است؟
به‌نظر می‌رسد پندار غالبی که در جامعه وجود دارد و کویر و بیابان را مترادف با دشنام پست آفرینش می‌شمرد، در حاکمیت تاریخی ارزش‌ها و فرهنگ زراعی و دامداری بر ایران‌زمین ریشه دارد؛ چه، در گذشته اصلی‌ترین راه تأمین معیشت مردم کشاورزی بود و به همین دلیل طبیعی است که انتظار داشته باشیم از کویر به‌عنوان نوعی محدودیت، مایه‌ بدبختی و سرزمینی شوم و نفرین‌شده یاد ‌شود. اما راست آن است که هر کوششی برای تغییر کاربری یا شرایط طبیعی کویرها و بیابان‌های واقعی ایران ناممکن و بی‌حاصل است و نباید چشم امید داشته باشیم که روزی این خشکستان‌ها به‌کار کشت و زرع بیایند؛ به‌عبارت دیگر در شرایط کنونی، دست‌کم در یک پنجم از مساحت ایران امکان فعالیت انسانی وجود ندارد و به اغلب کویرها و برخی بیابان‌های مرکزی کشور همچون جنوبگان، یا ستیغ‌های مرتفع‌تر از چهارهزارمتر، باید به منزله‌ سرزمینی خالی از سکنه - و نه حیات - نگاه کرد. در عین حال نباید بر این باور غلط و دیرینه‌ خویش اصرار ورزیم که هر سرزمینی که توان رویاندن ندارد، بی‌ارزش است.

اما آیا این پایان راه و نهایت چشمداشت ما از کویرها و بیابان‌های ایران باید باشد؟
نه. این پایان راه و نهایت انتظار ما از کویر نیست؛ چه، اگر بتوانیم وابستگی معیشتی به سرزمین را کاهش داده و سهم بخش خدمات و صنعت را در تولید ناخالص ملی بیفزاییم، آنگاه درخواهیم یافت که چگونه بیابان‌ها و کویرهای ما از سرزمینی نفرین‌شده به پهنه‌ای جذاب و درآمدزا بدل خواهند شد. به سخنی دیگر، حتی اگر امکان سبزکردن تمامی کویرها و بیابان‌های کشور را نیز می‌داشتیم -که نداریم- باز هم بی‌گمان از منظر ملاحظات اقتصادی، بهترین، سزاوارانه‌ترین، خردمندانه‌ترین و پایدارترین شیوه درآمدزایی از این زیست‌بوم‌های طبیعی، کمک به معرفی جاذبه‌های فراوان و متنوع آنها، از حوزه‌های گردشگری و طبیعت‌گردی گرفته تا استحصال انرژی‌های نو، کاوش برخی کانی‌ها، ترکیبات و فلزات کمیاب و پژوهش‌های علمی- فرهنگی است.

فرصت‌هایی که از دست می‌رود

اهمیت این دریافت در زیست محیط ایران از آنجا بیشتر آشکار می‌شود که اصولا جاذبه‌ها و مزیت‌های مناطق بیابانی و کویری ایران به‌دلیل مشکلات و محدودیت‌های بی‌شمار، تاکنون کمتر معرفی شده و نسبت به زیست‌اقلیم‌های مشابه در دیگر کشورهای جهان، از بکری و دست‌نخوردگی بیشتری برخوردار است. به همین علت در سال‌های اخیر در بیشتر کشورهای توسعه‌یافته به این مناطق که دارای جاذبه‌های طبیعی و انسانی فراوان و درآمدزایی کلان هستند، توجه ویژه‌ای می‌شود. البته نباید فراموش کرد که در بعضی از مناطق کویری و بیابانی مرطوب، امکان رویش گیاهان غیرزراعی و مقاوم در برابر شوری، مثل گز، خارشتر و اشنان وجود دارد و این مراتع زیستگاهی ایده‌آل برای گروهی از زیستمندان مانند شتر هستند. مبحث سازگاری، شناخت و معرفی گونه‌های مقاوم‌‌تر با خواهش‌های بوم‌شناختی کمتر در این مناطق، همچنان می‌تواند یکی از موضوعات اصلی پژوهشی در این حوزه محسوب شود. اما گرانیگاه سخن نگارنده این است که برای اثبات حقانیت کویر نیازی به کشف راه‌های سبز کردنش، آن هم به هرقیمتی نیست. به‌عنوان مثال، تنوع کویرهای ایران به همراه املاح متنوع موجود در نزدیک به 50کفه نمکی اصلی کشور در زمینه‌های رطوبت‌گیری، صنایع پتروشیمی، شیشه، کاغذسازی و موادشوینده، کاربردهای فراوانی دارد. نکته حائز اهمیت دیگر آن است که اغلب کویرها‌ زاینده هستند؛ یعنی املاح آنها هر ساله یا یک سال در میان قابل برداشت است. از این نظر کویرها را می‌توان همچون جنگل‌ها و مراتع، منابع طبیعی قابل تجدید به شمار آورد؛ مزیتی که اغلب به آن توجه درخوری نشده و نمی‌شود. فرازنای کلام آنکه درباره بیابان‌ها و کویرهای ایران شاید این پند حکیمانه‌ کهن وافی معنا باشد که «هرگز نخواه چیز دیگری باشی، پس بکوش در کمال آنچه هستی باشی».

واقعیت این است که هر تلاشی برای تغییر شرایط طبیعی کویرها و بیابان‌های واقعی ایران ناممکن و بی‌حاصل است و باید این گستره‌ها را همانگونه که هستند به‌عنوان چشم‌اندازهایی خاص در طبیعت ایران پذیرفت؛ پهنه‌هایی که تا مدت‌ها می‌پنداشتیم هرچند فراخ‌تر از همه‌ مزارع موجود در فرانسه، آلمان، ایتالیا و اسپانیا هستند که غذای همه‌ اروپا را تأمین می‌کنند اما حجم تولید زیست‌توده‌ سالانه‌ آنها شاید به یک دهم اراضی موجود در کشور کوچک لوکزامبورگ هم نرسد. با وجود این، اگر نوع نگاه ما به آنها تغییر کند، شاید ثروتی بیشتر و ماندگارتر از کاربری کشاورزی در کشورهای یادشده برای ایرانیان به ارمغان آورده و به صندوق ارزی پایدار ما بدل شوند. چنین است که کماکان بر این باور قلبی پا‌می‌فشارم: «بی‌هیچ تردیدی بیابان‌ها و کویرها، بی‌نظیرترین چشم‌اندازهای طبیعی کشور ما را تشکیل می‌دهند چرا که بسیاری از مناطق جهان، دارای جنگل، کوه و دریا هستند که شبیه جنگل، کوه و دریای کشور ماست، اما در هیچ کجای این کره خاکی، کویرها‌یی مشابه کویرهای ایران نخواهیم یافت و عوارض خاص جغرافیایی چون کلوت‌ها، کلوتک‌ها، نبکاها، آبشارهای نمکی و ماسه‌های پهن‌پیکر و لغزان لوت، ریگ‌ جن، محمد‌آباد ریگان، چوپانان و کال جنی یا سازه‌ها و کهن‌زادبوم‌های تاریخی مانند ده‌ها کاروانسرای کوچک و بزرگ و تمدن کویری ایران در شهرهایی همچون یزد، کرمان، طبس و کاشان و سرانجام زیستمندانی منحصر به فرد، تنها و تنها در ایران قابل مشاهده و دسترسی هستند»؛ واقعیتی که این توانایی را دارد تا کویرها و بیابان‌های ایران را به گرانیگاه بی‌رقیب بیابانیِ جهان تبدیل کند.

نباید فراموش کرد که اگر قواعد بازی خود را روشن نسازیم، محکومیم تا تن به قواعد بازی‌ دیگران دهیم؛ به بیانی روشن‌تر، کشوری که نتواند درباره مهم‌ترین ملاحظات راهبردی ملی خویش اجماع نخبگانش را جلب کند، چاره‌ای نخواهد داشت جز آنکه متأثر از راهبردهای کشورهای رقیب به بازی ادامه دهد و در آن صورت، ممکن است هر فرصتی بی‌ارزش بنماید چرا که به قول لئوپولد سدار سنگور «برای ناخدایی که نمی‌داند کشتی‌اش به‌سوی کدام بندر رهسپار است، هر بادی نامساعد است».

منابع در دفتر روزنامه موجود است.