تاریخ انتشار: ۴ تیر ۱۳۸۶ - ۱۴:۵۰

مونا سیفی: بررسی سه شخصیت زن در رمان «سرخی تو از من».

«سرخی تو از من» از معدود رمان‌های فارسی است که به داستان زندگی چند شخصیت روان‌پریش و روان‌رنجور می‌پردازد.

در واقع اگرچه پیش از این نیز به‌ندرت شخصیت‌هایی از این دست در آثار نویسندگان معاصر و به‌ویژه صادق هدایت و در داستان‌هایی چون «زنی که مردش را گم کرد» تجربه شده بود، اما این بار سپیده شاملو به صورتی پخته‌تر، نمایان‌تر و در قالب رمان به این موضوع توجه کرده است.

رمان «سرخی تو از من» سومین کتاب سپیده شاملو که امسال جایزه بخش رمان «روزی، روزگاری» را از آن خود کرد، به خاطر اقبال مخاطبان به چاپ چهارم رسیده است.نویسنده در این رمان با نگاهی فمینیستی و زنانه و از زاویه دید راوی سوم شخص که به ذهنیات و درونیات شخصیت‌هایش آگاه است، واگویه‌های ذهنی سه زن روان‌پریش را با خوانندگانش در میان می‌گذارد. به این ترتیب، رمان به داستان زندگی نگار، لیلا و فرزانه می‌پردازد و در خلال ارتباط این زنان با یکدیگر و جامعه اطرافشان است که داستان آن به پیش می‌رود.

 نگاه جدید و نو در شخصیت‌پردازی آدم‌های سرخورده و بیمار روحی در این اثر بیش از هر چیز جلوه می‌کند و حتی ما را از پرداختن به قوت و ضعف روابط علی و معلولی و ساختار روایت داستان برحذر می‌دارد. چراکه به نظر می‌رسد نویسنده نیز رمانش را بیشتر با همین شخصیت‌های بیمار و روان‌‌رنجور به پیش می‌برد و دل‌مشغولی‌ چندانی به فضای تکراری علی و معلولی در پیرنگ داستانش ندارد.

شاملو رمان خود را با ترسیم دورنمایی کلی از شهر تهران در چهارشنبه آخر سال آغاز می‌کند و در همین فضای شلوغ شهر و تکاپوی مردم برای ورود به سال نو، تصویری خطی از تمام شخصیت‌های موجود در رمان ارائه می‌دهد. سپس در مدت زمانی نزدیک به سه ماه (با توجه به تاریخی که در داستان ذکر شده است) به‌طور جزئی‌تر به زندگی نگار، لیلا و فرزانه توجه می‌کند.

نویسنده که در ابتدای رمان، زندگی نگار و لیلا را به‌طور مجزا روایت کرده است، در صفحه 50 این دو شخصیت را به یکدیگر می‌رساند و زندگی فرزانه را نیز در خلال این دو شخصیت روایت می‌کند.

اما همان‌طور که پیش‌تر نیز اشاره شد، نکته‌ای که در این رمان حائز اهمیت است، ترسیم شخصیت‌های روان‌رنجور و روان‌گسیخته است. در زیر به بررسی سه شخصیت اصلی رمان، که هریک به نوعی دارای اختلالات روحی و روانی هستند، خواهیم پرداخت تا ببینیم سپیده شاملو در ارائه این شخصیت‌ها چگونه عمل کرده است:

نگار
از میان سه شخصیت اصلی رمان «سرخی تو از من» شخصیت نگار به‌طور مشخص و با نمودهایی کاملاً‌ عینی دارای اختلالات روانی است. نویسنده نیز سعی کرده است با بهره گرفتن از زاویه دید دانای کل به ذهنیات و واگویه‌های درونی این شخصیت اشاره کند و در حقیقت بخش اعظم شخصیت‌پردازی «نگار» را از طریق همین فرآیندهای ذهنی و ناخودآگاه پیش ببرد.

 به این ترتیب، همان‌گونه که ذهن یک فرد روان‌پریش از انسجام و نظم کافی برخوردار نیست، نحوه روایت زندگی نگار نیز از آنجا که از ذهن خود او بازگو می‌شود، منظم نبوده و خواننده با قطعات پراکنده پازلی رو‌به‌رو است که با سرهم کردن آن می‌تواند از دوران کودکی و فعلی نگار آگاهی یابد و حتی به‌خوبی متوجه دلیل اختلالات روحی و روانی او و برهم ریختگی زندگی خانوادگی‌اش شود.

اما نویسنده در نامتعادل نشان دادن وضعیت روحی و روانی نگار، تنها به واگویه‌های درونی او در تنهایی یا جمع اکتفا نکرده است. در یک نگاه کلی می‌توان به نشانه‌های دیگر بیماری روحی این شخصیت نیز که در طول رمان به فراخور موقعیت از آن استفاده شده، اشاره کرد.

ترس (فوبیا) ‌از حیواناتی مثل مار و سگ، واکنش وارونه و بیزاری از همه مردها، انزجار از طعم شیرینی خامه (به این خاطر که پدرش قناد بوده) و رؤیاها و کابوس‌هایی نمادگونه از جمله نشانه‌هایی است که نویسنده برای نمایان کردن شرایط روحی نا‌بهنجار نگار از آن بهره گرفته است. ضمن این‌که «فرافکنی» خاطره شوم و تلخ آن واقعه بر روی شخصیتی ساختگی به نام «نگار ماندگار» که از طرف متین (نام اصلی نگار) صورت گرفته است، علاوه بر این‌که عمق نا‌بهنجاری شخصیت نگار را نشان می‌دهد، به‌خوبی باعث ایجاد نوعی تعلیق و کشف در رمان شده و بر جذابیت‌های این شخصیت افزوده است.

در این‌جا می‌توان گفت  «متین ماندگار»، تبدیل به انسانی چند شخصیتی شده است. او از یک سو، «نگار» است؛ زنی مطلقه که شرایط بد اجتماعی و سختی‌های جدایی از فرزند را تحمل می‌کند، از دیگر سو نمی‌تواند از متین‌ یعنی‌ کودکی خود بگریزد و هرچه سعی در فراموشی و فرافکنی آن دارد، این ناخودآگاه اوست که متین را رها نمی‌کند. علاوه بر این، او «آزاده» است، کسی که نمود تمام آرزوهای نگار است و او دلش می‌خواهد آزاده  باشد و حتی خودش را به حسام این‌گونه معرفی می‌کند.

به این ترتیب، همان‌طور که در روان‌شناسی فروید هم آمده است، منشأ روان‌رنجوری نگار در دوران کودکی او نشان داده شده است، اما بروز علائم آن در زمان حال رخ می‌دهد. آنجا که نگار در پایان رمان، با شخصیت آقای آراسته (با نام جعلی حسام) درگیر می‌شود، نگار دچار حالت «انتقال» می‌شود و شخصیت پدرش را به آراسته منتقل کرده و سعی می‌کند با چاقو کشیدن به سمت قلب آراسته، پدرش، یعنی عامل تمام بدبختی‌هایش را بکشد.

اما با تمام این نشانه‌های بیماری، از آنجایی که ارتباط نگار با واقعیت به‌طور کامل و به یک‌باره از هم گسیخته نیست و فقط در شرایطی خاص و به‌ویژه در تنهایی خودش، حالت‌های نا‌بهنجار او بروز می‌کند، باید بگوییم «نگار» دارای شخصیتی روان‌رنجور است، نه روان‌گسیخته.

فرزانه
فرزانه یکی از شخصیت‌های کلیدی رمان است، اگرچه حضورش در داستان بسیار کم است و در حقیقت در سراسر رمان وجود خارجی ندارد. اما نویسنده سعی کرده است او را در خلال شخصیت نگار و لیلا پرداخت کند.

فرزانه تقریباً‌ به همان دلایلی که نگار دچار روان‌رنجوری شده است، درگیر اختلالات روحی است، اما عاقبت او به روان‌گسیختگی و خودکشی منجر شده است. در واقع نویسنده با استفاده از شخصیت فرزانه، عمق نا‌بهنجاری روحی نگار را بازگو کرده و نشان داده که اگر پاره‌‌ای از اتفاقات در زندگی نگار نبود، عاقبت او هم همچون فرزانه می‌شد.

نویسنده این تشابهات روحی و روانی نگار و فرزانه را به‌خوبی با پیش کشیدن برخی اتفاقات مثل اسباب‌کشی نگار به خانه‌ای که قبلاً‌ فرزانه در آن زندگی می‌‌کرده و حتی ایجاد نوعی ارتباط ویژه بین نگار و پدر فرزانه (حسام) نمایان‌تر کرده است.

لیلا
شخصیت لیلا در این رمان به نوعی بازکننده گره‌های داستانی و پیچیدگی‌های شخصیت‌های دیگر است. اما خود نیز دارای شخصیتی ویژه و کاملاً‌ مستقل است.نویسنده در ابتدای رمان، از لیلا شخصیتی نمونه (تیپیک) یک زن روان‌شناس خلق کرده است؛ کسی که با استفاده از الگوهای متداول و همیشگی به درمان بیمارانش می‌پردازد.

اما خبر خودکشی فرزانه که نشان دهنده عدم موفقیت لیلا (روان‌شناسی کلاسیک) در درمان بیماری‌اش است، این شخصیت را دچار تحول می‌‌کند. شخصیت متحول شده لیلا به دنبال کشف علت واقعی و پنهان خودکشی فرزانه برمی‌آید و در این کنکاش است که نویسنده، وجوهی از شخصیت فردی، خانوادگی و اجتماعی لیلا را برای خواننده باز می‌کند.
در اینجاست که می‌بینیم شخصیت برون‌گرای لیلا نیز که نویسنده به‌خوبی آن را با استفاده از دیالوگ‌ها و نمایشی نشان دادن موقعیت توصیف کرده است، به‌طور کامل از سلامت روحی برخوردار نیست.

لیلا نماد زنانه خود را فراموش کرده است و رفتارها و تصمیم‌گیری‌هایش مردانه است. او دچار نوعی ازخودگذشتگی عجیب در مقابل همسرش است و سعی می‌کند رابطه همسرش با زنی دیگر را ندیده بگیرد. در واقع هرچند نویسنده به‌طور مستقیم و یا شاید حتی تعمدی تلاشی در نشان دادن اختلالات روحی لیلا ندارد، اما در عمل ما باز هم با شخصیتی روان‌رنجور مواجه هستیم که روال طبیعی زندگی‌اش مختل شده است.

این سه زن
با نگاهی به هر سه شخصیت اصلی این رمان و ریشه‌یابی علت روان‌رنجوری و روان‌گسیختگی آنها درمی‌یابیم که «مردان» به‌طور مشخص عامل ایجاد این اختلال در زنان رمان هستند. در واقع زندگی روحی این زنان به دلیل تقابل با مردان و سیستم مردسالارانه زندگی‌شان به اضمحلال کشیده شده و یا رو به ‌نابودی است.

این دیدگاه شاملو در خصوص دیگر شخصیت‌های زنی که در رمان به آنها اشاره کرده است نیز مشهود است. خورشید، هما (مادر لیلا)، سرور، منشی، مهناز (دوست پنهانی لیلا) ‌و... همگی زنانی‌اند که گویی با مشکلاتی از این دست روبه‌رو‌ هستند و تنها کافی است نگاه نویسنده روی زندگی هرکدامشان متمرکز شود تا ما به روحیات روان‌نژند آنها نیز پی ببریم.
با چنین رویکردی باید گفت داستان زندگی نگار، لیلا و فرزانه را می‌توان حدیث مکرری دانست که تنها در قالب این شخصیت‌ها جان تازه‌ای به خود گرفته است.