ناهید پیشور: در فهرست آثار خارجی حاضر در سی‌ویکمین جشنواره فیلم فجر تلالو نام چند فیلم، خیره‌کننده‌تر از بقیه به نظر می‌رسد؛ درخششی که البته از نام بزرگ سازندگانشان نشأت گرفته است.

اگر پسند عموم را در نظر بگیریم انیمیشن‌های بخش‌سینمای سه‌بعدی جذاب‌ترین گزینه‌ها برای تماشا به نظر می‌رسند اما برای علاقه‌مندان جدی‌تر سینما کنار این فیلم‌ها، آثاری به چشم می‌خورند که پس از تماشایشان در صفحه کوچک، شاید دیدنشان بر پرده بزرگ نقره‌ای تجربه‌ای متفاوت و تماشایی باشد. «عشق» (میشائیل هانکه)، «کشتار»(رومن پولانسکی) و «آفتاب سوختگان2»(نیکیتا میخالکوف) بیشتر از دیگر آثار خارجی جشنواره امسال مهم به نظر می‌رسند؛ فیلم‌هایی از سه‌کارگردان بزرگ که آثارشان اغلب چالش‌برانگیز هستند. مروری کوتاه بر احوالات سازندگان و تحلیلی گذرا در باره سه‌فیلم شاخص خارجی حاضر در جشنواره امسال می‌تواند نشان دهد که سینما چگونه می‌تواند به کاوش در روح انسان‌ها بپردازد و شرح‌حال صادقانه و هنرمندانه روزگار باشد. حتی اگر برخی از این فیلم‌ها فاصله زیادی با آثار بزرگ سازندگانشان داشته باشند بازهم چنین آثاری بارها و بارها بر محصولاتی که بیشتر شبیه بازی‌های کامپیوتری‌اند تا فیلم‌سینمایی، ارجحیت دارند.

کشتار؛ فیلم متوسط کارگردانی بزرگ

کارگردانان بزرگ دهه‌های 70و80 از روزهای اوجشان فاصله گرفته‌اند. این را می‌شود از تماشای فیلم‌های متاخر برناردو برتولوچی، وودی‌آلن، ژان‌لوک‌گدار و رومن پولانسکی به خوبی درک کرد. ظاهرا باید این واقعیت را با تمام تلخی‌اش پذیرفت که افزایش سن و سال و ورود به مرحله پیری، زوال خلاقیت را نیز به همراه دارد. فیلم‌های کارگردانان قدیمی معمولا از یک استاندارد مشخص، پایین‌تر نمی‌روند ولی شاهکاری هم دیگر خلق نمی‌شود. از آخرین فیلم درخشان اغلب کارگردانان بزرگ دهه70 که هنوز مشغول فعالیت هستند دست‌کم یک دهه می‌گذرد و با این مقدمه پیداست که «کشتار» فیلم آخر پولانسکی هم فیلم درخشانی نیست. هرچند کشتار باوجود اینکه نمی‌تواند از حصار تئاتری بودنش خارج شود به یمن منبع اقتباسش می‌تواند تماشاگر را تا انتها با خود همراه کند. نمایشنامه «خدای کشتار» نوشته یاسمینا‌رضا آنقدر در شخصیت‌پردازی و تعمیم جزء به کل موفق عمل می‌کند که پولانسکی در مقام کارگردان بتواند حتی در اجرایی معمولی هم به دستاوردی قابل‌تامل دست یابد. سطح بازی‌های فیلم از حد متعارف محصولات هالیوود بالاتر است و پولانسکی هم روی صندلی کارگردانی مطمئن‌تر از چند فیلم اخیرش به نظر می‌رسد. بازی جودی فاستر پابه سن گذاشته که زمانی سیمایش نشانه‌ای آشکار از طراوت و جوانی بود تاثیرگذار است و انتخاب بقیه بازیگران هم از سر مهارت صورت گرفته. موضوع هم درگیرکننده و چالش‌برانگیز است ولی جست‌وجو برای یافتن نشانی از نبوغ «بچه رزمری»، «محله چینی‌ها» و «بن‌بست» در فیلم آخر پولانسکی نتیجه‌ای جز ناامیدی در پی ندارد. کشتار فیلمی متوسط از کارگردانی بزرگ است.

عشق؛ همراه با استیصال و زوال

برنده نخل طلای کن و صاحب جدی‌ترین بخت برای تصاحب اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان که در چند رشته اصلی دیگر هم نامزد جایزه است. میشائیل هانکه همواره فیلمساز بحث‌بر‌انگیزی بوده و حالا «عشق» هم با ریتم آرام و بازیگران مسن و مضمون غریب‌ و در عین حال آشنایش بحث تازه‌ای را میان سینمادوستان به راه انداخته است. نیت‌خوانی‌هایی از این جنس که فیلم عشق فیلمی متظاهرانه است یا از سر صدق و راستی ساخته شده، نه کمکی به درک فیلم می‌کند و نه دریچه‌ای در ذهن مخاطب می‌گشاید. عشق فیلمی است که تماشاگر را با استیصال و ملال و بحران کاراکترهایش همراه می‌کند و در این مسیر مثل هر فیلم دیگری هانکه از آزاردادن هم ابایی ندارد. هانکه فیلمسازی است که هم شخصیت‌ها را آزار می‌دهد و هم تماشاگر را. نفس این‌آزار مهم نیست، مسئله این است که چنین رویکردی چقدر با زبان سینما و با پرداخت درست شخصیت‌ها، میزانسن و فضا به دست می‌آید. در عشق تمرکز هانکه بر شخصیت‌های محوری‌اش هم جزئیات را آفریده و هم انسجام را به عنوان دستاوردی مهم به فیلم هدیه داده است. این را می‌شود در نحوه ارتباط زوج پیر فیلم مشاهده کرد. ریتم آرام فیلم هم همخوان حس و حال و هوا و سن و سال کاراکترهایش است. هانکه دشواری زیستن را به نمایش می‌گذارد؛ رنجی که مرگ می‌تواند نقطه‌ای آرامش‌بخش برایش باشد و از سوی دیگر این فیلمی است در ستایش دوست‌داشتن و تعهد و حتی زیبایی‌های زندگی. نقطه پارادوکسیکال هانکه در فیلم آخرش این است که با ارائه تصویری بی‌واسطه و آزاردهنده از بحران‌های کهنسالی و بیماری و ضعف، دریچه‌ای در ذهن مخاطبش می‌گشاید تا شاید زندگی را جور دیگری ببیند و قدردان لحظه‌هایش باشد.

آفتاب سوخته 2؛ تبعید سایه‌ها

نیکیتامیخالکوف را موفق‌ترین کارگردان روسیه نامیده‌اند؛ چهره‌ای جهانی که فیلم‌هایش خیلی زود مرزهای اتحاد جماهیرشوروی سابق را درنوردید و هم منتقدان و جشنواره‌ها به ستایشش پرداختند و هم تماشاگران پرتعداد با اشتیاق مخاطب آثارش شدند. سیاست به عنوان جزئی جدایی‌ناپذیر از هنرمندان بلوک شرق در سینمای میخالکوف هم نمودی آشکار داشته است؛ سیاستی که از رئالیسم سوسیالیستی همراه با رگه‌هایی از رمانتیسم آغاز و به درام‌های سیاسی می‌انجامد. میان فیلم‌های میخالکوف فیلم «برده عشق» نمونه‌ای مثال‌زدنی در توفیق همه‌جانبه یک فیلمساز و البته «آفتاب سوخته» فاخرترین فیلم سازنده‌اش است؛ بیانیه‌ای هنرمندانه علیه دیکتاتوری استالینی و مرثیه‌ای بر انقلابی که از مسیر درستش خارج شد، به بیراهه رفت. توفیقی که فیلم در زمان اکرانش به دست آورد باعث شد تا میخالکوف پس از ساخت چند فیلم نه چندان موفق، دنباله‌ای بر آن بسازد؛ فیلمی که پرهزینه‌ترین اثر سینمایی تاریخ روسیه لقب گرفته و صحنه‌های تراژیک تکان‌دهنده‌ای در آن به چشم می‌خورد. با این همه و در مقایسه با قسمت اول، فیلم فاقد شور و حس و حالی تکان‌دهنده است. نکته بارز فیلم، زمان طولانی و انبوه اتفاق‌های آن است که به نظر می‌رسد فراتر از ظرفیت‌های یک فیلم سینمایی باشد. انگار میخالکوف با مصالح یک سریال تلویزیونی، فیلم ساخته است. 16سال پس از موفقیت فیلم آفتاب سوخته، میخالکوف بار دیگر کوشیده تا حماسه‌ای عظیم خلق کند. مشکل فیلم اطناب و خشونت عریانش است و چندلحنی‌بودن هم به انسجام اثر لطمه زده. با این همه آفتاب سوخته 2 نشانه‌هایی پررنگ از مولفه‌های سینمای میخالکوف را نمایان می‌کند و حس وطن‌پرستی مشهود در فیلم، جالب توجه به نظر می‌رسد.

برچسب‌ها