واقعیت این است که نویسندگی و شاعری در جامعه ما، از سالها پیش هیچگاه شغل محسوب نمیشده است. شغل به آن معنا که فرد صبح از خواب برخیزد و وقت و انرژی خود را برای این کار بگذارد و از این راه گذران روزگار کند. این روزها که بازار نشر کتاب چنان اوضاع اسفباری دارد که مترجمان نیز دست کمی از نویسنده و شاعر ندارند و البته بنا بـه مثل قدیمی «تر و خشک با هم میسوزند» اغلب ناشران نیز در آتش وضـعیـت و شرایط نابسامان نشر میسوزند.
اما مقصر اصلی کیست؟ دولت که آنچنان که باید و انتظار میرود از ناشر و نویسنده حمایت نمیکند؟ یا مردم که به انـدازه انتظـار کتـاب نمـیخـرند و نمیخوانند؟ یا نویسنده و شاعر که با سلیقه خواننده هماهنگ نیست و بیش از آنکه نیازهای آنرا در نظر بگیرد بر مبنای احساس و علاقه شخصی خود مینویسد و در این میان برخی از نویسندهها نیز به اینکه خواننده زیادی ندارند افتخار کرده و دلیل آن را بالا بودن سطح آثار خود میدانند؟
یا مشکلات به ناشران مربوط میشود که با پرداخت حقالتحریرهای اندک و نامنظم به شرایط بد اقتصادی نویسندگان و اوضاع نامساعد نشر دامن میزنند. به همه این عوامل تیراژ پایین کتاب و قیمت آن را هم اگر اضافه کنیم تـنها این نتیجه حاصل میشود که نویسندگی شغل نیست.
هر چند اگر نویسنده از صبح برخیزد و قلم بزند و تا نیمههای شب بنشیند و بنویسد و مچاله کند و باز بنویسد، بیش از یک کارمند، ورزشکار و یک تاجر زحمت بکشد و زمان بگذارد، باز هم یک شغل محسوب نمیشود و به ندرت در ایران میتوان نویسندهای یافت که از راه فروش آثارش بتواند زندگی متوسطی برای خود دست و پا کند.
بهمن فرزانه، مترجم پیشکسوت، 48 سالی میشود که دور از وطن در رم به سر میبرد. این زمان طولانی برای آشنایی با وضعیت نشر این کشور کافی است. مترجم «صد سال تنهایی» به «سرمایه» میگوید: «در ایتالیا نیز چاپ کتاب چندان آسان نیست. ناشران اروپایی بسیار سختگیرند و هر کتابی را چاپ نمیکنند.
کتاب اولیها که شانس بسیار کمی برای انتشار کتابشان دارند، خواه این کتاب تالیف باشد، خواه ترجمه. اما به هر حال نویسنده یا مترجم از وضعیت بهتری برخوردار است. تعداد ناشران بسیار کمتر از ایران است اما نویسندهها از جانب دولت و برخی سازمانها حمایت میشوند به همین علت آنها نویسنده تمام وقت دارند.»
این مترجم که آثارش را به فارسی و در ایران به چاپ میرساند در پاسخ به اینکه آیا شما با وجود تیراژ آثار و شهرت چندین دهـهای خـود تـوانستهاید با دریافت حقالتحریر از ناشران ایرانی زندگی کنید، با خنده میگوید: «با این پولها در آنجا میتوان یکی، دو بار به رستوران مجللی رفت و شام صرف کرد.»
اما احمد دهقان، داستاننویس نیز بر این باور است و میگوید: «به واقع نویسنده آثار جدی هیچگاه در شغلش حرفهای نخواهد شد. حرفهای به این معنا که از این راه بـتواند زندگی کند اما نویسندگان عامهپسند حرفهایترین نویسندهها هستند که میتوانند تنها با حقالتحریر نویسندگی زندگی کنند.»
دهقان که با نوشتن مجموعه داستان «من قاتل پسرتان نیستم» توانست در عرصه دفاع مقدس آثار جذاب و متفاوتی را خــلـق کنـد، بـزرگتـریـن مشکـل جدینویسها را همین عدم امکان امرار معاش از راه نوشتن میداند و تعداد کم تیراژ را یکی از این مسایل میداند.
دهقان اختلاف وضعیت نویسندگان در کشورهایی چون ایران با کشورهای صنعتی و پیشرفته را به نوع حمایت و برخورد با این قشر میداند و میگوید:«در کشورهای پیشرفته نویسنده چون تولید فکر میکند همواره مورد حمایت اسـت بـه عنـوان مثال دولت با دادن پستهای تشریفاتی به این افراد، گذران زندگی را برای آنها آسان کرده و نویسنده نیز میتواند وقتش را به نوشتن بگذراند.
به عنوان مثال در چنین کشورهایی نویسندهها اغلب رییس کتابخانهها میشوند یا با سـهلترین شرایط به سمت استادی دانشگاهها پذیرفته میشوند. اصلاً رشته نویسندگی خلاق تنها با همین هدف به وجود آمده است تا نویسندهها بتوانند کاری را که بلد هستند به دیگران آموزش دهند. اما این اتفاق در کشور ما نیفتاده است و در واقـع نـویسندهها در ایران از چنین حمایتهایی برخوردار نیستند.»
دهقان در پاسخ به اینکه آیا جایی را در دنیا سراغ دارید که نویسندههایش مثل ایران اغلب روزهای خود را به مشاغلی گاه بسیار بیارتباط با کار نوشتن بپردازند، میخندد و میگوید: «نه، در هیچ جا سراغ ندارم.» و در پاسخ به اینکه آیا خودش نیز مشمول همین قاعده میشود، میگوید: «من مهندس برق هستم. فکر نمیکنم زیاد به نویسندگی مربوط باشد.»
محمدرضا گودرزی نیز با ابراز نگرانی از آینده ادبیات داستانی میگوید: «در تمام دنیا قاعده این است که نویسنده از درآمد نوشتن بتواند یک زندگی معمولی برای خود دست و پا کند اما در ایران اگر ما 100 نویسنده داشته باشیم که بیش از یک کتاب داشته باشند تنها ممکن است یک یا دو نفر این را تجربه کرده باشند و عملاً هیچ نویسندهای نداریم که نویسنده حرفهای باشد که مایه شرم و تاسف نیز هست.»
نویسنده مجموعه داستان «به زانو در نیا» که بعد از دو سال دوری از بازار نشر این کتاب را به خوانندگانش عرضه کرده ادامه میدهد: «نویسندههای ما گاه در طول روز چند جا کار میکنند و در واقع به کار گل میپردازند و تنها وقتهای مرده خود را میتوانند به نوشتن بپردازند.
اما اگر نویسنده پرکاری هم داشته باشیم که هر چند ماه یک کتاب بنویسد کدام ناشر را میتوانید پیدا کنید که طبق قانون و در زمان مشخص حقالتحریر نویسنده را بپردازد. خود من برای یکی از کتابهایم با تیراژ 1000 تایی قرار بود چیزی حدود 180 هزار تومان دریافت کنم که آن را هم ناشر بعد از شش ماه دوندگی پرداخت. در واقع ناشران فکر میکنند نویسندهها باید اقناع روحی شوند و اصلاً به فکر پول نباشند در صورتی که نویسنده نیز یک تولیدکننده است و باید مزدی برابر با زحمتش دریافت کند.»
محمدرضا گودرزی پس از برخورد نامناسب ناشران، وضعیت سیاسی- اجتماعی جامعه را در این مسئله دخیل میداند و با انتقاد از نبودن فرهنگ کتابخوانی در میان ایرانیان ادامه میدهد: «کمتر خانواده ایرانی را میتوان یافت که در سبد خریدش کتاب هم باشد.»
وی میگوید: «بعد از ناشران و مردم دولت مقصر است که با ایجاد یک نظام بوروکراسی به ویژه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سبب دلسردی نویسنده میشود.»
گودرزی میگوید: «فکر میکنم همین سه عامل برای به زمین زدن نویسنده کافی باشد.»
ناتاشا امیری، داستاننویس تقریباً پرکاری است که به فاصله دو سال یک مجموعه داستان و یک رمان از او چاپ شد و اکنون نیز یک رمان و مجموعه داستان او در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتظر مجوز نشر هستند. امیری در پاسخ به اینکه آیا نویسنده میتواند از راه نوشتن امرار معاش کند تنها میخندد و میگوید: «فقط همین را بگویم که حقالتحریر من از دو سال کار شبانهروزی و مداوم بر روی یک کتاب به اندازه دو ماه حقوق یک کارمند عادی بود.»
وی دلیل اصلی این موضوع را عادت نـداشتـن مـردم به مطالعه و به ویژه داستانخوانی میداند و ادامه میدهد: «هنوز در بسیاری از خانوادهها والدین فرزندانشان را از خریدن رمان و داستان باز میدارند و ترجیح میدهند بچهها کتابهای درسی خود را بخوانند. فاجعه آنجاست که در یک خانواده ناگهان یکی از بچهها تصمیم بگیرد نویسنده شود. اینجاست که به عقیده عوام فاتحه آینده آن جوان را باید خواند.»
نویسنده رمان «با من به جهنم بیا» میگوید: «اگر مردم داستانخوانی و داستاننویسی را جدی بگیرند این موضوع کمکم به صورت یک فرهنگ در آمده و در نتیجه دولت نیز مجبور میشود شرایط بهتری برای این قشر به گمانم فرهیخته فراهم کند. اما با شرایطی که فعلاً بر بازار کتاب حاکم است من نویسندهای را سراغ ندارم که از راه نوشتن بتواند زندگی کند.»