محسن احمدی: بر اساس آمار بانک جهانی در حال حاضر تجارت اسلحه، نفت، انرژی و غیره دیگر در رده‌های بالا قرار ندارند. بلکه تجارت خاطره مشتمل بر صنعت سینما، ادبیات و هر آنچه دلبستگی‌ انسان را بوجود می‌آورد در صدر قرار دارد.

این موضوع در وهله نخست اهمیت خاطره را نشان می دهد و پس از آن ضرورت توجه به هویت شهرها را بیش از پیش نمایان می‌سازد. ذخیره خاطرات‌وانتقال آن به نسل‌های بعدی باعث تمدن می‌شود، به نوعی که همین صفت و ویژگی خاطره‌سازی انسان است که در هر جا زیست کرده شهر نامیده شود، بنابراین هویت و بقای یک شهر به میزان و حجم خاطرات آن برمی‌گردد.

وقتی به طور مثال در باره چهارباغ اصفهان یا میدان حسن‌آباد تهران حرف می‌زنیم تصویری از خاطرات گذشته در ذهن مان متصور می‌شود، اما وقتی بناهای قدیمی از بین رفته و بناهای جدید تاسیس شده‌اند، تمامی آن خاطرات نابود می‌شود و هویت و ارزش‌های محله به عنوان واحد شهری از بین می‌رود و این شروعی برای بروز مشکلات شهروندی است.

مشکلاتی که این روزها گریبان خیلی از کلانشهرهای ما، از جمله تهران را گرفته است.هویت نداشتن معماری بسیاری از شهرهای بزرگ ایران از جمله تهران فاجعه ای است که مسئول آن یک نفر یا یک نهاد نیست بلکه تمام مجموعه ها در تمام دورانها مقصرند. برای مثال درواقع تهران را اگر بخواهیم نگاه کنیم و در موردش بگوییم این روزها، جز شلوغی، بی هویتی، ترافیک، سردرگمی و... نکته مثبتی ندارد که بتوان درباره‌اش گفت. موضوعی که بهانه این گفت وگو با «شادمهر راستین»، کارشناس ارشد معماری و فیلمنامه نویس شد. وی تاکنون نوشتن فیلمنامه‌های متعددی همچون: آفساید، زاگرس، به همین سادگی، چند روز بعد، آن مرد آمد و ...را بر عهده داشته است.

  • جناب راستین؛ بسیار گفته‌ایم و شنیده‌ایم که شهرهای ماهویت ندارند. معنای این عبارت چیست؟ برای مثال وقتی می‌گوییم تهران امروز را نمی‌شناسیم به چه دلیل است؟ پیش تر ها در جایی به نقل از شما خوا ندم که داریوش مهرجویی کارگردان سینما، در انتخاب لوکیشنی مناسب برای ساخت فیلم «طهران تهران» دچار مشکل شده‌بود، یا ایضا همین اتفاق به گونه ای دیگر برای تهمینه میلانی هم افتاد. آنچه در بسیاری از‌فیلم‌ها و‌ سریال‌ها در باره‌ شهرها بخصوص تهران شنیده‌ایم با آنچه در واقعیت است در تضاد است. آن تصویری نیست که انتظارش را داریم. با این توضیحات، شهر با هویت، چه شهری است و شهری که هویت ندارد چگونه است؟

بیان واژه هویت ازسوی گوینده‌ها به‌منظور‌تاریخ است‌. یعنی شنونده وقتی اسم هویت می‌آید فکر می‌کند باید به مسائل تاریخی توجه کند. اما صحبت از تاریخ برای نسل جوان کشور ما جذاب نیست چون نگاهش رو به آینده است .البته این از ویژگی‌های جوانان است که آینده‌نگرند.اما همین جوان وقتی وارد عرصه کار و آگاهی می‌شود ، درمی یابد که باید گذشته را هم بشناسد و با علم به گذشته آینده را ببیند. به همین دلیل وقتی مدام بحث هویت با تاریخ عجین می‌شود این پیش‌فرض پیش می‌آید که خوب پس وقتی ما می‌خواهیم مثلا تهران را صاحب هویت کنیم کافی است چند المان تاریخی در آن بگذاریم و این‌گونه صورت‌مسئله را ساده کنیم. به این شکل ساده کردن مسئله اصطلاحا مهندسی می‌گویند یعنی با شناخت یک عارضه،در جهت حل آن عارضه کارهای ساده تکمیلی صورت گیرد. مثلا به برج میلاد ایراد گرفته می‌شود که هویت شهر تهران را ندارد،آن وقت برای حل ا مشکل،یک سردر کاشی کاری شده به آن اضافه می‌شود یا شمس‌العماره آنجا کپی می‌شود.حال پرسش اینجاست که آیا با این اقدامات برج میلاد صاحب هویت می‌شود؟ خیر ؛ زیرا هویت تهران در جای دیگری است. یا مثلا برعکس آن در شهرهایی مانند کاشان و اصفهان ویزد و... در تاریخ ایران کاشانی‌ها واصفهانی‌ها انسان‌های اهل گفت و گو و مدارا هستند برای همین هویت شان در معماری شان متجلی شده است زیرا میزان فضا‌های محلی و عمومی در این شهر بیشتر از سایر نقاط کشور است. یا ایضا سی وسه پل در اصفهان که معرف فرهنگ مردمان آن است. در واقع مناسبات شهروندان یک شهر است که هویت شهر را می‌سازد و بعد تجلی آن در معماری هویدا می شود.

  • یعنی همان کاری که در تهران انجام شد . پارک گفت وگو ساخته می شود تا به نوعی به تهرانی ها یاداوری کند که باید باهم مدارا و تعامل داشته باشند...

نه، اشتباه نکنید‌. اتفاقا به نظر مهندسان معمار،مسیر معکوس‌این‌اتفاق ‌می‌شود‌همین که گفتید‌‌‌.یعنی به طور مثال اگر در تهران انسان‌ها با هم کم گفت و گو می‌کنند برویم و پارک گفت و گو بسازیم. این همان ساده کردن مسئله است که در پاسخ قبلی در باره آن حرف زدیم و گفتم که در اصطلاح به آن مهندسی‌ می‌گویند.‌ درصورتی که خود تهرانی‌ها عارضه‌یابی کردند و مکان‌های گفت و گوی خود را به کافی‌شاپ‌ها بردند. این را می شود از اشتیاق جوانا ن برای‌رفتن به این اماکن و تلاش بخش خصوصی برای راه اندازی کافی شاپ در گوشه وکنار شهر ، دریافت. این مناسبات نشان می‌دهد که تهرانی‌ها فهمیده‌اند چه کم دارند.اما مدیریت شهری می‌خواهد زود این مسئله را سامان دهد و می‌آید پارک گفت و گو ایجاد می‌کند. در صورتی که این دو فضا باهم مغایرت دارند. چون فضای گفت و گو فضای کاری نیست،فضای خانوادگی هم نیست . حدفاصل این دو است. یعنی ‌فضایی که در تهران کمتر پیدا می شود و شهروندان به آن نیازمندند. وقتی چنین اتفاقی نمی افتد پارک محل همه‌چیز می شود و چون در آنجا هیچ ساخت و سازی نیست پس شهر بی‌هویت می‌شود. چون شهروندانش آنچه می‌خواهند در آن نیست.

  • به نظر شما، بی‌هویتی ربطی به ساخت وسازهای عریض وطویل ندارد وشهروندان تهرانی به دنبال جایی برای دیدن و دید‌ه شدن‌ می‌گردند؟

دقیقا، تهرانی‌ها فضای دیدن، دیده‌شدن،پیاده رو و فضای عمومی می‌خواهند. اما از نظر شهرداری پل طبقاتی و مسکن مهر و مترو و برج‌های بلند و... مهم تر است. از سوی دیگر‌ تمرکز روی خانه و محل کار و تسهیل تردد بین این دو درنتیجه هشت ساعتی که مهمترین هشت ساعت جوان است نادیده گرفته می‌شود و در پایان شب او بی‌هویت می‌شود.پس این بی‌هویتی اصلا ربطی به ساخت و ساز ندارد و این مسائل که مثلا فلان نکته در معماری ما باشد یا خیر تنها مسکن‌های کوچکی برای رفع این بی‌هویتی است. اصل قضیه این است که ما هر روز در ایجاد فضا‌هایی مثل کافی‌شاپ‌ها رشد ۱۰۰ در صدی داریم. پس چرا این فضا‌ها مهندسی نمی‌شود و مدام به مسکن و محل کار و مترو و... پرداخته می‌شود. شاید با یک مثال بهتر بتوان موضوع را روشن‌تر کرد. ببینید یکی از جاهای خوب گشت و گذارو خرید تهرانی‌ها، مغازه‌های اطراف میدان ونک است. از طرف دیگر مردمی که علاقمند به خرید هستندیعنی جنب و جوش دارند، قدرت انتخاب وتغیر دارند و ازمهم تر نسبت به آینده امیدوارند. حالا در چنین جایی که می‌تواند منظری خوب داشته‌باشد وحال مردم را خوب کند مدیریت شهری یک هکتار زمین را که قابلیت تبدیل به کافه‌تراس یا یک فضای فرهنگی عمومی مثل کتابخانه و نمایشگاه و...را دارد به پایانه تاکسی تبدیل کرده است. به واژه« پایانه» توجه کنید که در مرکز خریدی قرار می‌گیرد که مردم مدام در آن در حال رفت و آمد هستند .یا مثلا خیابان ولیعصر که نخستین و بزرگترین خیابان خاورمیانه است و تقاطع پارک وی- مدرس که می‌تواند موزه هنرهای مدرن ما باشد در ست در همین جا تبدیل به پایانه اتوبوس می‌شود. همچنین میدان تجریش که سال‌هاست تفرجگاه ساکنین شمال تهران است نیز پایانه دیگری می‌شود. یعنی ما در عرض جند کیلومتر چندبار فضا‌های مدنی شهر را به پایان رساندیم و از بین بردیم.شاید الان بهتر بتوان متوجه شد که چرا روزانه ۶۰۰هزار نفر،سختی راه و ترافیک را به جان می خرند و به بازار تهران می‌روند؟

  • شایدبه این خاطر که ما را به گذشته می برد و یا شاید هم احساس زنده بودن به ما می‌دهد ....

دقیقا، احساس زند ه بودن درست است. چون در شهر زندگی می‌کنیم و دلمان می‌خواهد فضا‌های مدنی شهرمان را تماشا کنیم. یک شهروند می‌خواهد انسان‌هارا ببیند و دیده شود. می‌خواهد زندگی شهری تهران را ببیند. البته حالا اینجا باید با حفظ هویت شهر تهران مهندسی صورت گیرد. یعنی دورتر از میدان ونک یا تجریش یا ... پایانه ایجاد شود. حد فاصل این پایانه هاهم تا رسیدن به میدان ، فضاهای شهری و فرهنگی و پاساژها احداث شود . تا وقتی شهروند از اتوبوس یا وسیله نقلیه دیگر پیاده می‌شود ابتدا فضاهای شهری را ببیند وبعد برای گردش یا خرید به داخل پاساز یا هر مرکز خرید دیگری رهنمون شود.طراحی و ساخت وساز به همین می گویند. پس اینکه می‌گوییم چرا تهران هویت ندارد به خاطر این است که اصلی‌ترین دغدغه شهروندانش یعنی دیدن،دیده شدن و گفت و گو در آن دیده نشده‌است و در نتیجه آنان به شهرشان افتخار نمی‌کنند و مجبور می‌شوند برای کسب افتخار به مالکیت خصوصی روی بیاورند . یعنی به جای استفاده از اتوبوس و وسایل نقلیه عمومی از اتومبیل‌های گران‌قیمت استفاده کنند. پس آنچه شهروندان تهرانی به آن نیاز دارند این است که به عنوان یک شهروند تهرانی شناخته شوند. البته شهروندی با این مشخصات یکسری ویژگی‌های خوب مثل جوانی، اهل گفت و گو بودن و... و یکسری خصوصیات منفی دارد. چون سابقه شهرنشینی کم داریم زیرا بسیاری شهروندان در زمان کوتاهی از حاشیه نشینی به شهر نشینی روی آورده‌اند. هنوز مناسبات شهری را به خوبی نمی‌دانند . خوب اینجاست که طراح یا معمار باید اول از همه شهروند تهرانی را بشناسد. برای این شناخت نیز نیازمند دانستن سابقه و تاریخ اوست.یعنی دانستن سابقه کسی که منش شهری دارد و شهروند است نه اینکه بگوییم او یک مسافر یا ساکن است.یادمان باشد که این شهروندان هستند که هویت شهر را نمایان می‌کنند نه خود شهر.

  • لطفا مثالی در این باره بزنید ...

مثلا پاریزین‌ها در پاریس. شهروندان پاریسی اصطلاحی بین خودشان دارند که پاریزین نام دارد. این شهروندان که بسیاری از آنها شهروندان همیشگی و ثابت پاریس هستند، هیچگاه سعی نمی‌کنند که شهر را بی‌خود و بی‌جهت شلوغ کنند و اگر کسی از انها بپرسد که این همه مردم در این شهر چه می‌کند، پاسخشان این جمله است: «اینها پاریزین نیستند.» بنابراین می‌بینیم که هویت پاریس را شهروندانش یا به عبارتی پاریزین‌ها می‌سازند نه برج ایفل. خلاصه آنکه وقتی شهروند خودش را نمی‌شناسد باید او را به خودش شناساند. مثل انسانی که برای یافتن گذشته‌اش به عکس‌های قدیمی و پدر و مادرش نگاه می‌کند و او از آنچه که از گذشته‌اش می‌بیند خود را می‌شناسد.

  • با نگاه به گذشته شهروندان تهرانی متوجه می شویم که در یک تداوم تاریخی ۲۵۰ ساله ، تهرانی‌ها نتوانستند صاحب یک تداوم هویتی شوند در صورتی که این اتفاق در باره شهری مانند اصفهان نیفتاد.علت هم دارد .رویدادهای بزرگ سیاسی مثل انقلاب مشروطه، کودتای پهلوی اول،جنگ جهانی دوم ، اصلاحات ارضی و در پی آن مهاجرت عده زیادی به این شهر وبعدتر وقوع انقلاب اسلامی و موج دوم مهاجرت و حتی بحث یارانه‌ها و موج سوم مهاجرت و خیلی چیزهای دیگرهمه در تهران اتفاق افتاد. اگر چه تبعاتش گریبان شهرهای دیگر را هم گرفت اما بیشترین اسیب را تهرا ن دید. خودتان بهترمی دانیدکه در دولت دهم و یازدهم بیشترین میزان مهاجرت به تهران پس از اصلاحات ارضی شکل گرفت.پس تهرانی‌ها به دلیل این شوک‌ها نمی‌توانند خود را به جا بیاورند و حال و روز خود را فراموش می‌کنند. بنابراین وقتی شهروندی بی‌هویت باشد پروسه تیدیل شهرش به صرف تقلید به دوبی و مالزی آغاز می‌شود و شهرمان بی‌هویت می‌شود. از طرف دیگر به پشتوانه پول نفت هم مدام دچار آزمون و خطا می‌شویم. نظر شما چیست؟

بله‌. این که می‌گویم بیاییم گذشته را دریابیم دقیقا به این خاطر است که گذشته آدرس هویت است. اما امروزبرای یک شهروند که طبیعتا احتیاجاتی هم دارد باید نیاز سنجی کرد و نیازهای امروزو دیروزش را به گونه ای ترکیب کرد. ترکیب این نیازها با توجه به هویت شهروندان طراحی است. یعنی یک طراح موضوع،سابقه موضوع،کاربری آن و چشم‌اندازش را در نظر می‌گیرد و طراحی می‌کند. چشم انداز یعنی مطالعاتی که در حد سند راهبردی کشور است. یعنی مجلس یا سازمان برنامه بر اساس تحقیق به آن می‌رسند. به طور مثال یکی از قطب‌های گردشگری ایران در دهه ۳۰ و ۴۰ حرم امام رضا(ع) بود. در حاشیه‌ حرم هم بازار وجود داشت که بسیار آشفته بود. کوچه‌های تو در تو با امکانات بسیار محدود که با چشم‌انداز حضور یک میلیون زائر در روز در تضاد بود. اما مدیریت شهری آنجا برای حل این مشکل به شرکت های خارجی مراجعه کرد.مهندسان وطراحان شهری این شرکت‌ها نیز،طراحی ای شبیه آنچه درمکه شکل گرفت را پیشنهاد دادند.یعنی تخریب دور حرم و رساندن شعاع آن به فضایی که یک میلیون نفر را دربر گیرد. اما چرا این موضوع در مشهد جواب نمی‌دهد؟ پاسخ روشن است. به این علت که در این طراحی هویت ایرا نی به خوبی در نظر گرفته نشده است. ما ایرانی ها رسمی داریم که به بزرگترها و پرده نشینانی چون اما رضا (ع) سلام می دهیم وبا انجام آدابی وارد حرم شان می شویم.اما در طراحی جدید مشهد این اتفاق رخ نداد و حرم را به داخل بازار آوردیم. پس حرم در مناسبات جذابیت،جذابیتش را از دست داد. یابازارهای پر پیچ و خم مشهد که در طراحی جدید همه در یک راستا هستند. این کار باعث بی هویتی می شود زیرا آن نوع معماری خاص که پیش از این وجود داشت با هویت بازار عجین بود نه چیزی که الان ساخته و یا در حال ساخته شدن است. همچنین توجه بیش از حد به مالکیت خصوصی هم شهر ها را بی هویت کرد هاست. توجه کنید آن‌هایی که برای این خاک جان دادند یک متر زمین هم نداشتند ولی به شهر احساس تعلق داشتند. توجه شما را به یک پشتوانه عظیم فرهنگی یعنی کتاب ۱۰ جلدی فرهنگ جبهه جلب می‌کنم . در این کتاب می خوانیم که ۸۰ درصد فرهنگ جبهه از محله نظام‌آباد تهران شکل گرفته است. اما اکنون شاهدیم که با عبور دو بزرگراه امام‌علی(ع) و شهید صیادشیرازی، این محله از رونق افتاده است. نتیجه اینکه بی‌هویتی وتاکید بر مالکیت خصوصی باعث می‌شود در هر سمتی که باشیم بی‌هویتانه تصمیم بگیریم.

  • راهکار چیست؟

راهکار فردی است هرکس باید خود را درست کند.

  • یعنی برای حفظ امنیت چاره‌ای جز مالکیت خصوصی نیست؟

چرا یک چاره هست. مهمترین امتیاز شهر به روستا امنیت اش در عین زندگی در کنار هم است. این درکنار هم بودن بیش از آنکه به قانون احتیاج داشته باشد به عرف اجتماعی نیاز دارد و این عرف از هویت می‌آید پس به جای آنکه به دنبال ساخت وساز باشیم باید مسائل شهروندی خود را از طریق رسانه ها و... بیشتر کنیم . هویت شهروندی را به شهروندان بشناسانیم . البته هم با عرف نه با قانون . زیرا در شهر عرف از قانون پررنگ‌تر است وانسان‌ها یکدیگر را می‌شناسند. شهروندان خود را با یک ویژگی مشترک تعریف می‌کنند و سوءتفاهم‌هایشا ن را بر پایه گفتمان حل می‌کنند. پس وقتی زیاد به قانون مراجعه می شود یعنی هنور نمی‌دانیم شهری هستیم برای همین است که قوانین و ضوابط را جایگزین عرف می‌کنیم. در چنین جامعه‌ای افراد با مالکیت خصوصی تعریف می‌شوند.البته این راه محتما اضافه کنم که جوانان در فضاهای گفتمانی و عمومی مثل کافی شاپ‌ها، سینما، تئاتر و حتی تکایای مذهبی بر اساس عرف‌های اجتماعی جامعه، رفتار فرهنگی خود را پی ریزی می‌کنند. که من به آن خوشبینم و به مدیران شهری پیشنهاد می‌کنم به جای توجه به کتاب‌های طراحی غربی به شکل‌گیری پاتوق‌هایی این چنینی توجه کنند. مثلا به شکل‌گیری نخستین پاتوق فرهنگی تهران زیر مسجد سپهسالار که می‌تواند در شناخت پهنای فرهنگی این شهر موثر باشد. بنابراین باید نگرش خود در ساخت و ساز را فرهنگی کرده و به نمونه‌های موفق‌توجه کنیم. نمونه‌‌های موفقی مانند بازار شیراز، تبریز، خانه‌هنرمندان نمازجمعه تهران و... یاد خاطره‌ای در رم افتادم. چند سال پیش برای یک جشنواره سینمایی آنجا بودم ناگهان متوجه شدم مردم نسبت به چیزی اعتراض دارند وقتی علت را جویا شدم به من گفتند چه‌طور نمی‌فهمی یک هفته است زباله‌ها جمع نشده است... از شما می‌پرسم آیا شهروندان ما هم شهرشان را می‌بینند و به آن حساسند.

  • به نظرم بله ... بسیاری از ما حساس هستیم اما دغدغه‌مان نیست. شهروندان آنقدر نگران زندگی‌شان هستند که دیگر به شهر و شهرنشینی فکر نمی‌کنند. تاز ه اگر فکری هم کنند، کاری از دست‌شان برمی‌آید؟

با بخش دوم صحبت‌هایت خیلی موافق نیستم. چون دقیقا نیازش در مردم هست. دلیل اش هم روشن است.مثلا وقتی می‌خواهیم شهر را در سینما نشان دهیم مردم با تصویر درست آن مثل شهری که در «چهارشنبه سوری»، «جدایی نادر از سیمین» و «یه حبه قند» و به «همین سادگی» نشان داده می شود بیشترارتباط برقرار می‌کنند تا با فیلمی که این تصویر در آن واقعی نیست. پس مردم در نهادشان شهرشان را دوست دارند و این وظیفه مسئولان جامعه و پس از آن رسانه ها است که هویت واقعی شهروندان را به آن‌ها یادآوری کند.در اخر این را هم اضافه کنم که ما خودمان مراتب شهروندی را رعایت نمی‌کنیم . درباره شهرمان حساس نیستیم و شهرمان برایمان مهم نیست . می دانید چرا ؟چون ساکن موقت ایم،به طور مثال تهران از این حیث که سالانه ۲۸درصد جابجایی درون‌شهری دارد عجیب ترین شهر دنیاست و هر سال یک سوم آن جابجا می‌شوند که خود موجب بی‌هویتی است.

شهروندان

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها