یک چوب دستی برمیداشت، دولا دولا راه میرفت و مثل پیرمردها با صدای لرزان صحبت میکرد و همه میخندیدند.
اما حالا که پیر شده، قوز کمرش اجازه نمیدهد راست بایستد و حتی یک لحظه ادای جوانها را در بیاورد.
محمد احتشام: وقتی جوان بود دوست داشت ادای پیرمردها را در بیاورد،
یک چوب دستی برمیداشت، دولا دولا راه میرفت و مثل پیرمردها با صدای لرزان صحبت میکرد و همه میخندیدند.
اما حالا که پیر شده، قوز کمرش اجازه نمیدهد راست بایستد و حتی یک لحظه ادای جوانها را در بیاورد.