معهذا روند تحولات پس از انقلاب اسلامی در ایران تا فرایند بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و اخیرا دگرگونی ساختاری اجتماعی در غرب و دگرگونی ترکیب ادیان در جهان، عامل مسلط هشتمی را به الگوسازیهای فکری برای ارائه چشماندازها به فرایند مطالعات مختلف اضافه کرده است که میتوان آنرا در اندیشه دینی و نگاه به آن بهعنوان نیروی محرکه نوظهور تحولات بینالمللی خلاصه کرد.
روندهای مسلط بر کموکیف تحولات عوامل مزبور در کنش متقابل با هم قادرند تواناییها، اولویتها و رفتار دولتها و جوامع مختلف را در مقاطع مختلف تاریخی، تحتتأثیر قرار داده و نهایتا محیط و روابط بینالمللی و نظم متفاوتی را در طول زمان تعریف و تثبیت کنند. در دوره برنامه پیشرفت و عدالت دورنمای زیر از این تحولات قابل ارائه است:
1- روندهای جمعیتی: اگرچه شتاب رشد جمعیت جهان در دهه گذشته کاهش یافته است ولی براساس اطلاعات موجود، جمعیت جهان در سال2015 به 7/3میلیارد نفر بالغ خواهدشد. امید به زندگی در ساختار جمعیت جهان رو به افزایش و نرخ زاد و ولد، بهویژه در کشورهای پیشرفته همچنان رو به کاهش است و از اینرو در بسیاری از کشورهای پیشرفته و با درآمد بالا، روند پیری جمعیت و کمبود نیروی انسانی جوان بهخوبی در حال مشاهده است. از سوی دیگر بیش از 95درصد افزایش جمعیت جدید جهان در کشورهای در حال توسعه در حال وقوع است که تمایل شهرنشینی در آن از روندهای مسلط محسوب میشود. در دوره مورد بررسی نسبت جمعیت شهرنشین در جهان از مرز 50درصد جمعیت جهان خواهد گذشت و این واقعیت پیامدهای مثبت و منفی خاص خود را داراست. احتمال تشدید روند بیکاری و حاشیهنشینی، روندهای مهاجرتی (قانونی و غیرقانونی) گستردهتر، انتظارات سیاسی بسیار فراتر از گذشته، احتمال تنشها و بیثباتیهای بسیار بیشتر از گذشته، همه از پیامدهای تقریبا قطعی روندهای جمعیتی مزبور است که دارای پیامدهای منطقهای و بینالمللی است.
در جهان پیشرفتهتر راهحلهای مختلف به خدمت گرفتهشده برای جبران روند کاهش جمعیت، افزایش سن بازنشستگی افراد و خدمت بیشتر زنان بوده که در ترکیب فشارهای اجتماعی ناشی از تداوم بحران اقتصادی جهان در سال2008، اکنون احتمال تحولات سیاسی پیشبینینشده در این جهان را نیز به نحو فزاینده افزایش داده است؛ شرایطی که احتمالا برای تمامی دوره برنامه حاضر کموبیش یک ویژگی اصلی باقی خواهد ماند. انتخابات عمومی در هر کجای جهان که بهصورت جدی برگزار میشود میتواند نقطه آغاز یک تحول جدی در ساختار قدرت و تغییر سیاستها و رفتار دولتها باشد. سهم جمعیت جوان در همه جای جهان (نسبت پایین در کشورهای توسعهیافته و سهم بالای آن در کشورهای در حال توسعه) عامل تحرک سیاسی و اجتماعی و دارای پیامدهای جهانی است. در روندهای جاری جمعیتی، جهانیشدن بازار کار، بیثباتیهای سیاسی و تعارضات ناشی از آن و افزایش چشمگیر تحرکات جمعیتی در سراسر جهان از ویژگیهای سالهای آینده خواهد بود.
2- منابع طبیعی: با وجود توسعه تکنولوژی در زمینه کشاورزی، مشکل غذا همچنان از عمدهترین مسائل بشری باقیمانده است. اگرچه مجموع مواد غذایی برای جمعیت کنونی جهان و رشد آن کافی بهنظر میرسد ولی بحران توزیع مواد غذایی بسیار استراتژیک است و خطر گرسنگی، بخشهای وسیعی از جامعه بشری را تهدید میکند؛ مشکلی که درصورت حادشدن میتواند منبع نوعی اختلافات منطقهای و فقر گسترده و پیامدهای بینالمللی متفاوت آن باشد.
تا سال 2015 براساس برخی از مطالعات، بیش از نیمی از جمعیت جهان در کشورهایی زندگی میکنند که با مشکل آب روبهرو هستند. این بحران در خاورمیانه، آفریقا و جنوب آسیا، یعنی مناطقی که برای چشمانداز 20ساله ایران از اهمیت راهبردی برخوردارند، حادتر از بقیه نقاط جهان بهنظر میرسد.
در کشورهای در حال توسعه و فقیرتر جهان 80درصد آب مصرفی به بخش کشاورزی اختصاص دارد و مشکلات بیشتر در این زمینه بر دامنه مشکلات این کشورها خواهدافزود. بنابراین بهنظر میرسد که کمبود آب و مقابله با آن که قبلا از عوامل همکاریهای بیشتر میانکشوری و منطقهای محسوب میشد، در حال تبدیلشدن به تعارضات جدید است و این موضوع در منطقه مورد نظر چشمانداز بلندمدت ایران بسیار جدی است.
کارایی انرژی در جهان در دوره برنامه پیشرفت و عدالت همچنان روند رو به بهبود خود را حفظ خواهد کرد. این روند رو به بهبود تا سال 2015در بخشهای مختلف صنعتی و حملونقل به دستاوردهای محسوسی نائل خواهد آمد. علاوه بر اینکه در سمت عرضه انرژی نیز تکنولوژیهای موجود، تحولات مهمی را ازجمله در بهرهبرداری بیشتر از منابع انرژی زیر بستر دریاها و انرژیهای نو تجربه خواهد کرد. معهذا تا سال2015 همچنان دسترسی به منابع انرژی به مرزهای بحرانی خود نزدیک و نزدیکتر میشود. نفت همچنان منبع اصلی انرژی جهان و تسلط و دسترسی به آن، موضوع تنشها، رقابتها و تعارضات بینالمللی، بهویژه در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس خواهد بود.
با اختصاص سهم بیشتر نفت خاورمیانه و خلیجفارس به آسیا و شرق، روند انتقالی مهمی در روابط اقتصاد بینالمللی به وقوع خواهد پیوست که باز بر اهمیت این منطقه از جهان و کیفیت همکاریهایش در روابط خارجی در کنار روسیه و آفریقای غربی خواهد افزود. در آمریکایلاتین نقش ونزوئلا، مکزیک و برزیل با ذخایر شناختهشده انرژی پررنگترمیشود. بهرهبرداری از نفت دریای خزر احتمالا موضوعیت بیشتری خواهد یافت که اهمیتیابی آن از نظر غرب باید مستقل از نفوذ روسیه انجام پذیرد و این هدفی است که قطعا با واکنش و مخالفت جدی روسیه روبهرو خواهد شد و از مقولات مهم بیثباتی منطقهای میتواند محسوب شود.
3- علوم و تکنولوژی: با وجود بحران اقتصادی جاری و تداوم آن، علوم و تکنولوژی بهعنوان یکی از مهمترین بنیانهای تمدن امروز جهان همچنان پویایی خود را حفظ کرده و کلید رشد و توسعه جهانی است. عاملی که پس از انقلاب صنعتی زمینهساز اصلی تفاوت موقعیت کشورها و برتریجوییهای سریع برخورداران از آن شد، در فرایندی متفاوت به خدمت رشدهای سریع کشورهای نوظهور درآمده و زمینهساز تحولی تازه و عمیق در روابط بینالملل شده است.
برای اقتصادهای در حال توسعه و اقتصادهای نوظهور، مهمترین مزیت تکنولوژیهای نوین در حقیقت کوتاهکردن زمان پوشش تاخیرات با اهمیت سطح توسعه آنهاست، درحالیکه تکنولوژیهای رسانهای و ارتباط جمعی به سرعت در حال تبدیل شدن به عامل مهمی در تشویق و حمایت از تنشها، بحران و انقلابات اجتماعی و سیاسی در نقاط مختلف جهان هستند.
4- تحولات اقتصادی جهان و فرایند جهانیشدن: با وجود ظرفیتهای خوب تکنولوژیک، اقتصاد جهان از سال2008 درگیر یکی از سختترین و در عین حالغیرقابل کنترلترین بحرانهای ادواری خود است. این بحران بهدلیل سه ویژگی اصلی از نمونههای تجربههای انجام شده گذشته متفاوت بود: اولا از آمریکا، یعنی قلب نظام آزاد آغاز شده بود، ثانیا بحران در بازارهای مالی و دینامیزم اصلی کارکرد بازارها متمرکز شده و ثالثا برخلاف پیشبینیهای قبلی زمان خروج از رکود و بحران به آیندهای نامعلوم احاله داده میشد (واقعیت مزبور دوره منتهی به 2015 را سرشار از فرازونشیبهای اقتصادی نشان میدهد). تلاشهای دهه گذشته و پس از سقوط بلوک شرق سابق برای انتخاب الگوی برتر برای نظام آزاد و غرب اکنون به چالشهای جدی تغییر مبانی اقتصاد آزاد در ابعاد مختلف آن وارد شده است.
جهانی شدن یا جهانیسازی اقتصاد همانند بسیاری از پدیدههای دیگر بینالمللی در سالهای اخیر از جامعیت خود فاصله گرفته و نهتنها از منافع همه کشورهایی که به فرایند آن با انتخاب وارد شدند و یا به هر صورت کشانده شدند، خبری نیست بلکه اختلافات غیرعادلانه ایجاد شده جدید در سطوح مختلف ملی و منطقهای و بینالمللی در حال تبدیلشدن به عوامل تازه تنش و تعارضات نوین است. اکنون الگوی رشد دوسرعته در آسیا و آمریکایلاتین و جهان غرب سؤالاتی جدی را درخصوص آینده روابط اقتصاد بینالملل که اکنون نبردهای ارزی همهجانبه در قلب آن در جریان است و بهدلیل تداوم بحران جاری اقتصادی در چند سال آینده تشدید نیز خواهد شد، مطرح میسازد.
5- ظرفیت مدیریت ملی و بینالمللی: تداوم بحران اقتصادی کنونی جهان را با اطمینان قابلقبول میتوان بحران ظرفیتهای مدیریت چالشهای ملی و بینالمللی و یا به عبارت دیگر ظرفیتهای مدیریت در بحران کامل دانست. در سالهای اخیر برای هیچیک از بحرانهای موجود جمعی (امنیت جهانی)، اقتصادی و فرهنگی راهکارها پاسخگوی چالشهای موجود نبودهاند و در ابعاد اقتصادی بهویژه نه تدابیر ملی و نه منطقهای و چندجانبه بینالمللی بیش از امید، تردید و یأس را به عرصه روابط بینالملل عرضه کردهاند. در آسیا دو بحران مزمن امنیت و انرژی، باوجود تمامی دستاوردهای تکنولوژیک و اقتصادی بازیگران اصلی آن، پا برجاهستند. قدرتیابیهای سریع برخی از بازیگران، نگرانیها و رقابتهای قطعی دیگران و زمینههای تعارض را بیش از همکاری و رقابت شکل میبخشد و بحران رهبری را در هر نظمی که بتواند شکل گیرد بهشدت جدی نشان میدهد. ترتیبات چندجانبه بهنحوی فزاینده پتانسیلهای خود را در پنج سال آینده از دست خواهند داد.
منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا تازه تحولات خود را آغاز کرده است و بهنظر نمیرسد در دوره برنامه پیشرفت و عدالت بتوان شرایط جاری و آینده آنرا بهسادگی ارزیابی و مدیریت کرد و سرانجام تغییر مبانی و اصول اقتصادی نظام آزاد و انتقال جدی مرکز ثقل قدرت اقتصادی چالشهای مدیریتی جدیای را در مسیر تحولات ملی و جهانی مطرح خواهد ساخت.
6- الگوی منازعات: در سطح بینالمللی برای سالهای دوره برنامه پیشرفت و عدالت، تداوم بنیادگرایی از انواع مختلف آن، تروریسم و جابهجایی قدرت در سطح بینالمللی همچنان از منابع اصلی کشمکشهای سیاسی و بینالمللی خواهد بود. با وجود ردکردن رسمی تز برخورد تمدنها، همچنان عدمتحمل فرهنگها بهعنوان یک بحران جدی (که با بیداری اسلامی در منطقه حساس خاورمیانه و شمال آفریقا کاملا امکان تقویت دارد) در روابط بینالملل مطرح است. معذالک آنچه به تعارضات چند سال آینده میتواند چهره متفاوتی ببخشد، محدویتهای جدی منابع طبیعی بهویژه انرژی در دینامیزم کلی تحولات بینالمللی است. افزایش تقاضای انرژی ناشی از رشد طبیعی تقاضا و تامین انرژی رشدهای اقتصادی بالا و سریع کشورهای مختلف، بهویژه اقتصادهای نوظهوری چون چین بهخوبی قادر است عرضه مطمئن و امنیت انرژی را در سالهای برنامه زیر سؤال برده و الگوی تعارضات جهانی را از شکل و محتوای متفاوتی برخوردار سازد. تحولات سیاسی آغاز شده در منطقهای که سهم تعیینکنندهای از نفت و گاز جهان را تامین میکند (خلیجفارس و خاورمیانه)، میتواند کاملا قابلیتهای مکانیسم بازار جهت دسترسی مطمئن به انرژی را مورد تردید قرار داده و مداخلات سیاسی و غیرسیاسی را در این منطقه جدیتر سازد.
7- تحولات ساختار قدرت در جهان: پس از فروپاشی جهان دوقطبی و پایان جنگ سرد، بهویژه در سالهای اخیر، مهمترین عامل و در عین حال شاخص شرایط نوین در حال شکلگیری، انتقال قدرت (بهدلیل شرایط بینالمللی و منطقهای جدید ایجاد شده) از کشورهای قدرتمندتر جهان بهسوی قدرتها و کشورهای نوظهور در جریان بوده است؛ جریانی که تلاش نئومحافظهکاران آمریکایی پس از به قدرت رسیدن برای تغییر جهت و مدیریت آن نهایتا به نتیجه نرسید و بهعنوان پیامد آزمون اشتباه قدرت سخت این کشور، این فرایند اکنون پیچیدهتر ولی سریعتر و عمیقتر در مسیر شکلدهی به نظم و روابط بینالملل متفاوت، در حال حرکت است. قدرتیابی و ظهور کشورهای باقدرت در آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا روابط بین منطقهای را در اکثر زمینهها و سیاستگذاریها در روابط بینالملل تغییر داده است. بازیگران جدید همگی سیاست خارجی فعالی را برای تحقق اهداف ملی خود در پیش گرفتهاند و این فرایند بازیگران تازهای را به صحنه دعوت میکند. این حرکت عمدتا از طریق استراتژیهای مختلف در هر دو سطح منطقهای و بینالمللی در حال تعقیب است. علاوه بر اینکه قدرتهای جدید از تواناییهای اقتصادی و تکنولوژیک خود بهنحوی روزافزون برای تقویت توان نظامی بهخوبی بهره میگیرند؛ واقعیتی که مطمئنا به نفوذ بینالمللی آنها افزوده و در عین حال نگرانیهای جدیدی را برای دیگر بازیگران سیاسی منطقهای و جهانی ایجاد میکند.
انتقالی بودن بهعنوان یک واقعیت جاری، متغیرهای جدیدی را به صحنه تدوین و ارائه استراتژیهای سیاست خارجی و با هدف ارتقای سطح قدرت چانهزنیهای سیاسی در هر دو سطح منطقهای و بینالمللی فراخوانده است. مکانیسمهای مدیریتی جدید در روابط بینالمللی، نظیر گروه 20 و یاترتیبات و شبکههای بین دولتی نظیر IBSA،BRIC یا BASIC همه نشانههای روندهای جدید و جاری در عرصه بینالمللی هستند؛ روندهایی که تا سال2015 قطعا یک گام مهم به تکامل خود نزدیک میشوند و تنها برای کشورهای درگیر آن مهم نیستند بلکه از نزدیک توسط سایر دولتها بهویژه جمهوری اسلامی ایران مهم ارزیابی میشوند و در طراحی استراتژی کلان سیاست خارجیاش قطعا باید مورد توجه واقع شود.
8- دین و ارزشهای دینی: باتوجه به تعیینکنندگی هریک از عوامل فوق از نظر ایدهپردازان بینالمللی، تاکنون تصویر جهانی که در آن زندگی یا به سوی آن حرکت میکنیم از بحث پایان تاریخ فوکویاما با خوشبینی مفرط در مورد جهانیشدن اقتصاد و ظرفیت آن برای پاسخگویی به چالشهای جمعیتی و محدودیت منابع تا نظریه برخورد تمدنهای هانتینگتون و تاکید بر عامل تعارض در روابط بینالملل بهویژه در عرصههای فرهنگی و تمدنی، متفاوت بوده است. تصویر جهان در دوره برنامه پیشرفت و عدالت بیش از هر عاملی تحتتأثیر سه تحول مهم (1) تغییر رابطه نسبی قدرتها در روابط بینالملل و جابهجایی تقریبا قطعی قدرت (2) روند بحرانهای چندجانبه: امنیت، اعتماد و درک متقابل میان فرهنگها و تمدنها، بحران مالی و اقتصادی جهان و ناکارآمدی ابزارهای مدیریت ملی و جهانی (3) بازگشت به دین و ارزشهای جهانی آن در بخشهای عمدهای از کشورهای مسلمان و میان نخبگان جهان، خواهدبود.
در سالهای اخیر تجدید حیات دین در سراسر جهان بهخوبی قابلمشاهده است. در این روند مثبت دین از فضای ساخته شده خصوصی برای آن، در بسیاری از موارد کاملا شکل سیاسی بهخود گرفته است. به نحوی روزافزون نقش دین پررنگتر و برجستهتر شده و بهعنوان بخشی از زندگی عمومی در هر دو سطح ملی و بینالمللی قدم به عرصه جهانی گذاشته است. قدرت ایمان به نحوی مستمر در حال شکل بخشیدن به هویتهای فردی و اجتماعی مردم است و این واقعیت به شیوههای مختلفی برای آینده روابط بینالملل بسیار تعیینکننده است. مهمترین ویژگیهای روند جاری به قرار زیر است:
الف- تجدید حیات دینی به منطقهای خاص تعلق ندارد. در حقیقت، این تجدید حیات بخشی از یک تغییر ترکیب جمعیتی حساس جهان میان کشورهای پیشرفته شمال (آمریکایشمالی، اروپا، سرزمینهای اتحاد جماهیر شوروی سابق) و کشورهای درحالتوسعه جنوب است. در سال2050 جمعیت شمال بین 10تا 12درصد جمعیت جهان را تشکیل خواهد داد که این تغییر بااهمیت ترکیب جمعیتی جهان با یک انتقال عظیم فرهنگی نیز همراه است که دین در آن جایگاه مهمی دارد.
ب- تجدید حیات دینی در سراسر جهان و در ادیان مختلف و فرهنگهای متفاوت درحال وقوع است. معهذا، سریعترین نرخ رشد را دین اسلام به خود اختصاص داده است.
ج- تجدید حیات دینی جاری در کشورهایی با سطوح کاملا متفاوت از نظر توسعه و پیشرفت در حال وقوع است. به عبارت دیگر این موضوعی نیست که به جهان درحال توسعه بازگردد. اگر چه پدیدهای جنوبی است ولی در ثروتمندترین کشورهای جهان نیز قابلملاحظه است.