مذاکرات کشورهای قدرتمند جهان در اوایل دهه 1970 برای نیل به حداکثرسازی بازدارندگی انجام پذیرفت. «پیمان سالت1» در سال 1972 بین آمریکا و اتحاد شوروی منعقد گردید.
در این دوران تلاش گستردهای انجام پذیرفت تا قابلیت کشورها برای اجراییسازی «راهبرد» انتقام گسترده کاهش یابد. به این ترتیب ظرفیت انتقامجویی آمریکا و اتحاد شوروی در چارچوب «راهبرد بازدارنده» تقلیل یافت.
روند یاد شده از دوران ریاست جمهوری ریگان با تغییراتی همراه گردید. در دهه 1980 شاهد ظهور جنگ سرد جدید جهانی میباشیم. در این مقطع زمانی ریگان تلاش نمود تا قابلیت دفاعی آمریکا برای محدودسازی قدرت بازدارنده اتحاد شوروی را کاهش دهد. «دکترین جنگ ستارگان» در راستای چنین اهدافی طراحی گردید.
این دکترین درسال 1983 به عنوان «ابتکار دفاع راهبردی» (S.D.I) معروف شد. آمریکاییها تلاش داشتند تا از طریق «سیستمهای ضدموشک بالستیک» موسوم به A.B.M و استقرار آن در فضا موقعیت خود را ارتقا دهد. این اقدام ریگان بیانگر آن بود که نامبرده اعتماد چندانی به بازدارندگی نخواهد داشت؛ زیرا احساس رهبران نظامی آمریکا در دوران ریگان آن بود که امکان انجام «اقدامات انتحاری» از طرف اتحاد شوروی وجود دارد.
دکترین دفاع راهبردی ریگان نتوانست مطلوبیت مؤثری را برای آمریکا به وجود آورد. از دهه 1990، هزینه دفاعی آمریکا کاهش یافت و در نتیجه منجر به عدم پیگیری ابتکار دفاع راهبردی از سوی دولت کلینتون گردید.
از سال 1998 به بعد محافظهکاران جدید در کنگره آمریکا به قدرت رسیدند. آنان تلاش نمودند تا هزینههای نظامی آمریکا را افزایش داده و به این ترتیب بار دیگر راهبردهای غلبه بر «بازدارندگی متقابل» مطرح شد. در این دوران طرح «دفاع موشکی ملی» (N.M.D) مورد پیگیری قرار گرفت. هدف طرح یاد شده را میتوان بازسازی الگوی ابتکار دفاع راهبردی دانست که از زمان ریگان در دستور کار آمریکا قرار گرفته بود.
براساس طرح N.M.D بخشی از هزینههای دفاعی آمریکا برای نیل به «بازدارندگی مطلق» به کار گرفته شد. کنگره آمریکا از سال 1999 به بعد هزینههای ویژهای را برای اجراییسازی طرح یادشده تخصیص داد. طی این دوران آمریکاییها توانستند سیستمهای موشکی و همچنین مجموعههای رهگیری هوایی- فضایی را به گونهای گسترش دهند که امکان نصب آن در حوزههای مختلف جغرافیایی وجود داشته باشد.
طبعاً در شرایطی که سیستم دفاع موشکی آماده شود؛ برخی از موزههای جغرافیایی به عنوان مرکز ژئوپلتیکی نصب چنین مجموعههایی خواهند بود. از جمله این مناطق میتوان به لهستان، چک، مجارستان و آذربایجان اشاره داشت. هریک از مناطق یادشده میتواند بخشی از جغرافیای راهبردی برای نیل به «بازدارندگی مطلق» تلقی شود.
آنچه آمریکاییها در اجلاسیه گروه هشت کشور صنعتی مورد پیگیری قرار دادند؛ انعکاس اهداف راهبردی آنان طی سالهای دهه 1980 تاکنون میباشد. این امر نشان میدهد که مطلوبیتهای راهبردی طی دورانهای مختلف زمانی ادامه مییابد. اگرچه روسیه مخالف فعالسازی طرحهای ضد موشکی آمریکا بود، اما در نهایت آنان موافقت نمودند تا مشابه چنین سیستمهایی را در آذربایجان نیز مستقر سازند.
بازیگرانی به قابلیتهای راهبردی دست یافتهاند که قادر خواهند بود تا از الگوهای رفتار نامتقارن بهرهمند شود. «راهبرد» عملیات نامتقارن به منزله آن است که اولاً تهدیدات از حوزه جنوب شکل خواهد گرفت. ثانیاً نیروهای تهدید کننده به عنوان مجموعههایی محسوب میشوند که در مناطق پیرامونی مستقر هستند.
به این ترتیب، هدف اصلی آمریکا از استقرار چنین سیستمهایی را میتوان به حداقل رساندن قابلیت بازدارندگی کشورهای پیرامون دانست. طبعاً در چنین شرایطی ممکن است روسیه مخالفتهایی را به انجام رساند؛ اما همانگونه که در بیانیه پایانی اجلاسیه G8 مشاهده نمودهایم، آن کشور نیز موافقت خود را با استقرار چنین سیستمهایی اعلام نموده است.
به این ترتیب فرایندهای راهبردی نشان میدهد که آمریکا و روسیه خود را در برابر تهدیدات مشترکی احساس میکنند. به این ترتیب طبیعی به نظر میرسد که همکاریهای امنیتی- راهبردی آمریکا و روسیه در مقابله با تهدیدات نامتقارن و نیروهای چالشگر پیرامون سازماندهی خواهد شد.