دیدهاید چه ذوق میکنیم وقتی به شمارهی 500 و 555 و 600 میرسیم! خب دروغ چرا؟ حالا هم ذوق میکنیم که به شمارهی 700 رسیدهایم و چند هفتهی دیگر باز هم ذوق میکنیم با شمارهی 707 و بعد تولد 13 سالگی و ...
میبینید؟ اینها همه نشانهی زنده بودن کودکی در وجود ماست دیگر. همینکه از رسیدن به عددهای بزرگ، خوشحال بشویم. همینکه حتی از فکر کردن به عددهای بزرگ یا ردیف شدن رقمهای مشابه و تشکیل عددهایی با چند رقم هماهنگ یا یکسان مثل 707 و به امید خدا یک سال و نیم دیگر 770 و 777 کیف میکنیم. اصلاً انگار خودمان هم با این 7ها پر میگیریم و پرواز میکنیم یا کتاب میشویم و در باد ورق میخوریم.
تازه کمی که جلو برویم و به صفحههای 8 و 9 همین شماره برسیم، باز هم کلی ذوق کردن و تخیلهای کودکانه و بازیهای خیالی کتبی و تصویری میبینیم. خب، جهان جدی و اخمالوی بزرگسالانه تا هروقت و هرجا که میخواهد، میتواند به کودکی و نوجوانی و کودکانگی ما اهمیتی ندهد، یا اصلاً آن را نبیند، خودش ضرر میکند.
ما انتخابمان را کردهایم و میخواهیم تا هر چند سال که زندگی میکنیم از هر شروعی هیجانزده بشویم، با هر تولدی بخندیم و از آشنایی با بستنی لواشکی خوش به حالمان بشود و... ما خودمان دنیای کودکی و نوجوانی را انتخاب کردهایم و میخواهیم برای همیشه در آن شناور باشیم. ما میخواهیم هربار، با دیدن یک کفشدوزکِ خالخالی، شادان جیغ بزنیم و بقیه را خبر کنیم.
میخواهیم هر سال زمستان منتظر باریدن برف باشیم تا آدم برفی درست کنیم و برفبازی کنیم و برای رسیدن عید روزشماری کنیم و از خوردن آجیل و گرفتن عیدی لذت ببریم. میخواهیم هر سال به فکر سه ماه تعطیلی تابستان باشیم و خوشخیالانه کلی فکر و برنامه برایش داشته باشیم. درست است، ما انتخابمان را کردهایم و با تمام وجود شیرجه زدهایم توی رودخانهی همیشه جاریِ کودکی و نوجوانی و اینجا همهجوره با ماه بازی میکنیم.
هر ماه از دیدن هلال نازک ماه ذوق میکنیم و هر بار که ماه تمام را میبینیم آن را به همدیگر نشان میدهیم و از تماشایش سیر نمیشویم و حتی اگر از هم دور باشیم به همدیگر پیامک میزنیم که «ماه رو ببین» و برای وقتهایی هم که ماه کم میآوریم، خبرنگار ماه میشویم یا خبرنگار ماه انتخاب میکنیم و... خب، بیشتر از این پرحرفی نکنم، فعلاً تولد شمارهی 700 و پیشاپیش شمارهی 707 دوچرخه بر همهمان مبارک!
سردبیر هفتهنامهى دوچرخه