اغلب فیلمهای ایرانی چه وقتی که در مرحله ساخت هستند و چه در زمان نمایش، از سوی سازندگان و حتی منتقدان آثاری اجتماعی نام میگیرند که هرچه باشد، قطعاً ژانر نیست و فاقد مؤلفههای یک گونه سینمایی است. در این جا چنان که بارها گفته شده، اغلب به جای فیلم مبتنیبر قواعد ژانر، ملغمه ساخته میشود.
یک پرده اشک و ناله و یک پرده شوخی و خنده. این سنتی است که سینمای ایران از زمان دکتر کوشان تا امروز، به آن وفادار مانده است. اگر هم رویکردی به ژانر بوده اغلب به دو گونه کمدی و ملودرام بسنده شده است.
خیلی از گونههای مهم سینمای جهان در این جا مهجور مانده است که در میانشان باید به آثار سینمای وحشت و دلهرهآور اشاره کرد که با انواع و اقسام زیرگونهها؛ بخش قابلتوجهی از تولیدات کشورهای صاحب سینما را تشکیل میدهد.
منتها در این جا عمده اعتنایی به این سینما نشده است. جز در دوره کوتاهی در میانههای دهه چهل که ساخت فیلمهای دلهرهآور پس از توفیق آثار خاچیکیان همهگیر شده بود؛ در هیچ دورهای بهای چندانی به آثار این نوع داده نشده است.در سالهای اخیر، معدود تجربههایی در این نوع صورت گرفته که اغلب از سوی مخاطبان با استقبال مواجه شدهاند، ولی حتی استقبال مخاطب هم نتوانسته، باعث رویکرد جدی فیلمسازان این گونه شود.
شاید به این دلیل که فیلم وحشت و دلهرهآور را اگر هم تماشاگر بپسندد، منتقد و مدیر و سیاستگذار سینمایی جدیاش نمیگیرد.
تماشاگر ایرانی از همان ابتدای شکلگیری سینما در اینجا، بیشتر ترجیح میداده به محصولات روی پرده بخندد تا اینکه بترسد.
اتفاقی نیست که «آبی و رابی» و «حاجی آقا آکتور سینما» از اولین فیلمهای تاریخ سینمای ایران، مضمونی طنزآمیز داشتند.
سینما به عنوان پدیدهای نوظهور در حالی به ایران آمد که پیش از آن تماشاخانهها، یکی از مهمترین مراکز تفریحی مردم، بهشمار میآمدند؛ تماشاخانههایی که در آنها نمایشهای موسوم به روحوضی، مورد توجه قرار میگرفت.
سینما با چنین پسزمینهای به ایران آمد و سالنهای سینما را هم باید همان کسانی پر میکردند که مشتریان تماشاخانهها بودند. به همین خاطر است که تا سالها، هیچ تجربهای در زمینه فیلمهای وحشت و دلهرهآور صورت نگرفت. در حالی که کشورهای صاحب سینما، همگی از همان ابتدا، به ساخت آثاری از این جنس پرداختند.
سینمای ایران اما «دختر دکتر کالیگاری» نساخت و بهجایش از ملودرامهای هندی و مصری کپیبرداری کرد یا از نمایشهای خندهدار روحوضی الهام گرفت تا اینکه در دهه سی، ساموئل خاچیکیان شروع به فیلمسازی کرد و با ساخت فیلمهایی که در آنها دلهره و تعلیق نقش اساسی داشتند؛ تماشاگر ایرانی را با این مقولات آشنا کرد.
خاچیکیان سالها در این حیطه فیلم ساخت و در کارهایی که در نیمه اول دهه چهل ارائه کرد به پختگی رسید.
در فیلمهایی چون «ضربت» و «دلهره» که استقبال تماشاگر از آنها باعث شد برای مدتی سینمای ایران به سمت اینگونه آثار گرایش پیدا کند. این سالهایی بود که مطبوعات ایران از خاچیکیان به عنوان هیچکاک ایرانی یاد میکردند.
هرچند خاچیکیان هم بیشتر فیلمهای آثار جنایی پرتعلیق میساخت، نه فیلم وحشت. ضمن اینکه او به قواعد ژانر کاملاً وفادار نمیماند و با اضافه کردن مؤلفههای سینمای فارسی، در برخی از آثارش عملاً دچار مشکل ملغمهسازی میشد که با این همه خاچیکیان به عنوان اولین کارگردانی که کوشید درامهای دلهرهآور بسازد و با حرکت دوربین، اندازه قاب کادربندی و کلاً تمهیدات سینمایی؛ تماشاگر را تحت ثأثیر قرار دهد؛ سینماگر شاخص و مهمی بود. هرچند سینمای ایران با «گنج قارون» در مسیر دیگری افتاد و خود خاچیکیان دیگر نتوانست مسیر مطلوبش را ادامه دهد.
این فیلمساز در سالهای پس از انقلاب هم کوششهای ناموفقی برای بازگشت به روزهای «ضربت» و «دلهره» انجام داد و فیلمهایی چون «مردی در آینه» و «بلوف» را مقابل دوربین برد.
در دهه شصت؛ اما یک فیلم قابل اشاره در زمینه سینمای وحشت ساخته شد که گرچه منتقدان از آن استقبالی بهعمل نیاوردند ولی مخاطب آن را دید و در لحظات بسیاریاش هم ترسید. فیلم «شب بیست و نهم» که توسط حمید رخشانی کارگردانی شده، روایت ماجرای شبحی بود که به زندگی زنی به نام محترم سایه میاندازد. شبح به شکلهای مختلف ظاهر شده و سرانجام محترم را از پا درمیآورد.
فیلم میکوشد با مروری به خرافههایی که در فرهنگ عامه وجود دارد، تعلیق و وحشت را به زندگی ایرانی نزدیک کند.
رخشانی در ساختار تصویری بهشدت تحت تاثیر خاچیکیان بود و جالب است که خاچیکیان تدوین «شب بیست و نهم» را برعهده داشت. در ترساندن مخاطب، موسیقی دلهرهآور مجید انتظامی هم سهم بهسزایی داشت. «شب بیست و نهم» در شرایطی نامطلوب به نمایش عمومی درآمد و فروشی معمولی کرد ولی چند سال بعد با ورود فیلم به شبکه ویدئویی، به یکی از پرمخاطبترین آثار سینمای ایران بدل شد.
از آنجا که مدیران و سیاستگذاران سینمای وقت تمایلی به ورود کارگردانان ایرانی در این حیطه نداشتند؛ موفقیت نسبی «شب بیست و نهم» هم به جریانی تبدیل نشد.
یک دهه بعد، فریدون جیرانی با «قرمز» مایههای سینمای دلهره را با مضامین روز اجتماعی ترکیب کرد و به توفیق قابل توجهی هم رسید. «قرمز» در نیمه اولش بیشتر اثری اجتماعی بود ولی از فصل معروف زیرزمین، مایههای جنایی اثر پررنگ شد. فیلم هم به فروش بالایی دست یافت و هم منتقدان آن را تایید کردند.
دیگر فیلم شاخص ایرانی در این زمینه، «خوابگاه دختران» ساخته محمدحسین لطیفی است. «خوابگاه دختران» اولین فیلم سینمای ایران است که تحت تاثیر جریان روز سینمای وحشت ساخته شد. در فیلم کاملاً تأثیرات اثری چون «جیغ» ساخته وس کریون و دنبالههایش به چشم میخورد. «خوابگاه دختران» دستکم در یکی دو سکانس، تماشاگر را به وحشت میاندازد و در مجموع تجربه قابل اعتنایی در سینمای ایران بهشمار میآید.
کمی پیش از این فیلم، اقتباسی هم از فیلم معروف «میدانم تابستان گذشته چه کردید؟» صورت گرفت که حاصلش «رز زرد» داریوش فرهنگ بود. این بار اما بهجای الگوبرداری از نمونه اصلی؛ شاهد نوعی درهم ریختگی در داستان بودیم که نتیجهاش فیلمی ضعیف و بیرمق بود.
«پارکوی» که این روزها روی پرده است؛ اولین تجربه سینمای ایران در یکی از زیرگونههای ژانر وحشت، یعنی slasher است. جیرانی به گفته خودش «پارکوی» را تحت تاثیر یکی از slasherسازان کهنهکار، یعنی آریو دارجنتو؛ کارگردانی کرده است.
بهندرت پیش آمده اولین تجربهها در هر ژانری، آثاری قوامیافته و کامل باشند. به همین خاطر «پارکوی» هم دچار کاستیهایی است؛ کاستیهایی که باعث شده تماشاگر در بخشهایی از فیلم، بهجای ترسیدن، بخندد. اما نمیتوان کارگردانی حرفهای فیلم بهخصوص در نیمه اول آن و اجرای خوب صحنههای خشن را نادیده گرفت.
اولین slasher سینمای ایران؛ از سوی اغلب منتقدان نکوهیده شد و حتی جنبههای قابل توجه فنیاش هم خیلی مورد توجه اهل فن قرار نگرفت. در صورتی که سینمای ایران به تجربههایی از جنس «پارکوی» احتیاج دارد؛ تجربههایی که در گامهای بعدی، قطعاً بسیاری از کاستیهای فعلی را نخواهد داشت؛ ضمن اینکه به برقراری ارتباط تماشاگر ایرانی به یکی از گونههای مهم و تأثیرگذار سینما منجر خواهد شد. آن وقت شاید کارنامه سینمای ایران در اینگونه، اینقدر حقیر و کوچک نباشد.