قدیمیها شکر خوردن، قند مکرر خوردن، نان بربر خوردن. در کافهی ما هر آدمی با هر قیافهای راه داره. به شرط اینکه نوجوووون باشه.
قربان شما، کافهچی
فال نیش
فال متولدین آذر ماه در کف صابون
ما همهجور طالع بینی دیده بودیم، مگر طالع بینی کف که البته برخیها آن را با کفبینی اشتباه میگیرند.
در حالی که این، آن نیست. جناب نیشبزی خان در آخرین ابتکارش با استفاده از فن «کففکنی» طالع شما را در کف دست شما میگذارد. پس نوشیدنیهای کفآلود خود را جلو بیاورید و ببینید اوضاع در چه خبره. یا در اوضاع چه خبره. یا قمر در چه عقربه؟
سعدی شیرازی میفرماید:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
مثلاً یک شپش سفیدِ سفید میبینم که مثل سریش به تو چسبیده و رهایت نمیکند. (نترس شپشش اهلی است) و این نشانهی عشق است. یعنی تو اینقدر خوبی، این قدر مهربانی که حتی شپشها هم تو را رها نمیکنند. حتی اگر روز و شب بهداشت را رعایت کنی.
در میان کفهایت یک چمدان هم میبینم. چه خوب! تو عازم سفری. شاید هم تازه از سفر برگشتهای. سفری که از آن، هزاران خاطره داری و خاطرهها عینهو شپش به تو چسبیدهاند و ول کن نیستند.
ستارهی اقبال تو در این ماه ستارهی ناهید است. گول این ستاره را نخور. صبور باش و دنبال یک ستارهی دیگر بگرد. این همه ستاره توی آسمان ریخته. اصلاً تو خودت ستارهای. عدد متولدین آذر 632 است. حالا چرا؟ دلیلش مفصل است. یکی از دلایلش نظریهی فیثاغورث است که میگوید حاصل ضرب 2 و 3 میشود 6 و کنار هم قرار گرفتن این سه تا یعنی 632 رسیدن به نوک قله است. شما تا نوک قله فقط 632 مورد لازم داری و این یعنی خود خودش.
آخر فالت هم نوشته که از حرفهای چرت و پرت این و آن ناراحت نشو. ولشان کن و بگذار هر چی میخواهند بگویند. مهم این است که تو مثل کوه محکمی و این برترین ویژگی آذریهاست.
نیشونوش
رنگ همین نوشابه
من بی تو دلم رنگ همین نوشابه است
دلتنگی و غم رنگ همین نوشابه است
نوشابه مرا یاد تو میاندازد
موهای تو هم رنگ همین نوشابه است
سوت بزن!
درنیمه شب گاه برو سوت بزن
در روشنی ماه برو سوت بزن
من توصیه میکنم اگر بیکاری
نوشابه بخور، راه برو، سوت بزن
پی بردم
هرچند تو رفتهای و غم میچسبد
هی اشک به روی صورتم میچسبد
امروز به چیز تازهای پی بردم
نوشابه بدون کیک هم میچسبد
«رباعیسرا: کوروش مهام»
نیشخوان
دکتر به دکتر
گفتهاند در ایام قدیم پسری نزد طبیب همی شد. طبیب متخصص پوست و مو و زیبایی بود و ویزیتش از چهل هزار به در. پسر گفتا: «پزشکا! پوست نازنینم جوش همی زند و روزی ده جوش سرسیاه میترکانم، لیک به جایش روزی صدهزار جوش دیگر همچون گل خرزهره میشکوفد.»
طبیب نگاهش همی کرد و گفتا: «غذا چه خوری؟»
شنید: «آنچه دیگران خورند. چیزهای چرب و شیرین.»
گفتا: «تنقلات چه خوری؟»
شنید: «آن چه گیرم آید. از چیپس و پفک گرفته تا تخمهی آفتابگردان و ذرت بوداده و ماست خامهای و خامهی ماستی و آنچه عباس سوپری به دکان بیاورد...»
طبیب حرفش برید و گفتا: «از مطب من بیرون شو و پول ویزیت از منشیام بازستان.»
پسر گفتش: «آخر چرا؟»
گفت: «به اشتباه آمدهای جانم. واحد روبهرو پزشک تغذیه و شکم و گوارش است. نخست بدانجا شو و پرخوری خویش درمان کن، سپس بر من فرود آی تا خاکی بر سر جوشهای صورتت بنمایم.»
نیشرفتهاى علمى
سودآوری و بهینهسازی از یک عمل انسانی
دوست کافهنشین ما جناب آقای ترمزمیرزا تازگیها خیلی فکر میکند و فکر میکند که فکرهایش خیلی کارگشا و راهگشاست. دیروز میگفت: «چرا پشیمانی سودی نداره؟»
گفتیم: «برای این که انسان عاقل اول باید فکر کند، بعد عمل.»
گفت: «این حرفها قدیمی شده. من میگویم باید کاری کرد که پشیمانی هم سود داشته باشد. چهطور است که از فضولات حیوانی و انسانی برق تولید میشود؟ چهطور است که از تصفیهی فاضلاب، نوشابهی گازدار میسازند؟»
گفتیم: «خب!»
گفت: «در راستای همین راستا من میخواهم بروم تو کار استفادهی بهینه از سود دادن به پشیمانی و یک کار علمی و اقتصادی بکنم.»
گفتیم: «وقت خودت را هدر نده. قدیمیها یک چیزی میدانستند که گفتهاند پشیمانی سودی ندارد.»
گفت: «نه! الا و بلا من باید بروم تو کار سودآوری و کارآفرینی.»
گفتیم: «باشد. برو، ولی یادت باشد که پشیمانی سودی ندارد.»
تصویرگریها: مهدی صادقی
نیشنهاد
کافهچی ما عجب دوست نازنینی است. میدانید چرا؟ چون چپ میرود و راست میآید از کتابی تعریف میکند که هم خودش دوست نازنینی است و هم اسمش دوست نازنینی است. فکر میکنیم یکی از فک و فامیلهای نویسندهی کتاب باشد. نویسندهی کتاب هم کسی نیست جز محمدرفیع ضیایی که نه تنها نویسنده است، بلکه تصویرگر هم هست.
این «عجب دوست نازنینی!» بیستِ بیست است. یعنی بیستتا داستان کوتاه دارد که هر کدام با دیگری فرق دارد. داستانها موضوعهایی ساده و خیالانگیز و در عین حال طنزآمیز دارند. از شما چه پنهان چندتایی از داستانها هم قبلاً توی همین دوچرخهی خودمان چاپ شدهاند.
اگر خواستید شما هم از گلستان این کتاب طنز، ورقی ببرید خوب است بدانید ناشرش انتشارات کتاب چرخفلک (66493348) است که این کتاب 200 صفحهای را با قیمت 8000 تومان (پول نصف پیتزا) عرضه کرده است.