خوانندگان؟ نه. هنرپیشگان؟ نه. نویسندگان محترم؟ نه. اشتباه نکنید. نقاشان و خطاطان و فیلمسازان و نوازندگان هم نیستند. اینبار، مهمانان این کافه، اسبان هستند. بله. اسبان محترمی که قرار است سال ۱۳۹۳ روی یال و دم ایشان بچرخد. باز هم بله. به مناسبت سال اسب با چندتا از اسبهای گوناگون سر یک میز نشستهایم و قهوه نوشیدهایم و گپی خودمانی زدهایم.
قربان شما، کافهچی
* * *
اسبها براى که به صدا درمىآیند
آن اسب یکهتاز، که میرود و میجهد و میرقصد بدون ساز، آن آشنای قصهها، بیتفاوت نسبت به پستهها، آن که میتازد مثل باد، قرار است بشود داماد، آن حیوان نجیب که دارد رفتاری عجیب، آن که میدود روز و شب، جناب آقای اسب.
- از این که امسال در تقویم، به شما تعلق دارد، چه احساسی داری؟
احساس پوچی. واسهی اینکه اسم خالی به چه درد میخوره؟ از یکطرف میگن سال اسب، از طرف دیگه تمام امکانات را در اختیار خران و گاوان باربردار میذارن.
- خب فکر میکنی در راستای کمک به فرهنگ اسبسواری باید چهکار کرد؟
باید قیمت بنزین رو ببرن بالا. بنزین باید بشه لیتری ۱۰۰هزار تومان، تا دیگه کسی هوس ماشینسواری به کلهاش نزنه و انسانها به فکر استفاده از اسب بیفتن.
- آخه اسب هم همچین ارزون نیست. الآن شما چند میارزی؟
من؟ راستش... چیزه... قیمتم رو نمیگم، اما میدونم که از پورشه گرونترم.
- خب این چه کاریه؟ اگه از پورشه گرونتری، خب مردم میرن پورشه میخرن.
زکی. از شما بعیده. خب اسب اصالت داره، نجابت داره. تا حالا دیدین اسم سال رو بذارن سال پورشه؟ یا بگن شاهزادهای سوار پورشهی سفید برای جنگ با دیو رفت؟
- نه.
تازه من یه پیشنهاد توپ دارم. پیشنهاد میکنم دولت برای حمایت از اسبسواری، یه اسب توی سبد خانوار قرار بده. یا اصلاً برای اینکه خانوادهها دچار مشکل نشن، به جای سبد خانوار، خورجین بدن و خورجین رو هم بذارن روی پشت ما.
* * *
خب، یه اسب دیگه هم تو کافهی ما نشسته و خودش رو به میز بسته، ظاهرش هست خیلی خسته، ولی ظاهر و باطنش یکدسته. اسب خوبه یکدست باشه، همین تنها راهشه. این دستور نیست یه خواهشه. دوپسدوپسدوپس...
- خب، شما به نظر خیلی افشون پریشون میآیید. جریان چیه؟
من از نسل شبدیز و گلگون و رخش و ابلق هستم. از تبار سمند و ادهم و بادپا.
- ببخشید که حرفتون رو قطع میکنم، اینایی که گفتی یعنی چی؟
من از بیسوادی شما تعجب میکنم. شما سر سوزن ذوق شاعری و ادبی و... ندارین. بابا جان اینا اسبای ادبیات کلاسیک ما هستند؛ رخش، اسب جناب رستم، شبدیز، اسب داستان خسرو و شیرین و...
- خیلی خب. ادامه ندید که اوضاع عشقولانه نشه. بفرمایید فرق اسب و استر و خر و گورخر در چیست؟
ما همه از یه خانوادهایم. البته حساب خر و گورخر رو از ما جدا کنید. اونا خودشون نخواستن پیشرفته بشن. اونا برای اینکه جلب توجه کنن، خودشون رو به اینروز انداختهان. آخرش چی شد؟ جاشون توی باغوحش و پشت میلههاست.
- شما توی فیلم هم بازی کردید درسته؟ فیلم «اسب حیوان نجیبی است» ما رو به یاد شما میاندازه. البته من فیلم رو ندیدم ولی میگن شما خیلی خوب بازی کردید. حیف شد به شما جایزهی اسکار ندادند.
ای بابا. این فیلم که حتی یه اسب هم توش نبود. نخیر من در فیلمای زیادی بازی کردم. مخصوصاً فیلمای وسترن و بزنبزن و بکشبکش. مخصوصاً فیلم زورو و گروهبان گارسیا.
- شما اهل ورزش هم هستید. من که همیشه از ورزش هیجانانگیز شطرنج لذت بردهام.
باز هم ای بابا. آخه شطرنج هم شد ورزش؟ بنده در مسابقات اسبسواری و پرش از مانع قهرمان بودهام. ولی نمیدانم این آدمهای زبانِ اسب نفهم، چرا جایزه را به اسبسوار میدهند نه به اسب که اینهمه زحمت میکشه و مثل خر عرق میریزه.
- غذای مورد علاقهی شما چیه؟
من شخصاً به فستفود خیلی علاقه دارم. مخصوصاً پیتزای سبزیجات. البته از یونجهپلو با ماست هم استقبال میکنم. البته یه پسرخاله دارم که عاشق یونجهپلو با ماهیه.
- یونجهپلو رو خوب اومدی ولی ماهی؟
آره. خب پسرخالهام یه اسب آبیه و تو قطب شمال زندگی میکنه.
تصویرگریها: رسول آذرگون