سرانجام یکی از پروژههای عظیم سینمایی ایران که مدتها بود، سخن از آن میرفت، در آستانه کلید خوردن قرار گرفت و چشمانداز تازهای از تولید فیلم را در سینمای ما ترسیم کرد.
آن هم فیلمی که قرار است به حماسیترین نقطه تاریخ بشر بپردازد که ما شیعیان افتخار تعلق به آن را قرنهاست بر دوش میکشیم یعنی حماسه عاشورا و ایثار و رشادت حضرت امام حسین(ع) و یاران پاکبازش که همواره در طول تاریخ الگوی بسیاری از انقلابیون و مبارزین و آزادگان بودهاند.
پروژه فیلم «روز رستاخیز» که به بخشی از تاریخ اسلام و شیعه در دوره حکومت یزید تا دهم محرم سال 61 هجریقمری میپردازد توسط احمدرضا درویش، جلوی دوربین میرود که پیش از این با فیلم «دوئل» و اکران آن در کشورهای مختلف دنیا، برای نخستین بار مظلومیت ایران و سبوعیت صدام و حامیان غربیاش در جنگ تحمیلی را به چشم مردم جهان نشاند و امید میرود که فراتر از استانداردهای فیلم فوق، این بار در مواجهه با حماسه عاشورای حسینی، برای نخستین بار چشم و دل بسیاری از مردم جهان را به ضیافت تصویر نمایشی گوشهای از آن کارزار تاریخی، ببرد.
هرچند که نتواند جلوهای از آن حقیقت سترگ را بنمایاند ولی شاید تلنگری بر ذهن جهانیانی باشد که تا امروز چندان دربارهاش نشنیده یا نخواندهاند و یا به غلط آن را دریافتهاند.
به نظر میآید پرداختن به حقایق تاریخ اسلام و بخصوص شیعه در قالبهای مختلف درام اعم از تاریخی، خانوادگی ، حادثهای و ...، با زبان و بیان امروزی بر پرده سینما، بهتر بتواند واقعیت آزادیخواهی و حق طلبی این دین خاتم را بر جهانیان روشن سازد، به ویژه در روزگاری که دشمنان آن با تمام توان رسانهای و قدرت ابزاری هنر، بخصوص سینما، به نبرد با این اندیشه و فرهنگ الهی و انسانی برخاستهاند.
شاید حرف تازهای نباشد که سالهاست، سینمای غرب، بخصوص هالیوود، دوربینهای خود را علیه اسلام و مسلمانان تنظیم کردهاند و اگر این حرکت تا قبل از سقوط اردوگاه کمونیسم در سایه جنگ سرد کذایی قرار داشت ولی از آن پس کاملاً در روشنایی قرار گرفت که در سالهای اخیر به ویژه پس از آغاز هزاره جدید، شکلی بسیار عریان و آشکاری یافته است. این آش آنقدر شور شده که به قول معروف خان هم متوجه آن شده است.
به طوری که «برژینسکی» مشاور امنیت ملی جیمی کارتر (رییس جمهور اسبق آمریکا) اخیراً در بخشی از مقاله مفصلش تحت عنوان «این پارانویا را متوقف کنید» در روزنامه واشنگتن پست در اعتراض به این موج ضد اسلامی نوشت:
«... برنامههایی که در آن تروریستها با چهرههای «ریشدار» به عنوان کانون افراد شرور نمایش داده میشوند، اثرات عمومی آن تقویت احساس خطر ناشناخته اما مخفی است که میگوید به نحو رو به افزایشی زندگی آمریکاییها را تهدید میکند. صنعت فیلمسازی نیز در این خصوص اقدام کرده است.در سریالهای تلویزیونی و فیلمها، شخصیتهای اهریمنی با قیافه و چهرههای عربی(اسلامی) که گاهی با وضعیت ظاهری مذهبی، برجسته میگردند، نشان داده میشوند که از اضطراب و نگرانی افکار عمومی بهرهبرداری کرده و ترس از اسلام را بر میانگیزد.
کلیشه صورتهای اعراب (مسلمانها) بویژه در کاریکاتورهای روزنامهها، به نحو غمانگیزی یادآور تبلیغات ضدیهودی، نازیهاست. اخیراً حتی برخی سازمانها و تشکلهای دانشجویی دانشگاهها درگیر چنین تبلیغی شدهاند که ظاهراً نسبت به خطرات ارتباط میان برانگیختن نژادپرستی و انزجار مذهبی و برانگیختن جنایات بی سابقه هولوکاست بیخبرند...»
واقعیت این است تا قبل از اینکه کتاب «رمز داوینچی» نوشته دن براون به بازار بیاید و به کتاب پرفروشی تبدیل گردد، همچنین فیلم اقتباسی از آن توسط ران هاوارد ساخته شده و برپرده سینماهای جهان نقش ببندد، بر سر صحبت از اینکه بسیاری از آثار هنری امروز بخصوص در حیطه سینمای غرب با اهداف و نیات خاص و برای تبلیغ و نفوذ فکری فرقهای به نام «صهیونیسم» جلوی دوربین میروند، خیلیها خرده میگرفتند که این حرفها از تصورات و توهمات توطئه برمیآید و بخش اصلی سینمای غالب جهان به ویژه از نوع هالیوودیاش فقط برای سرگرمی و هنر فعالیت میکند و به کلی از عالم سیاست و ایدئولوژیهای هدایتگر آن برکنار است.
اما «رمز داوینچی» راز و رمز پشت پرده بسیاری از آثار هنری را گشود. راز و رمزی که البته پیش از آن هم بر برخی اندیشمندان و روشنفکران باریکبین واضح و روشن بود. در کتاب و فیلم فوق مطرح میشود که در طول تاریخ بسیاری از آثار هنری، در پیروی از خانقاهصهیون(اسلاف همین صهیونیسم امروز) ساخته شده و در واقع ایدئولوژی صهیون را تبلیغ کردهاند.
خانقاه صهیون هم اکنون نیز تحت عنوان «کابالا» (انجمن تصوف یهود) فعال است و رهبر 75 ساله آن به نام «فیوال گروبرگر» که اینک با نام «فیلیپ برگ» شناخته میشود و به نوشته روزنامه «دیلی میل» از قدرتمندان پشت پرده هالیوود است، به کمک همسرش و به طور علنی «مرکز آموزش کابالا» را تاسیس نموده و بسیاری از فیلمسازان و هنرپیشههای معروف را به خود جلب کرده و به عضویت فرقه مزبور درآورده است.
دیگر چه تردیدی برای تبلیغ ایدئولوژی و تفکر یهودیت جدید یا صهیونیسم در میان فیلمهای متعدد هالیوود باقی میماند؟به اینها بایستی فیلمهایی که در طول تاریخ سینما درباره حضرت عیسی مسیح (ع) و حواریون و سایر قدیسین ساخته شده نیز افزود که بالغ بر صدها اثر میگردد.
فیلمهایی که بارها و بارها بر پرده سینماهای جهان رفته یا در شبکههای مختلف تلویزیونی به نمایش درآمده و یا روی نوارهای ویدئویی و «سی دی»ها و «دی وی دی»ها تکثیر و توزیع شده است. از یکی از اپیزودهای فیلم «تعصب» دیوید وارک گریفیث در سال 1916 گرفته تا قسمتی از فیلم «برگهایی از دفتر شیطان» کارل تئودور درایر در سال 1921 تا فیلم «خرقه» هنری کاستر(نخستین فیلم اسکوپ تاریخ سینما) تا «باراباس»(ریچارد فلیشر) و «بن هور»(ویلیام وایلر) و «شاه شاهان»(نیکلاس ری) و ...و «برادر خورشید، خواهر ماه» (فرانکو زفیرلی) و «ترز» (آلن کاوالیه) و «آهنگ برنادت» (هنری کینگ) و ....و تا همین«مصائب مسیح» ساخته مل گیبسن که در مقام هشتمین فیلم پرفروش تاریخ سینما قرار گرفت و همچنین فیلمی که چندی پیش با حمایت واتیکان و توسط کاترین هاردویک به نام «داستان تولد مسیح» به اکران عمومی درآمد.
در مقابل همه اینها و برای بیش از یک میلیارد مسلمان، در سطح بین المللی و به عنوان یک اثر سینمایی جهانی چه اثری جز «محمد رسول الله» ساخته مصطفی عقاد،سراغ دارید؟
بهراستی این سؤال بزرگ در مقابل سینمای ایران قرار میگیرد که در طول 28 سال پس از انقلاب به عنوان سینمای کشوری که ادعای تجدید حیات اسلام ناب محمدی (ص) را دارد و از سوی دیگر مرکز تشیع به شمار میآید(اخیراً در یک نظرسنجی رسانهای در برخی کشورهای عربی، اقلیتهای شیعه در آن کشورها خود را علناً منتسب به ایران خواندهاند.)، کدام گوشه از تاریخ و زندگی شخصیتها، چه مفهومی از اندیشهها و باورها و چه تصویری از ارزشها و فرهنگ اسلامی و شیعه را به جهانیان عرضه داشته است؟
سینمای ایران به مثابه سفیر فرهنگی کشوری که 28 سال است یکه و تنها در مقابل خیل توطئهها، جنگها و تهاجمات گوناگون فرقه صهیونیسم با تمامی اعوان و انصار جهانیش ایستاده، کدام فیلم را در برابر انبوه آثار سینمایی آنها که در قالبهای مختلف به سوی کشورمان سرازیر است و متاسفانه در رسانه ملی هم پخش میشود ، ارائه شده است؟
ضمن احترام به همه فیلمسازانی که در طول این سالها و علیرغم تمامی محدودیتها ولو گوشهای از ارزشهای اسلامی و شیعه را در فیلمهایشان گنجاندند، باید این هشدار را جدی گرفت که صهیونیستها، جنگ خود را یک جنگ ایدئولوژیک اعلام داشتهاند علیه شیعه و امالقرای آن که ایران به حساب میآید.
یادمان باشد 14 سال پیش هم ساموئل هانتینگتن (متفکر و سیاستشناس آمریکایی) در نظریه مشهورش، قرن بیست و یکم را «دوران جنگ مسلمانان و غرب» نامید. اما جنگ آنها در جبهههای نبرد نظامی اتفاق نمیافتد.
جبهه جنگ آنها از درون کتابها و بر پرده سینماها و شبکههای تلویزیونی و رسانههای دیگر از قبیل اینترنت و ماهواره شکل میگیرد. آنها به قول خانم فرانسیس ساندرس در کتاب «جنگ سرد فرهنگی: سیا و جهان هنر و ادب»، شبکه «ناتو»ی فرهنگی را به همین دلیل سازماندهی کردهاند که با میلیونها«سیدی» بازی و فیلم و نمایش به جنگ ارزشها و تفکر شیعه بیایند.
همانگونه که بنا به آمار، هم اکنون با سرمایههای کلان همین شبکه عظیم رسانهای، بیش از 120 کانال تلویزیونی ماهوارهای با عناوین مختلف و به طور شبانهروزی در حال تبلیغ علیه شیعه است. آنها چند سال است (با پایان هزاره قبلی) که به طور علنی زمان افشای راز خانقاه صهیون و ظهور مسیح مورد نظرشان را اعلام داشتهاند و متاسفانه در این مسیر مسحیت رسمی نیز به کمکشان آمده است.
آنها مدتی است در انتظار آرماگدون و به قول خودشان نبرد آخرین هستند که موعودشان یعنی مسیح بن داوود (متفاوت با حضرت عیسی مسیح(ع) ) ظهور کرده و آنها را به سوی پیروزی نهایی هدایت نماید. نباید دست روی دست گذاشت، هر مسلمان و هر شیعهای مکلف است وارد این جبهه فرهنگی شود.
رودربایستی ندارد، بنگرید که معروفترین سینماگران آنها از اینکه به تبلیغ دین و آیینشان بپردازند، هیچ تردیدی به خود راه نمیدهند.نگاه کنید به آثار نورمن جویسن، اتو پره مینجر، سیسیل ب دو میل، استیون اسپیلبرگ، استیون فریرز، جوئل سیلور، براین گریزر، مایکل آیزنر و کمپانیهای دیزنی و یونیورسال و ..
یادمان باشد جان فورد افسانهای تاریخ سینما هم افتخار میکرد که به عنوان یک کاتولیک در آثارش، نشانههای این مذهب را به طور مستقیم به کار ببرد.حتی جرج لوکاس و جیمز کامرون و مارتین اسکورسیزی هم براساس عقاید ایدئولوژیک خود فیلم میسازند و ابایی از بیان آن ندارند.(به نظر میآید این شعار «هنر برای هنر» نیز از آن قسم تئوریهایی است که فقط برای روشنفکران جهان سوم بافتهاند تا نکند از جانب آنها به ساحت اندیشههای فلسفی و سیاسی شان خدشهای وارد گردد!! وگرنه در یک نگاه عمیق میتوان انگارههای ایدئولوژیک را در اغلب آثار برجسته و ماندگار و حتی تجاری تاریخ سینما یافت.)
اما گویا برخی فیلمسازان ما در بیان اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی خویش در آثارشان، مأخوذ به حیا هستند! گو اینکه برخی به اصطلاح مته به خشاش گذاردن نظارتهای دولتی نیز اساساً مانع از طرح مسئله میشود و بعضی از همان فیلمسازان، از جهت گرفتار نشدن در پیچ و خمهای مختلف هم که شده، از خیر فیلمنامههای مذهبی یا طرح مقولات دینی در فیلمهایشان میگذرند و به سراغ همان سوژههای دم دستی خود میروند که به قول معروف کمتر حساسیت برانگیز باشد.
شاید از همین روست که به جز دو فیلم «سفیر»(فریبرز صالح) و «روز واقعه» (آن هم با فیلمنامهای از بهرام بیضایی) درباره حماسیترین نبرد تاریخ بشر یعنی عاشورای حسینی، هیچ اثر سینمایی دیگری جلوی دوربین نرفته است. راستی درباره سیره پیامبر اعظم (ص) که نقطه وحدت تمامی یک میلیارد و اندی مسلمان به شمار میآید و آن همه وقایع مهم صدر اسلام که پیرامون حرکت ایشان روی داد ، چه اقدامی از سوی سینماگران ما صورت گرفته است؟( خدا علی حاتمی را رحمت کند که همه آرزویش تحقق ساخت فیلم «آخرین پیامبر» بود تا برایش باقیات صالحاتی درست شود که متاسفانه چنین فرصتی را از او و همه مسلمانان و بلکه کل انسانهای دنیای امروز دریغ داشتند!)
درباره حضرت علی (ع) که از سوی دوست و دشمن به عنوان اسوه عالم بشریت معرفی شدهاند و ابعاد درخشان عدالتخواهی و عرفان و آزادی طلبی ایشان و انبوهی از وقایع و اتفاقات قابل دراماتیزه شدن دورانهای مختلف زندگی پربرکتشان، چه حرکتی در سطح سینما انجام گرفته است؟ از بانوی مظلوم، حضرت فاطمه زهرا (س) که الگوی همه زنان تاریخ به شمار آمدهاند و سیره و زندگی کوتاه اما پربارشان میتواند موضوع، درونمایه و حتی به عنوان ساختار روایتی آثار باارزش سینمایی قرار گیرد، چه نام و نشانی بر تولیدات سینمای ایران دیده شده است؟
آیا راز نامشخص ماندن مزارشان در طول تاریخ نمیتواند گرهگشای بسیاری از مظلومیتهای شیعه باشد؟ همچنانکه مزار دورافتاده تعداد زیادی از امامزادگانی که در گوشه و کنار سرزمینمان به عنوان زیارتگاه، مامن دلهای عاشق بسیاری است، هر یک دنیایی از ماجراهای آزادیخواهی و مبارزه علیه ظلم و جور را در پس زمینه خود دارند و می توانند به عنوان پرچم هماره سرافراز شیعه در طول تاریخ، تم اصلی فیلمنامههای جذابی گردند.
به راستی درباره مهمترین موضوع شیعه، یعنی قیام منجی عالم بشریت، حضرت حجت (عج) و شیوه و رسم و راه درست انتظار حضرت، به چه آثار سینمایی اندیشیده شده است؟ درباره شرایط ظهور ایشان و علاماتی که این ظهور مبارک و خجسته در مقابل خواهد داشت، روایات و سخنان بسیار از ائمه اطهار (س) و شخصیتهای بزرگ اسلامی نقل شده است.
سینمای ایران تا چه اندازه به این شورانگیزترین واقعه آینده بشریت، نگاه داشته است؟ این درحالی است که از سوی محافل صهیونیستی، فیلمهای زیادی درباره آخرالزمان و آپوکالیپس و به قول خودشان آرماگدون، ساخته و به روی پرده رفته که حتی به طور علنی درباره منجی تاریخ از دیدگاه خودشان سخن راندهاند.
فیلمهایی مثل «ماتریکس»،«طالع نحس»، «پایان روزها»( که به لحاظ سینمایی انصافاً قوی و تأثیرگذار ساخته شدهاند!) و ...که بعضاً در برخی محافل مختلف داخل کشور نیز مورد توجه قرار گرفتهاند. این در حالی است که در هیچ یک از ایدئولوژیهای موجود، مقوله منجی بشریت، آنچنان که در شیعه به صورتی پرشور و حماسی و در عین حال با دلایل و نشانههای متقن آمده، وجود ندارد.
امروز دیگر به راه افتادن یک نهضت فیلمنامهنویسی درباره اسطورههای مذهبی و ملی ایران، ضروری به نظر میآید. این فیلمنامهها میتواند در ژانرهای مختلف اعم از تاریخی، ملودرام، کودک، جنگی، حادثهای، پلیسی، علمی – تخیلی و ...نوشته شده و به گونهای خاص محدود نگردد. میتوان همانند آنچه در آن سوی آبها انجام میگیرد، در هر فیلمی، این اسطورهها و عقاید را به نوعی جاری ساخت ولو اینکه فقط قهرمان داستان یک شیعه ایرانی باشد.(همانطور که قهرمانان آنها اغلب یهودیان آمریکایی هستند).
میتوان تولید این گونه آثار را با کارشناسیهای بیش از حد و دست و پا گیر محدود نساخت. مهم آن است که اسطورههای شیعه و ایران به دنیا معرفی شوند ولو در حد یک اسم و عنوان. بایستی همه ابزار سینما را به خدمت گرفت و از همه امکاناتش استفاده کرد تا تاریخ شیعه و قهرمانانش را به رخ همه دنیا کشانید. همان کاری که یهودیان و صهیونیستها، سالهاست به آن دست زدهاند.
و به نظر میرسد بیش از همه بایستی به قیام حضرت مهدی موعود (عج) پرداخت و شرایط آن و نشانههای ظهور و شخصیت این منجی عالم بشریت را به دنیا شناساند که شاید انشاالله در ظهور آن حضرت تعجیل شود.
ممکن است در این راه آثار و فیلمهای ناقصی هم ساخته شود که قطعاً نتواند و نمیتواند ابعاد گسترده شخصیتی و ظهور حضرت حجت (ع) را بیان نماید ولی بایستی ساخته شود در تعداد زیاد و کمیت بالا و البته با ساختار سینمایی استاندارد و جهانی که قابلیت اکران و نمایش در سطح بینالمللی را دارا باشد.
این گونه آثار در درجه نخست حداقل میتواند در کشورهای اسلامی و منطقه و بعد از آن در سایر ممالک مطرح شود. چرا با استفاده از علائق و سلائق جشنوارههای خارجی این گونه آثار را در مقابل دیدگان جهانیان قرار ندهیم؟ چرا با ساختارهای به اصطلاح هنری این کار را به انجام نرسانیم؟
به نظر میآید که جدیتر بایستی به مقولات فوق اندیشید که طرف مقابل با سرعت تمام به جلو میتازد و ما مدعیان شیعه و پیروی امامزمان(عج) دست روی دست به تماشای گلهای آنها نشستهایم که پی در پی وارد دروازه خودی میشود و گاها حتی برایشان دست هم میزنیم!! یادمان باشد که این بار آنها شمشیرها را از رو بستهاند.
اگر باور نمیکنیم یک بار دیگر کتاب «رمز داوینچی» را با دقت بخوانیم و بعد هم فیلمش را ببینیم، شاید که تلنگری به وجدان اعتقادیمان بخورد!