ترجمه-یکتا فراهانی : بسیاری از ما در دورانی از زندگی خود در شرایطی قرارگرفته‌ایم که مجبور شده‌ایم بیش از حد به دیگران محبت یا کمک کنیم.

دست‌کم اگر خودمان در این شرایط نبوده باشیم حتما با کسانی برخورد کرده‌ایم که اینگونه رفتار کرده‌اند. مثلا در جمع دوستانمان کسانی هستند که دائم به دیگران کمک می‌کنند، بدون اینکه درخواستی از طرف آنها شنیده باشند. آیا تا به حال فکر کرده‌اید که چرا عده‌ای اینگونه رفتار می‌کنند؟ درصد زیادی از این افراد به دلیل جلب توجه دیگران و نداشتن اعتماد به نفس کافی اینگونه رفتار می‌کنند. آنها گمان می‌کنند اگر تا جایی که می‌توانند به دیگران محبت کنند هیچ‌وقت هیچ‌کس از آنها ناراحت نمی‌شود و بدین ترتیب می‌توانند همیشه رابطه خوبی با آنها داشته باشند ولی متاسفانه اینگونه افراد به قدری برای دیگران وقت می‌گذارند که تقریبا از زندگی خود باز می‌مانند و دیر یا زود خسته و گاه افسرده می‌شوند.

معمولا افرادی که میل به بذل محبت بیش از حد به دیگران دارند، در مقابل افرادی قرار می‌گیرند که عشق خود را ازآنها دریغ می‌کنند زیرا محبت سالم وقتی درست به کار نمی‌رود خیلی زود به محبت ناسالم تبدیل می‌شود و وقتی فردی بدون درخواست، توجه زیادی می‌بیند ارزشی برای آن قائل نمی‌شود. افرادی که بیش از حد محبت می‌کنند از موضوعی هراس دارند؛ هراس از تنها شدن، از اینکه کسی آنها را دوست نداشته باشد، هراس از اینکه ارزشمند به نظر نرسند، خیلی زود فراموش شوند و...؛ بنابراین آنقدر محبت می‌کنند تا تنها نشوند، حال آنکه اینگونه نخواهد بود. در واقع موضوع عشق و دوست داشتن بی‌تناسب- که معمولا در زنان بیشتر دیده می‌شود- نشانه افکار، احساسات و رفتارهای بیمارگونه است؛ البته بسیاری از این افراد در خانواده‌هایی بزرگ شده‌اند که مشکلات زیادی داشته و رنج زیادی تحمل کرده‌اند اما در مواردی هم اینگونه نبوده و مشکل بعدا به وجود آمده است. با بررسی این افراد به ماهیت محبت بیش از اندازه بیشتر پی می‌بریم و درمی‌یابیم که تجارب دوران کودکی آنها تا چه‌حد می‌تواند بر رابطه‌هایشان تاثیر بگذارد. بررسی‌ها نشان می‌دهد که زنان بیشتر از مردان دچار محبت‌کردن‌های بی‌تناسب به دیگران، به ویژه به همسرانشان می‌شوند و این شاید به این خاطر باشد که مردها به دلایل گوناگون و از جمله عوامل فرهنگی بیشتر می‌توانند از خود حمایت کرده و با پرداختن به جنبه‌های بیرونی زندگی، دردهای درونی خود و تجارب مخرب دوران کودکی را تعدیل کنند. آنها با غرق‌شدن زیاد در کار یا سرگرمی‌های گوناگون بیشتر می‌توانند از رنج‌های گذشته خود فاصله بگیرند اما زنان اغلب کمبودها و تجربه‌های مخرب خود را در روابط‌شان نشان می‌دهند.

علل و عوامل

تمام افرادی که میل به محبت بیش از حد دارند بدون توجه به اینکه چه مدتی با طرف مقابل خود زندگی کرده‌اند خصوصیات مشابهی دارند. دوست داشتن بیش از اندازه به ‌معنای محبت عمیق نیست بلکه به این معناست که شخص پیوسته به همسر یا کسی فکر می‌کند که دوستش دارد و شاید اسم آن را عشق می‌گذارد اما اینگونه رفتار دیر یا زود فرد را خسته و بیمار می‌کند. در واقع این نوع عشق‌ورزیدن همراه با زجر و عذابی است که گاه تحمل آن بسیار سخت و طاقت‌فرساست، ضمن اینکه در بسیاری موارد کسی هم که به او محبت بیش از اندازه می‌کنیم راضی و قدردان نیست.

اندکی با خود فکر کنید شاید شما هم در زمره این افراد قرار دارید ولی شجاعت بیان آن را ندارید. شاید دوران کودکی شما نیز با مشکلات فراوانی مواجه بوده، شاید پدرتان با وجود محبت‌های بسیار و فراهم آوردن تمامی معیشت خانواده، از دوست داشتن صحیح شما ناتوان بوده و اکنون شما هم نمی‌توانید خودتان را دوست بدارید. اگر می‌خواهید مشکل‌تان برطرف شود باید آن را شناسایی کنید. اگر اعتمادبه نفس کمی دارید و خود را لایق خوشبختی نمی‌دانید و می‌خواهید هر طور شده همسرتان را کنترل کنید و بر روابط خود با اشخاص مسلط باشید و بیش از حد به نیازهای دیگران توجه می‌کنید و می‌خواهید حتما آنها را برطرف کنید باید راه حلی برای خود بیابید. هنگامی که شخصی محبت بی‌تناسب دارد دوست دارد بی‌جهت رفتار طرف مقابل را تغییر ‌دهد و کاری کند که احساسی متفاوت نسبت به او داشته باشد؛ بدین ترتیب برای عملی‌کردن خواسته‌های خود رفتاری سلطه‌جویانه خواهد داشت، به همین علت هم هست که اینگونه افراد با وجود مهر و محبتی که به دیگران می‌کنند مورد تایید آنها واقع نمی‌شوند زیرا اغلب توقعاتی بیش از حد انتظار دارند.

نیازهای بی‌پاسخ

بسیاری از افراد نمی‌توانند مشکلات آنهایی را که محبت بیش از اندازه می‌کنند درک کنند ولی باید ریشه بسیاری از این رفتارها را در تجارب دوران کودکی آنها جست‌و جو کرد. اغلب ما براساس آموزش‌های دوران کودکی خود رفتار می‌کنیم. بسیاری از زنان در کودکی یاد گرفته‌اند نیاز افراد خانواده مقدم بر آنهاست و شاید در بسیاری موارد مجبور شده‌اند کارهای افراد خانواده را انجام دهند و مسئولیت‌های زیادی هم بر عهده آنها بوده و چه بسا مجبور شده‌اند خیلی اوقات خود را نادیده بگیرند، پس طبیعی است هنگام بزرگسالی نیز نتوانند به خود اطمینان داشته باشند و از حق و حقوق خود آگاه باشند. وقتی نیازهای افراد در کودکی بی‌پاسخ مانده باشد، در بزرگسالی به سختی می‌توانند امیدوار باشند که دیگران به نیازهایشان توجه کنند، پس سعی می‌کنند با برآورده‌کردن تقاضاهای دیگران خود را دوست‌داشتنی نشان دهند.

افرادی که به دلیل مشکلات گذشته خود، اکنون بیش‌ازحد محبت می‌کنند برای بهبود رنج‌های گذشته باید بتوانند آنها را بشناسند و ارتباط‌شان را با رنج‌های اکنون خود دریابند. این افراد در کودکی، دائم تحت کنترل دیگران بوده‌اند و اکنون دوست دارند دیگران را تحت کنترل خود درآورند. افرادی که محبت بی‌اندازه دارند، اغلب تقصیرها و مشکلات همسرشان را نمی‌بینند و به گونه‌ای آنها را انکار می‌کنند ولی باید دانست انکار و کنترل دیگران نه تنها چیزی از مشکلات ما کم نمی‌کند بلکه روابط ما را نیز با مشکل مواجه می‌کند. اما بهترین راه این است که واقعیت‌ها را به همان صورتی که هست بپذیریم و هیچ‌گاه در مقام تغییرشان برنیاییم. فراموش نکنید که شادی و موفقیت با توجه داشتن به درون ما به وجود می‌آید.

چه باید کرد

افرادی که دچار محبت کردن‌های بی‌تناسب و بیش از حد هستند معمولا در بسیاری از موارد شباهت‌هایی با یکدیگر دارند. اما کسانی که به نتیجه رسیده و موفق‌شده‌اند اقداماتی برای بهبود خود کنند که از پس این موارد برآمده‌اند؛ نخست باید بدانید که مشکل دارید و حل آن را نخستین اولویت زندگی خود قرار دهید. می‌توانید در این خصوص از دیگران، به ویژه افرادی که مشکلی مشابه شما داشته‌اند و اکنون بهبود یافته‌اند کمک بگیرید. هرگز درصدد کنترل‌کردن دیگران برنیایید. با خودتان مهربان‌تر باشید، استعدادها و توانایی‌هایتان را شناسایی کنید و بیشتر برای استراحت و آرامش خود وقت بگذارید. از خودتان سؤال کنید تا چه زمان می‌خواهید دیگران را بیشتر از خود دوست بدارید و تا چه زمانی می‌توانید بیشتر توان خود را برای دیگران و تغییر دادن آنها صرف کنید؟ آیا بهتر نیست انرژی خود را صرف بهبود حال خودتان بکنید؟ فراموش نکنید اگر تمام توان خود را هم برای تغییردادن دیگران به کار ببرید نتیجه‌ای نمی‌گیرید اما اگر همین انرژی را صرف تغییر خود کنید حتما موفق خواهید شد. بنابراین کاملا به خود متعهد باشید تا بتوانید پیروز شوید. برای کمک بیشتر به خود می‌توانید مطالعات‌تان را در این زمینه بیشتر کنید. مثلا اگر در خانواده‌ای بوده‌اید که محبت و توجه لازم را دریافت نکرده‌اید می‌توانید در این زمینه کتاب بخوانید یا از مشاور کمک بگیرید. هنگامی که متوجه ریشه مسائل خود می‌شوید امکان انتخاب پیدا می‌کنید، بنابراین هر چه درک و فهم شما از شرایط موجود بیشتر ‌شود آزادی انتخابتان نیز بیشتر خواهد شد.

فراموش نکنید اگر قدم در راه بهبود گذاشته‌اید نباید دیگران را کنترل کنید. البته نه اینکه به آنها کمک یا نصیحت و همدردی نکنید. شاید فکر می‌کنید کسی که قصد کمک‌کردن به او را دارید به اندازه شما آگاهی ندارد اما اگر شما به جای او کارهایش را انجام بدهید و مسائلش را حل کنید او را از قید مسئولیت‌هایی که در قبال خود دارد رها می‌کنید. بدین ترتیب او نمی‌تواند به رشد کافی برسد و همیشه منتظر می‌ماند تا دیگران کارهایش را انجام دهند؛ پس می‌بینید که این کار نه به نفع اوست و نه خود شما.

باید بیاموزید هنگامی که کسی از شما کمکی نخواسته، پیش‌قدم نشوید. بگذارید دیگران خودشان مشکلات را تجربه کنند و این شانس را به آنها بدهید تا بزرگ شوند و رشد کنند. در این شرایط حرفی نزنید، کاری هم نکنید. شاید این برای شما یکی از دشوارترین وظایفی است که برای بهبود خود باید انجام دهید. هنگامی که فکر می‌کنید با تمام وجود می‌خواهید به دیگران بگویید چه کار کنند و آنها را نصیحت یا راهنمایی کنید، یا هر طور شده شرایط را به سود خود تغییر دهید، آرام بگیرید و هیچ کاری نکنید. به دیگران احترام بگذارید و این حق را به آنها بدهید خودشان تصمیم نهایی را بگیرند. نگران این نباشید که اگر کاری نکنید مشکلی پیش می‌آید. به جای سلطه‌جویی بر دیگران، کاری کنید که از شر ترس‌های بیهوده خود رها شوید.

هنگامی که از کنترل کردن دیگران دست برمی‌دارید، احساس رهایی بیشتری می‌کنید. فکر نکنید فقط با تغییرکردن دیگران به احساس خوبی دست می‌یابید. ممکن است دیگران هرگز تغییر نکنند، بنابراین بی‌جهت آنها را تحت فشار قرار ندهید. شما باید بیاموزید در هر شرایطی احساس خوشبختی کنید و شادمانی خود را در گرو شادمانی دیگران قرار ندهید.تا زمانی که نیروی خود را صرف تغییر دیگران کنید نمی‌توانید از نیرویتان برای کمک به خود و رسیدن به شادمانی بیشتر استفاده کنید.باید راه‌های جدیدی برای برقراری ارتباط با خود و دیگران بیابید؛ راه‌هایی که نشان می‌دهند خودتان می‌خواهید مسئولیت زندگی‌تان را بر عهده بگیرید.

خواسته‌ها، سلامتی، کار، تفریح و سرگرمی و فعالیت‌های مربوط به خودتان را در اولویت قرار دهید و همیشه دیگران را مقدم بر خود ندانید. باید بیاموزید خواسته‌ها و نیازهای شما مهم هستند و این وظیفه شماست که این خواسته‌ها را برآورده کنید.هنگامی که بهبود پیدا کردید می‌آموزید برای کمک به دیگران این فقط شما نیستید که راضی می‌شوید، دیگران هم احساس خوبی خواهند داشت اما کمک شما قبل از این خالصانه نبود. شما باید محبت و علاقه خود را خالصانه و بدون هیچ انتظاری نثار دیگران بکنید.

psychologies.com