خب، هم کمی عجیب است و هم عجیب نیست که چنین کسی، انیمیشنی دربارهی یک حلزون بسازد.
انیمیشن توربو که با بودجهی 130 میلیون دلاری ساخته شده، از بیست و ششم تیرماه در 3806 سالن سینما در آمریکا اکران شده و در بین پنج فیلم پرفروش هفتههای اخیر قرار گرفته است. توربو حلزونی است که از کُند بودن خسته شده و دوست دارد مثل ماشینهای مسابقهای «فرمول یک»، سریع باشد. به بهانهی اکران این انیمیشن، بد نیست پای صحبتهای کارگردان این انیمیشن متفاوت بنشینیم.
- بیایید با نکتهای شروع کنیم که احتمالاً همه از شما میپرسند. چرا حلزونها؟
چرا حلزونها؟... راستش من در خانهام، حیاطی پر از حلزون دارم! پسری شش ساله هم دارم که حتی قبل از اینکه بتواند درست حرف بزند، همیشه با ماشینهای مسابقهاش در اتاق نشیمن خانه بازی میکرد. این دو تصویر همیشه در برابر چشمهایم بود. تلفیق این جانوران کُندرو با ماشینهای مسابقه، ایدهی ابتدایی انیمیشن «توربو» را در ذهنم روشن کرد.
- پس واقعاً به همین سادگی، یک روز که در خانه نشسته بودید و احتمالاً مسابقهی ماشینرانی پسرتان را نگاه میکردید، ناگهان به فکر ساخت این انیمیشن افتادید؟
بله، دقیقاً به همین سادگی! واقعیت این است که شما نباید وقایعی را که هرروز در اطرافتان اتفاق میافتند، با نگاهی گذرا به گوشهای از ذهنتان برانید. همین چیزهای به ظاهر عادی در زندگی روزانه هستند که جرقهی ایدههای بزرگ را در ذهن شما میزنند.
من کمکم به شخصیت یک حلزون فکر کردم. حلزونی که علاقهی زیادی به مفهوم سرعت دارد. این تضاد در واقع برایم جذاب بود. تضاد بین چیزی که برای زندگی کسی در نظر گرفته شده و آن چیزی که خودش میخواهد باشد. حلزون برایم، شبیه آدم مفلوکی بود که آرزوهای بزرگی دارد. کسی که دیگران انتظار اتفاقی ویژه را از او ندارند و در جریان عادی زندگی به نوعی به او بیتوجه هستند. به نظرم حلزون، شخصیت سمبلیک بسیار خوبی برای این دسته از افراد بود. باغبانها، حلزونها را دوست ندارند و آنها را آفت میدانند. بچهها در بازیهایشان به آنها صدمه میزنند و در فرانسه، حلزونها در رستورانها سرو میشوند. برای همین چیزها بود که فکر کردم حلزونها، نمونهی بسیار خوبی از انسانهای مطرود و مفلوک هستند که همهی ما، حداقل یکبار با آنها روبهرو شدهایم.
- شما سابقهی همکاری با انیمیشنهایی مثل «داستان کوسه» و «پشت پرچین» و مجموعههای تلویزیونی «ماداگاسکار» را هم دارید. چه چیزی در دنیای حیوانها برایتان اینقدر جذاب است که ترجیح میدهید آنها به جای انسانها، قهرمان فیلمهایتان باشند؟
خاصیت انیمیشن، خلق چیزهایی است که در زندگی عادی وجود ندارند. شما در دنیای انیمیشن میتوانید به هر چیزی جان ببخشید و برایش شخصیت قائل شوید و چه چیزی بهتر از حیوانها!
ما دربارهی دنیای حیوانها چیزی نمیدانیم؛ اینکه چه ویژگیهایی دارند و در روابطشان چه میگذرد. البته به نظرم این نقطهی قوت ماجراست. همین قضیه سبب میشود که بتوانیم هر شخصیت و ویژگیای را برایشان در نظر بگیریم. میخواهم بگویم در جانبخشی حیوانها، آزادی عملی وجود دارد که به خلق دنیاهای جدید و البته فانتزی کمک میکند.
- اصلاً چه شد که به ساخت انیمیشن علاقمند شدید؟
من از وقتی کوچک بودم (منظورم خیلی کوچک است!)، میتوانستم نقاشی کنم. نقاشی، همهی سرگرمی و شوقم در زندگی بود. یادم است در دورهی دبستان، پدرم از من پرسید که میخواهم در آینده چهکاره شوم و من بلافاصله جواب دادم که میخواهم انیمیشن بسازم! هر چه بزرگتر شدم، این علاقه به شکل حرفهایتری در من رشد کرد. من همیشه و همهجا در حال طراحی و نوشتن بودم. فکر میکنم انیمیشن، بهترین رسانهای بود که میتوانستم خودم را در آن نشان دهم.
- آنزمان چه انیمیشنهایی را دوست داشتید؟
«پینوکیو» را خیلی دوست داشتم و بعد از آن «101، سگ خالدار». ولی بهطور کلی، تمام انیمیشنهای استودیوی «والت دیزنی» برایم دوست داشتنی بودند.
- شما دانشآموختهی انیمیشن از کالج «شرایدان» هستید. آموختن انیمیشن در این کالج، لذتبخش بود؟
خیلی زیاد! هرچند که برنامهی آموزشی آنجا، کاملاً فرسایشی و رقابتی بود. راستش دقیقاً خاطرم نیست که چند هزار نفر متقاضی حضور در کالج شرایدان بودند، ولی در نهایت، تنها 150 نفر به کالج راه پیدا کردیم. وقتی سال سوم بودم، از آن تعداد، حدود 40 تا 50 نفر باقی مانده بودند. پروژهها در کالج بسیار سنگین و البته رقابتی بودند و اگر بهعنوان دانشجو، خلاق و باپشتکار نبودید، نمیتوانستید از آنجا فارغالتحصیل شوید.
- برای کسانی که اکنون در حال یادگیری انیمیشن هستند، صحبت خاصی دارید که الهام بخش باشد؟
تا جایی که میتوانند دربارهی تاریخچهی فیلمها و شیوهی روایتشان مطالعه کنند. رمان بخوانند و در زمینهی شیوههای داستانگویی اطلاعات کسب کنند. در انیمیشن، بیان قصه بسیار اهمیت دارد. در ضمن پروژههای دانشجویی را جدی بگیرند چرا که سابقهی کاری ایشان محسوب میشود. من به پشتوانهی آثار دانشجوییام توانستم بلافاصله بعد از فارغالتحصیلی در سال 1996، جذب استودیوی «دریمورکس» شوم و این عالی بود!
- چه شد که وارد این پروژه شدید؟
استودیوی دریم ورکس، ساخت انیمیشنی را به مسابقه گذاشته بود و من دقیقاً شب قبل از پایان مهلت ارسال طرح، در آن شرکت کردم. ایدهی من بر اساس فیلم «سریع و خشن» ساختهی «جاستین لین» بود، ولی با حضور حلزونها؛ و خب من برنده شدم!
- انتظار داشتید که برنده شوید؟
اگر صادقانه بخواهم پاسخ دهم، نه! اصلاً انتظار برنده شدن نداشتم. ایدهای داشتم که فکر میکردم بامزه است و اینطور نبود که بخشی از زندگیام را درگیر آن کنم. از سالها قبل، این فقط یک فکر بود که از نظر من میتوانست به فیلم جذابی تبدیل شود. در زمان فراخوان استودیو، این ایده دوباره در ذهنم پررنگ شد. کمی آن را بسط دادم و طرح کلی را نوشتم. تأکیدم در طرح، بر تضاد سرعت و حرکت کُند حلزونها بود. میخواستم این باور جهانی را به چالش بکشم که کند بودن حلزونها مسخره است.
- سختترین بخش انیمیشن توربو چه بود؟
خب، پاسخ به این پرسش میتواند جالب باشد. به حلزونها دقت کنید. حلزونها، جانورانی هستند که دست ندارند، پا ندارند، حتی ابرو هم ندارند؛ یعنی هر چیزی که برای بیان احساسهای یک شخصیت لازم است و این چالش بزرگی بود. این موضوع ما را برای بیان احساسهای آنها محدود میکرد. با این حال، ما موفق شدیم که از این نقص در جهت مثبت استفاده کنیم؛ یعنی راه تازهای برای بیان احساسها و هیجانهای درونیشان و انتقال آن به تماشاگر پیدا کردیم و فکر میکنم همین مسئله، توربو را به فیلمی جذاب و غافلگیرکننده تبدیل کرد.
- بعضی از حلزونهای این انیمیشن شباهت غیرقابل انکاری با گویندگانشان دارند. مثل «شلاق» که «ساموئل ال. جکسون» به جای آن حرف زده و یا «سیال» با صدای «اسنوپ داگ».
جالب است که اینقدر دقیق به این نکته اشاره کردید. حق با شماست؛ البته نمیدانم نظر خود این گویندگان دربارهی اینکه شبیه حلزونند، چیست!
- بنابراین میخواهید بگویید که حلزونهای این فیلم بر اساس شخصیت بازیگران طراحی شدهاند.
البته نه همهشان! در مورد شخصیت «سیال»، پاسخ شما کاملاً مثبت است. زمانی که داشتم ویژگیهای این شخصیت را مینوشتم، به اسنوپ داگ فکر میکردم. من خیلی خوش شانس بودم که او این نقش را پذیرفت. شخصیت ساموئل ال. جکسون هم برایم بسیار الهامبخش بود و او را در وجود شخصیت «شلاق» بازآفرینی کردم. در مورد بقیهی شخصیتها، اما به این دقت نبود. باید بگویم که ابتدا حلزونها در ذهنم شکل گرفتند و بعد برایشان صدا تعیین کردم. البته در تیم ما همیشه، ارتباط نزدیکی بین بخش صدا و انیماتورها برقرار بود؛ چراکه میخواستم روح بازی گویندگان بر طراحیها بنشیند.
- تجربهی کار گویندگی این گروه بازیگران، چهطور بود؟
آنها گروه فوقالعادهای بودند. برخی از گویندگان، قبلاً تجربهی حضور در فیلم انیمیشن نداشتند و برای همین، کار برایشان تازگی داشت. این تازه بودن، انرژی مضاعفی به کار وارد میکرد و باعث شد تجربهی شیرینی از ساخت انیمیشن توربو برای همهی ما به یادگار بماند.
- شما از آندسته کارگردانهایی هستید که نمیتوانند فیلم خود را تماشا کنند؟
[با خنده] نه، من همیشه فیلمهایم را نگاه میکنم. چرا که میخواهم بعد از فاصله گرفتن از هر پروژه، متوجه ایرادهای کار بشوم.
- و سخن آخر.
راستش دلم میخواهد همانقدر که خودم حلزونها را دوست دارم، با ساختن این فیلم توانسته باشم دیگران را نیز به آنها علاقهمند کنم. میخواهم تماشاگران، این حلزونها را دوست داشته باشند!