...و مگر آدم چند بار ممکن است بتواند یادداشتی برای ششصدمین شماره یک هفتهنامه نوجوانانه که همه چیزش ویژه و استثنایی است بنویسد؟
توی این عوالم برای خودم دلایل ویژه و استثنایی بودن دوچرخه را ردیف میکنم؛ دوچرخهای که توی این 11 سال ششصد دور چرخیده، پانزدهم اولین ماه زمستان آخرین سال یک دهه (سال 79) متولد شده و پانزدهم دومین ماه بهار اولین سال یک دهه (همین سال 90 دیگه) قله ششصدمین شماره را دارد فتح میکند، اولین سردبیرش، سردبیر بچههای این شکلی بود، آن بچهها حتماً یادشان است که میگفتند: «سردبیر بیچاره 20 میلیون بچه داره»، دوچرخهای که سردبیر دومش خاله لیلای دوستداشتنی بچههای همه شکلی بود، دوچرخهای که برای حفظ تعادلش باید چرخهایش همیشه بچرخند (صفحه 3 شماره 600 دوچرخه)، دوچرخهای که نوجوانهایش از دیوار راست بالا میروند (صفحههای 4 و 5 شماره 600 دوچرخه)، دوچرخهای که دوست دارد دست شاعران و نویسندههای بزرگِ بزرگسالنویس را هم توی دست نوجوانها بگذارد (صفحههای 6 و 7 و 10 و 11 شماره 600 دوچرخه)، دوچرخهای که اعضای تحریریهاش بیوقفه رکاب میزنند و حتی یکیشان آنقدر دور میگیرد که میتواند با پسرِ پسرِ پسر پسر پسر پسر پسر پسر پسر پسرش ملاقات کند و از دوچرخه 600 سال بعد خبر بگیرد و از اوضاع و احوال دوچرخه آن روز برایمان بنویسد (صفحههای 8 و 9 همین شماره)...
یک دفعه چشمم به مانیتور میافتد. در همین 6 دقیقه و 6 ثانیهای که من توی این عوالم بودم، 6 ایمیل رسیده. این عدد 6 را به فال نیک میگیرم. توی دلم میگویم: اینها همهاش نشانه است. عدد 6 و عددهایی که با 6 شروع میشوند مثل همین 600 معروف عددهای الکیای نیستند. خوب، من که نه میتوانستم 600 دقیقه و 600 ثانیه توی آن عوالم سیر کنم و نه انتظار داشته باشم توی 6 دقیقه و 6 ثانیه، 600 ایمیل به این باکسم برسد.
میروم که ایمیلها را بخوانم. مگر دستم به فرستنده اولین ایمیل نرسد. آخر ببینید آدم میتواند همین طوری این مطلب را توی همچین لحظۀ حساسی برای دوستی که مشغول فکر کردن به یادداشت ششصدمین شماره دوچرخه است بفرستد؟
همه چیز در باره پشهها:
1. هر پشه 500 تا 600 بار در ثانیه بال میزند...
بقیهاش را نمیخوانم. ایمیل بعدی میخواهد بگوید یک وقت هوا برتان ندارد، ما روی یک کره خاکی زندگی میکنیم که میدانیم چهقدر از خورشید کوچکتر است. حالا فکرش را بکنید که یک ستاره توی آسمان هست به اسم «ماهی طلایی» که 600 هزار بار از خورشید درخشانتر است و ...
فکر میکنم نکند واقعاً اینها خبر داشتهاند و دست به یکی کردهاند تا در چنین لحظهای تمرکزم را به هم بریزند و این یادداشت را خراب کنند. ولی نمیتوانم از باز کردن ایمیلها بگذرم. بعدی خبر یک بازی رایانهای است که میگوید در حدود 60 روز اول فروش این بازی، هر روز بیش از 60 هزار نفر، روزی بیش از 60 دقیقه بازی کردهاند و نمیدانم چند کاربر در چند روز 600 ساعت بازی کردهاند.
این یکی الکیتر از قبلی است. یک آگهی:
« جوشکار آرگون 600 ساعت آموزش، آماده کار »
دلدل میکنم که ایمیل بعدی را باز کنم یا بروم سراغ یادداشت؟ بعد از کمی این دست و آن دست کردن میفهمم تا ایمیلها را نبینم نمیتوانم چیزی بنویسم. ایمیل پنجم را هم باز میکنم: عکس زیبایی است از «موزهای با 600 ساعت کوکودار» عکس را نگاه میکنم و تشویق میشوم بروم سراغ ایمیل ششم:
«میدانستی گنجشک در هر دقیقه 600 بار بال میزند؟!»
سردبیر هفته نامه دوچرخه