محمد ایمانی در روزنامه کیهان با تیتر" مذاکرات وین به کجا میانجامد؟" نوشت:
1- نگرانی یا اطمینان نسبت به سرنوشت مذاکرات هستهای منوط به ارزیابی از روند این مذاکرات و متن و حواشی آن است. اینکه کسانی بگویند چون مذاکرات تحت نظارت کلی رهبر معظم انقلاب انجام میشود پس نباید هیچ دغدغهای داشت، تحلیل دقیقی نیست. فرماندهی سپاه اسلام در 2 نبرد بدر و احد با پیامبر اعظم(ص) بود اما دو گونه رفتار سپاه خودی باعث شد سرنوشت این دو نبرد متفاوت از هم باشد.
در جنگ جمل و صفین نیز فرماندهی با امیر مومنان علیهالسلام بود اما به اعتبار عملکرد متفاوت برخی فرماندهان میانی و لشکریان، این دو جنگ پایان متفاوتی پیدا کرد. به عبارت دیگر، نوع عملکرد خواص در چالشهای گوناگون با جبهه خصم میتواند تاثیرات مهمی در نتیجه پایانی برجای بگذارد. در حقیقت این، میزان انسجام و تبعیت از مدیریت کلان ولی امر است که پیروزی را تضمین میکند.
گاه ممکن است رشادت و عمل مجاهدانه و به هنگام یک نفر یا یک جمع کوچک، تهدیدی بزرگ را از سر راه بردارد و یا برعکس، فریبخوردگی یا کمهمتی یک یا چند نفر کمشمار اما موثر، تهدید بزرگی را متوجه جبهه خودی کند. امیر مومنان(ع) در جنگ احزاب (خندق) یک ضربت بیش بر پهلوان سپاه خصم فرود نیاورد اما مفسران شیعه و سنی متفقالقولند که خداوند درباره همان یک ضربت، آیه 25 سوره احزاب را نازل کرد. «...و کفیالله المومنین القتال... خداوند کافران را با غیظشان و بیآنکه به خیری برسند بازگرداند و مومنان را از جنگ [به واسطه رشادت علی علیهالسلام] بینیاز کرد.»
در نقطه مقابل چنین اطاعتی از ولی امر، تیپ و شخصیتی مانند اشعث بن قیس وجود دارد که ابن ابیالحدید عالم سنی معتزلی درباره خیانت وی در صفین و ماجرای حکمیت تصریح میکند «هر رخنه و تباهی و پریشانی که در خلافت امیر مومنان پیش آمد، اصل آن اشعث بود.» آن روز که اشعث لاف زد «یا امیرالمومنین سخنی که گفتی به زیان تو بود و نه سود و صلاح تو»، امام سوابق خیانت او به قبیله خویش را یادآور شد و فرمود «تو چه میدانی که چه چیز سود من است و چه چیز زیان من. لعنت خدا و لعنتکنندگان بر تو باد!... مردی که شمشیر دشمن را به سوی قوم خود دلالت و راهنمایی کند و مرگ را به سوی آنان بکشاند، سزاوار است که خویشاوندانش او را دشمن دارند و غریبهها از شر او ایمن نباشند.» (خطبه 19 نهجالبلاغه)
چالش بزرگ ما با جبهه استکبار - که چالش هستهای ذیل آن قرار میگیرد - از این قاعده کلی مستثنا نیست.
2- توافق ژنو پس از حدود 6 ماه به ایستگاه وین و چهارمین دور مذاکرات رسیده است. خبرها کاملا متناقضند. از فضاسازیهایی که میگویند طرفین به نگارش متن توافق نهایی نزدیک شدهاند تا گزارشهای متعددی نظیر اظهارات آقای عراقچی که میگوید در 13 مورد اختلاف وجود دارد یا گزارش اکونومیست مبنی بر اینکه «به رغم لبخندها در وین، شکافها بر سر موضوعاتی نظیر کاهش تعداد سانتریفیوژهای ایران از 19 هزار به 3 هزار دستگاه و مدت زمانی 5 ساله یا 20 ساله توافق، نحوه افزایش نظارت بر تاسیسات هستهای ایران، عملکرد راکتور آب سنگین اراک و نحوه طراحی مجدد آن بسیار است.» برخی خبرها حاکی است که ایران درصدد توسعه تعداد سانتریفیوژها به 50 یا 100 هزار و به کارگیری سانتریفیوژهای پیشرفته است و در مقابل آمریکا و غرب مایلند با کاهش این رقم به یک تا 3 هزار دستگاه، عملا دکور و ماکتی از غنیسازی در ایران را بپذیرند؛ همچنان که گفته میشود در صورت تحقق توقع غرب درباره راکتور آب سنگین اراک، عملا این راکتور خاصیت خود را از دست داده و تبدیل به راکتور آب سبک خواهد شد. هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا چهارشنبه گذشته در نشست کمیته یهودیان آمریکا گفته «پرزیدنت اوباما شانس توافق جامع با ایران را 50-50 یا کمتر دانسته ولی من شخصاً تردید دارم.»
اما سرگرم شدن در جزئیات با وجود همه اهمیت هر یک از آنها، بدون داشتن نقشه راه کلی و مدالیته (چهارچوب) کلان به غایت گمراهکننده است. شاید گفته شود توافق موقت ژنو، خود یک مدالیته است. این حرف منطبق با واقعیت نمیتواند باشد. مراد از مدالیته این است که طرفین مذاکره در متنی راهبردی تمام دعاوی و اختلافات را به شکل جامع و مانع فهرست کرده باشند به نحوی که بهانه ابهام یا راه در رو و «صفر کردن هزینهها و قدمهای اعتمادساز» وجود نداشته باشد. توافق ژنو که به مذاکرات وین امتداد یافته و مذاکرات وین روی همان ریل غلط حرکت میکند، اولا ایران را در موضع اتهام قرار داده و طرف غربی را با همه جنایات هستهای و جنگی در موقعیت مدعیالعموم قرار داده، ثانیا معلوم نمیکند در ازای امتیازات نقد و روشنی که ایران میدهد، دو توقع اصلی کشورمان در زمینه «رسمیت و حفظ توانمندی هستهای ایران» و «لغو تحریمها» چگونه تضمین میشود، ثالثا با وجود دادن امتیازاتی نظیر تعلیق فعالیت فردو و از بین بردن همه ذخایر سوخت 20 درصد، تاکید میکند «تا در مورد همه چیز توافق نشود، در خصوص هیچ چیزی توافق حاصل نشده است»!
به عبارت دیگر آمریکا و غرب در حالی که امتیازات نقد و جبرانناپذیری میگیرند- که مایلند در توافقات بعدی ادامه پیدا کند- هر جا که خواستند میتوانند مانند بازی مار و پله، بازی را برای طرف مقابل صفر کنند. به تعبیر کنت پولاک تحلیلگر سابق سازمان سیا در نیویورک تایمز «آمریکا میتواند طبق توافق ژنو تا 30 یا 50 سال دیگر توقع اعتمادسازی از ایران داشته باشد و تحریمها را تا آن موقع حفظ یا به شکل موقت تعلیق کند.»! دقیقا به خاطر همین ریلگذاری اشتباه است که پس از توقف فعالیت تاسیسات غنیسازی فردو و در حالی که ادعا میشد این تاسیسات خطر مهمی است، محافل سیاسی در اروپا و آمریکا ادعا کردند فردو به خودی خود اهمیت چندانی ندارد و موضوع مهمتر، راکتور اراک است! در عین حال هنگامی که گزارشاتی مبنی بر موافقت تیم مذاکرهکننده ایرانی با طراحی مجدد این راکتور و تغییر نوع فعالیت آن منتشر شد همان محافل گفتند راکتور اراک نیز چندان اهمیتی ندارد و موضوع مهم خود ظرفیت غنیسازی در ایران و نزدیک شدن آن به مرحله بریک آوت (فرار هستهای) است و بنابراین باید این ظرفیت را فعلا به یک بیستم کاهش داد! اکنون موضوع موشکهای دوربرد، نقش اثرگذار ایران در تحولات منطقه به ویژه سوریه و... نیز به این بهانهجوییها اضافه شده است. در حقیقت غرب در نقشه کلان و راهبردی خود قصد دارد اگر نمیتواند برنامه هستهای ایران را به طور یکجا اوراق کند، با تقطیع و زمانبندی پروژه، همین کار را- به زعم باطل خود- در میان مدت انجام دهد. مثالی که وجود دارد این است که اگر یک تانک را نشود یکجا از یک منطقه تحت حفاظت خارج کرد، میتوان همین کار را با تقطیع آن به شکل تدریجی انجام داد.
3- رفتار آمریکا و غرب در مذاکرات 6-7 ماه اخیر شبیه رفتار کلاهبرداران نزولخوار است که چند برابر وام پرداختی را بازپس میگیرند اما وامگیرنده همچنان به اندازه اصل وام یا بیشتر بدهکار میماند؛ با این تفاوت که آمریکا و غرب چیزی به ایران نداده و با این وجود، برای هیچ امتیازی که ندادهاند مدام طلبهای جدید میتراشند! آنها مذاکرات را گروگان گرفتهاند چون به خطای راهبردی طیفی از دولتمردان در پیوند زدن مذاکرات هستهای به تحریمها و گشایش اقتصادی پی بردهاند. در این میان برخی مدعیان حمایت از دولت- که یا سادهاند و یا ماموریت دارند- مدام دولت و تیم مذاکرهکننده را بدهکارتر کرده و به سمت دستپاچگی و ابراز اشتیاق برای بستن سریع پرونده به هر قیمت هل دادهاند. در حالی که چارچوب و مدالیتهای به عنوان سرانجام روند اعتمادسازی یکطرفه وجود ندارد، انجام هر اقدام اعتمادسازی نظیر تعلیق فردو، افزایش بازرسیها، پرداختن به مطالعات ادعایی، تعلیق و طراحی دوباره راکتور اراک، توقف نصب سانتریفیوژهای پیشرفته یا کاهش تعداد سانتریفیوژهای موجود و... آب در هاون کوبیدن است.
کیسهای با ظرفیت 50 کیلو را در نظر بگیرید که ته آن سوراخ است. اگر توانستید ولو با ریختن تدریجی 50 تن شن چنین کیسهای را پر کنید، حتما میتوان در ظرف اوپن ژنو و وین نیز حل چالش هستهای را با دو ویژگی حفظ برنامه هستهای (حق غنیسازی صنعتی ایران) و لغو تحریمها متصور بود. متاسفانه باید گفت رصدگران اطلاعاتی غرب، دست طیف خوشباور و امید محض بسته به مذاکرات را خوانده و دلیلی نمیبینند که به جای ادامه کجدار و مریز همین روند اخذ امتیاز و تبدیل ماجرا به استخوان لای زخم، به توقعات به حق طرف مقابل ترتیب اثر بدهند.
اکنون قریب 6-7 ماه از زمانی که آقای هاشمی با برخی رسانههای زنجیرهای همکلام شد و ضمن میانهرو توصیف کردن اوباما گفت در مذاکرات با آمریکا تابو شکست، میگذرد. شاکله تحریمها همان گونه که اوباما به صهیونیستها تعهد داده بود، سر جای خود باقی است. دولت اوباما متعهد است به طور اتوماتیک روند مذاکرات را به صهیونیستها گزارش دهد و کسب تکلیف کند. حتی دموکراتهای کنگره نیز بر سر چنین بزنگاههایی از لابی ایپک رهنمود میگیرند و برخلاف فضاسازیهای جعلی رسانهای در ایران، خود را با لابی ایپک هماهنگ میکنند. حقیقت تلخی است؛ از زمانی که گفتند تابو شکست و فصل آشتی با آمریکا رسید، 7 ماه میگذرد. آمریکا در این مدت بیش از همیشه گزینه نظامی روی میز را به رخ کشیده است. توهینآمیزتر از همه اینکه بیش از 3 ماه است آقای ابوطالبی نماینده جدید ایران در سازمان ملل (معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور و برگزیده آقای روحانی) را به نیویورک راه نمیدهد. تلخ است اما واقعیت دارد که کسانی با خوشخیالی و بدفهمی و طیفهایی بر اساس ماموریت، دشمن را به طمع انداختند و دولت را تبدیل به حریف از پیش بازنده در برابر غرب کردند. تا این روند به انحراف کشیده شده اصلاح نشود، نمیتوان امیدی به احقاق حقوق ایران در مذاکرات وین و مشابه آن داشت، مگر اینکه کسی بگوید شیوه تانک دادن و کلاشینکف گرفتن نیز نوعی غنیمتگیری است!
معلمان، پیگیر مطالبات رهبری
محمود فرشیدی در روزنامه رسالت نوشت:
یکی از برکات شخصیت معنوی شهید مطهری، فراهم آمدن فرصتی است برای بزرگداشت مقام معلم و تبیین اهمیت تعلیم و تربیت در جامعه؛ در ایام شهادت آن بزرگوار و مهمترین رویداد این ایام، دیدار جمعی از فرهنگیان با مقام معظم رهبری و بهرهگیری از رهنمودهای ایشان است. سخنان حضرت آیتالله خامنهای در دیدار امسال با فرهنگیان، شور و نشاطی در جانها دمید و به معلمان امیدی تازه بخشید. کلامی بود که از دل برآمد و بر دلها نشست.
اما مروری بر رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) و حضرت آیتالله خامنهای در سالیان گذشته، نشان میدهد که نگاه و کلام بلندامام(ره) و مقام معظم رهبری به امر تعلیم و تربیت، آنچنان که انتظار میرفت و می رود، توسط مسئولان و دولتمردان جامهعمل به خود نپوشیده است و برای تحقق و عینیت یافتن بسیاری از این رهنمودهای کارگشا، راهکاری پیشبینی نشده و در نتیجه به اجرا درنیامده است. چندان که این واقعیت بارها مورد گلایه رهبر عزیز نیز قرار گرفته است. به همین دلیل و نیز با توجه به اهمیت رهنمودهای امسال رهبر فرزانه و به منظور پیشگیری از تکرار غفلتهای گذشته، باید چارهاندیشی کرد و از جمله آنکه میتوان با بهرهگیری از شاخصه مردم سالاری دینی نظام اسلامی، تدابیری اندیشید و با یادآوری و پیگیری مستمر این رهنمودها، از در حاشیه قرار گرفتن و فراموش شدن آنها ممانعت به عمل آورد. خوشبختانه جامعه فرهنگیان از نظر کمی و کیفی، از ظرفیتی فراتر از حد تصور برخوردار است و اگر با برنامهریزی و سازماندهی، این ظرفیت به کار گرفته شود، کاهش مشکلات آموزش و پرورش و فرهنگیان و دستیابی به جایگاه والای معلم در جامعه دور از ذهن نیست.
رهنمودهای امسال رهبر گرانقدر پیرامون مسائل تعلیم و تربیت را میتوان به چند گروه تقسیم کرد: گروه اول مسائلی است که راهحل آنها را باید در درون وزارت آموزش و پرورش جست نظیر مسئولیت معلم در سه عرصه علمآموزی، تفکرآموزی و اخلاقآموزی یا مسئله کارآمدی و اعتلای دانشگاه فرهنگیان، اولویت مقطع ابتدایی و فعالیتهای پرورشی. که در این زمینهها فرهنگیان فرهیخته، گروهها و انجمنهای تخصصی و تشکلهای انقلابی و ولایتمدار فرهنگیان، میتوانند ضمن ارائه پیشنهادهای اجرایی، پیگیری آنها را نیز از مدیران ارشد وزارتخانه مطالبه نمایند. اما موضوع مهمتر و دشوارتر مربوط به گروه دوم است یعنی مسائلی که مسئولان وزارت آموزش و پرورش، به تنهایی قادر به حل آنها نیستند نظیر رفع مشکلات اقتصادی و معیشتی معلمان، یا ارتقای جایگاه معلم در جامعه.
در این موارد نیز اولا باید بستری برای دریافت و شناسایی راهکارهای پیشنهادی و منطقی، با استفاده از تجربیات دیگر نهادها و دستگاهها، فراهم ساخت و در مرحله بعدی آنها را در قالب برنامه، طرح و لایحه، جهت تصویب به مراجع قانونی ارائه داد و مسئله مهم آن است که در این مرحله باید از نفوذ و ظرفیت جامعه فرهنگیان در مراجع تصمیمگیر و نهادهای قانونگذار، حداکثر بهرهبرداری را کرد. نکته دیگر آنکه هرچند خوشبختانه وزیر محترم آموزش و پرورش طی نامهای ضمن تشکر از رهنمودهای مقام معظم رهبری آمادگی کامل خویش را برای تحقق منویات معظم له اعلام کرد اما واقعیت آن است که چه در ارتباط با دو گروه مسائل فوقالذکر و چه در ارتباط با دیگر مسائل نظیر ممنوعیت نگاه گروهی و حزبی و سیاسی در مدیریت آموزش و پرورش، در عمل مقاومتهایی پدید خواهد آمد که باز هم با پیگیری قانونمند جامعه فرهنگیان و با پشتیبانی دیگر دستگاهها این موانع از سر راه برداشته خواهد شد.
به عنوان یک مثال عینی یادآور میشود که در سال 1385 وزارت آموزش و پرورش موفق شد مصوبه اعتبار چشمگیر چهار میلیارد دلاری را برای نوسازی و مقاومسازی مدارس از مجلس شورای اسلامی بگیرد. این تجربه موفق که برای وزارتخانههای دستاندرکار عمران و اقتصاد کشور، شگفتانگیز بود و با همکاری مشترک بین مدیران صف و ستاد در آموزش و پرورش و نیز استفاده از ظرفیت فرهنگیان مجلس به دست آمد.
با توجه به موارد فوق انتظار میرود تمامی فرهنگیان عزیز و همه کسانی که دل در گرو سرنوشت و نسل آینده کشور دارند ظرفیت، نفوذ و توان خویش را در دستگاههای اجرایی و در رسانهها برای به اجرا درآمدن رهنمودهای رهبر عزیز بهکار بگیرند. مهمترین محورهای مطالبات معظم له عبارتند از:
1- تکریم معلم در جامعه
2- رسالت فرهنگی تربیتی معلم
3- اجرای سند تحول
4- توسعه منابع مالی آموزش و پرورش به منظور رفع مشکلات معیشتی معلمان
5- اتقان کتابهای درسی
6- ممنوعیت نگاه حزبی و سیاسی در مدیریت آموزش و پرورش
7- دانشگاه فرهنگیان
8 - معاونت پرورشی
9- اولویت مقطع ابتدایی
10- بهکارگیری نیروهای پرانگیزه، بانشاط، جوان، متدین و انقلابی.
تغذیه از پستان مک فارلین!
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
این روزها همزمان با رسیدن مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 به مرحله حساس و نهائی، موضوع کهنهای در سطح رسانهها مطرح شده که به نظر میرسد این دو موضوع با همدیگر مرتبط هستند. ورود مستند "من روحانی هستم" به صحنه تبلیغاتی و سیاسی کشور آنهم با چاشنی ماجرای "مک فارلین" اهداف مختلفی را دنبال میکند که قطعاً موضوع مذاکرات هستهای نیز یکی از آنهاست. به همین جهت، لازم است ابعاد این ماجرا برای نسل جدید تشریح شود تا هیچکس نتواند از آن علیه این و آن سوءاستفاده کند.
سفر مک فارلین، مشاور امنیتی رئیسجمهور وقت آمریکا، در رأس یک هیأت به ایران، در زمانی رخ داد که نیروهای نظامی ایران درحالی که درگیر جنگ تحمیلی با ارتش بعث عراق بودند، از نظر تسلیحات به ویژه بعضی قطعات تجهیزات نظامی در تنگنای شدید قرار داشتند. سلاحهای ارتش ایران در دوران قبل از انقلاب اسلامی، از غرب و عمدتاً آمریکا تأمین میشد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، قبل از آنکه فرصتی برای تجدیدنظر درباره سلاحها پیدا شود، جنگ تحمیلی شروع شد و نیروهای مسلح نظام جمهوری اسلامی اعم از ارتش و سپاه و بسیج فقط میتوانستند از همان سلاحهای موجود استفاده کنند. به دست آوردن سلاحهای غنیمتی در جبهههای جنگ و تهیه مقادیری سلاح از بعضی کشورها در شرایط تحریم نیز امکاناتی بودند که تا حدودی راهگشا بودند ولی نمیتوانستند چندان کارساز باشند. بنابر این، نیروهای مسلح ایران درحالی که سخت درگیر جنگ با ارتش بعث عراق با حامیان منطقهای و غربی و شرقی که داشت بودند، از نظر تسلیحاتی بشدت احساس کمبود میکردند و به همین جهت گاهی ناچار بودند تا پیدا شدن راهی برای به دست آوردن مقادیری سلاح و قطعات، عملیات را متوقف کنند و عوارض آن را نیز تحمل نمایند.
سیاستمداران آمریکائی که مستقیماً با رژیم صدام ارتباط داشتند و از اوضاع جبههها نیز مطلع بودند، با واقعیتهائی که در جبهه ایران جریان داشت نیز آشنائی داشتند. آنها همواره برای فرا رسیدن فرصتی لحظه شماری میکردند که بتوانند بهانهای برای نزدیک شدن به ایران پیدا کنند و فاصله ایجاد شده میان دو کشور در اثر پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تسخیر سفارت یا لانه جاسوسی آمریکا در تهران را از بین ببرند.
مشکلات نیروهای مسلح ایران در زمینه قطعات یدکی، که آمریکا میتوانست آن را به راحتی برطرف کند، بهانه خوبی بود. مسئولان سیاسی آمریکا از این فرصت استفاده کردند و مقادیری قطعات یدکی تجهیزات نظامی را به همراه هیأتی به ریاست مک فارلین با یک هواپیما به تهران فرستادند.
این واقعه از همان آغاز به اطلاع امام خمینی و مسئولان ارشد نظام جمهوری اسلامی رسید و چگونگی رفتار با مهمانان ناخوانده تا لحظه پایان زیرنظر امام قرار داشت. به همین دلیل، در عین حال که هیأت آمریکائی نتوانست به خواستههای خود برسد، مسئولان ایرانی توانستند بخشی از قطعات مورد نیاز نیروهای مسلح را تأمین کنند و مشکلات حاد آن مقطع را برطرف نمایند. درست به همین دلیل بود که ماجرای مک فارلین، در آمریکا به یک بحران برای دولت آن کشور تبدیل شد که "ایران گیت" نام گرفت ولی جمهوری اسلامی ایران با تدبیر صحیح در عین حال که بخشی از نیازهای خود را تأمین کرد، با هیچ مشکلی نیز مواجه نشد.
در همان زمان البته افرادی با انگیزههای سیاسی درصدد ضربه زدن به رقبای خود به این بهانه که مذاکرات پنهانی با آمریکا دارند بر آمدند ولی بلافاصله با واکنش شدید امام مواجه شدند و نتوانستند به هدف خود برسند. امام خمینی که منافع ملی را بر همه چیز دیگری ترجیح میدادند، با احساس اینکه این افراد درصدد فدا کردن منافع ملی و قربانی کردن آن پیش پای منافع شخصی و گروهی هستند، با موضعگیری آشکار علیه آنان، افکار عمومی را نسبت به اصل ماجرا روشن کردند و ضمن افشای ماهیت زیاده خواه آمریکا بر اقدام دولتمردان ایرانی مهر تأیید زدند و به ماجرا خاتمه دادند.
ماجرای مک فارلین را میتوان در یک جمله، رو دست خوردن آمریکائیها توسط مسئولین ایرانی توصیف کرد. به همین جهت، امروز و همیشه باید به کسانی که به عنوان طرف ایرانی در این ماجرا نقش ایفا کردند آفرین گفت و این قطعه از تاریخ انقلاب و جنگ تحمیلی را نقطه مثبتی در کارنامه مسئولان نظام جمهوری اسلامی به حساب آورد. بنابر این، هر کس و هر گروه در هر قالب و شمایلی، اعم از فیلم، کتاب و سخنرانی، بخواهند ماجرای مک فارلین را در کارنامه اشخاصی که به عنوان طرف ایرانی در آن نقش داشتند نقطهای منفی جلوه دهد، سخت در اشتباه است و افکار عمومی و وجدان آگاه مردم با تکیه بر اطلاعات درستی که از واقعیتهای این ماجرا در اختیار دارند این قبیل فضاسازیها را نخواهند پذیرفت.
همزمانی در بوق و کرنا کردن ماجرای مک فارلین در قالب مستند با جریان داشتن مذاکرات هستهای میان ایران و گروه 1+5 نمیتواند یک اتفاق ساده و خارج از طراحی حساب شده باشد. حتی اگر اصل مستند به هر دلیل دارای انگیزهای غیر از ضربه زدن به مذاکرات هستهای دانسته شود، دمیدن در بوق و کرنای تبلیغاتی و سیاسی و بزرگ کردن آن درست در آستانه ورود مذاکره کنندگان به مرحله نگارش متن توافق نامه جامع را نمیتوان امری اتفاقی و غیرمرتبط با مذاکرات دانست.
نکته مهمی که باید مورد توجه فعالان سیاسی به ویژه دمندگان در بوق و کرنای ماجرای مک فارلین قرار گیرد اینست که همه باید همواره منافع ملی را اصل قرار دهند و رقابتهای سیاسی و منافع شخصی و گروهی را در برابر آن قربانی نمایند. اگر این معادله برعکس شود و منافع ملی قربانی مطامع این و آن شخص و گروه گردد جامعه دچار خسران خواهد شد. در دراز مدت البته ملت راه درست را پیدا خواهد کرد و منافع خود را تأمین خواهد نمود و روسیاهی سراغ کسانی خواهد رفت که با تغذیه از پستان مک فارلین برای منافع جامعه اهمیت قائل نمیشوند.
دغدغه حجاب و فرهنگ؟
صادق زیباکلام . استاد دانشگاه تهران در روزنامه شرق به موضوع تظاهرات علیه بدحجابی اشاره کرد و آورد:
من برخلاف خیلیها که به تظاهرات علیه بدحجابی و برخی سخنرانیها علیه برنامههای فرهنگی دولت یازدهم با دیدی تردیدآمیز مینگرند و معتقدند همه ماجرای تظاهرات حجاب و در سطحی گستردهتر علیه وزارت ارشاد و برنامههای فرهنگی دولت، یک حرکت سیاسی است، با دیدی خوشبینانه نگاه میکنم. تلاش میکنم باور کنم معترضان مشکل سیاسی نداشته و همه انگیزه و هدفشان «خدایی» و «با قصد قربت» است. من خوشبینانه نگریسته و میگویم آنها که نگران بازگشت وضعیت فرهنگی به دوران اصلاحات هستند و به دولت زنهار میدهند مبادا خدای ناکرده برگردیم به وضعیت اجتماعی و فرهنگی دوران اصلاحات، واقعا نیتشان خیر است.
اگرچه بنده هرچه به ذهنم فشار آوردم که در دوران اصلاحات وضعیت عفاف و حجاب و فرهنگ در جامعه چگونه شده بوده و سپس در دوران آقای احمدینژاد و اصولگرایان چه تغییر و تحولی پیدا کرد، چیزی به ذهنم نرسید! نمیدانم اگر مشاهدهگری در دوران اصلاحات یکی، دوسالی در ایران اقامت داشت و سپس از کشور رفته و چندسال بعد در دوران مدیریت اصولگرایان به ایران بازمیگشت کدام تفاوتهای چشمگیر را در عرصه حجاب، فرهنگ، سینما و تئاتر و سایر جنبههای فرهنگ جامعه ایرانی مشاهده میکرد؟
اما میلیونها ایرانی که هم دوران اصلاحات را دیدهاند و هم دوران احمدینژاد را واقعا متحیرند که مگر در دوران اصلاحات وضع فرهنگ و حجاب چگونه شده بود که برخی امروز به دولت روحانی زنهار میدهند مبادا خدایناکرده یک وقت بازگردیم به آن دوران؟ من همه این نکتهها را میپذیرم. میپذیرم که آقایان درست میگویند که وضع حجاب و عفاف، اخلاق و فرهنگ در دوران اصلاحات خراب شده بوده و آقایان واقعا نگران این هستند که مبادا مجددا به آن دوران بازگردیم. من این را هم میپذیرم که وضع حجاب در کشور به نسبت 10ماه پیش که اصولگرایان قدرت را در دست داشتند، خیلی خراب و هولناک شده است. من همه اینها را میپذیرم. اما مشکلم اینجاست که با پذیرش همه اینها باز هم مشکلم حل نمیشود. بنا را بر این میگذارم که این یکی یا آن یکی واقعا نگران وضعیت فرهنگی جامعه هستند و اعتراضشان به دولت از سر انگیزههای سیاسی نبوده. مشکلم با این سروران آن است که مگر متولی حجاب، وزارت کشور است؟ مگر متولی فرهنگ در این مملکت فقط قوه مجریه است؟ یا مگر وزارت کشور درباره حجاب قرار بوده چه کند که حالا نکرده؟
اگر بگوییم وزارت کشور باید کار فرهنگی میکرده تا حجاب از دید معترضان به این روز نیفتد، این پرسش مطرح میشود که مگر وزارت کشور مسوولیت فرهنگی هم بر عهدهاش بوده؟ ممکن است معترضان بگویند ما خواهان برخورد فیزیکی با بدحجابان در خیابانها هستیم. این هم از وظایف وزارت کشور نیست. مگر نیروی انتظامی، گشت ارشاد و سایر دستگاهها که قرار است با بدحجابی برخورد کنند، تحت امر وزارت کشور و آقای رحمانیفضلی هستند؟ میماند اصلیترین نکته درباره حجاب، عفاف و فرهنگ. ما در کشور یک، دو جین -و خیلی بیشتر- نهاد، شورا، بنیاد و سازمان داریم که کارشان تبلیغات فرهنگی و اشاعه فرهنگ دینی از جمله حجاب است.
سازمان تبلیغات اسلامی، صداوسیما، شورای انقلاب فرهنگی و یک، دو جین نهاد متولی فرهنگ میلیاردها تومان بودجه هم دارند و برخی از آنها دارای هتل، بانک و کارخانجاتی هستند که درآمدهای آن موسسات را هم مستقیما خرج امور فرهنگی و تبلیغاتی میکنند. به عبارت دیگر به ازای هر یک تومان که وزارت ارشاد بودجه دارد، دهها برابر آن در اختیار این 26 نهاد فرهنگی و تبلیغاتی دیگر است، با این تفاوت که وزارت ارشاد همه کارها و هزینههایش علنی است و طبق قانون به مجلس پاسخگو، درحالیکه هیچیک از این 25 نهاد دیگر نه به مجلس و نهاد دیگری هم درخصوص آنچه هزینه میکنند پاسخگو نیستند. اگر معترضان به حجاب، پس از آنکه مقابل وزارت کشور اجتماع کردند جلو سازمان تبلیغات اسلامی، صداوسیما و برخی دیگر از آن 26 نهاد هم مکث میکردند، من میتوانستم با خودم کنار بیایم و با خودم بگویم دغدغه و دلواپسی آنها واقعا حجاب و عفاف است. اما وقتی دستگاههایی که علت وجود آنها به همراه میلیاردها تومان بودجهای که میگیرند مستقیما مسایل فرهنگی است، بههیچوجه مورد اعتراض معترضان قرار نمیگیرند و همه اعتراضات متوجه وزارت کشور میشود که درخصوص مسایل فرهنگی و حجاب مدخلیتی ندارد، خیلی نمیتوانم به خوشبینی و حمل بر صحت کردن خود ادامه بدهم.
بیم و امیدهای توافق تاریخ ساز
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
دور چهارم مذاکرات هسته ای ایران و 5+1 در اتریش به پایان رسید. بنا بر توافق اولیه می بایست تا 29 تیر 1393 پیش نویس توافق نهایی ارائه شود.
از مقطع توافق اولیه ژنو تاکنون گام های مهمی برداشته شده و مذاکرات قدم به قدم به توافق نهایی نزدیک شده است. در گذشته اصل غنی سازی زیر سوال بود و طرف غربی توقف آن را پیش شرط مذاکره می دانست. اما حالا همه آنها به اصل حق غنی سازی ایران اذعان دارند، اگر چه بر سر محدوده آن اختلاف وجود دارد. دیگر کسی جرات طرح جمع آوری سانتریفیوژها را ندارد؛ اگر چه طرف آمریکایی اصرار دارد که تعداد 19 هزار به 5 هزار کاهش یابد که البته با پافشاری طرف ایرانی این فشار کمتر شده است. موضوع راکتور آب سنگین یکی دیگر از موضوعات مورد اختلاف است. در گذشته خواست طرف غربی، تعطیلی راکتور اراک بود، ولی امروز اصرارشان بر تغییر فنی آن است، به گونه ای که به جای مصرف سوخت خالص، سوخت غنی شده مصرف شود. مطابق گفته های دکتر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی، با آمادگی ایران برای تغییرات فنی و حفظ ماهیت آب سنگین این مشکل حل شده و بهانه آنان برطرف گردیده است.
مورد دیگر اختلاف بر سر تاسیسات فردو بود، که از ابتدا طرف غربی اصرار بر پلمپ آن داشت و با پافشاری و استدلال طرف ایرانی، این تقاضای غیرمنطقی دیگر مطرح نیست و پیرامون مکانیزیم نظارتی بر آن بحث و تبادل نظر وجود دارد. بر این اساس با نگاهی به آنچه تا کنون بر آن توافق شده است، طرف ایرانی نه تنها بازنده صحنه نیست،بلکه به سطحی بالاتر از سطح شعارهای تیم قبلی نیز دست یافته است. ولی در اینجا دو مسئله دارای اهمیت است؛ اول نگارش متن نهایی است. در این مدت در پاسخ به جنجال های داخلی و هیاهوی مخالفان، گفته می شد هنوز گام حقوقی برداشته نشده است که اینچنین فریاد وامصیبتا سر داده اید. آنچه تا کنون انجام گرفته توافق بر سر مسیر و نقشه راه توافقات نهایی است. اما اصل توافق و نحوه و میزان خیانت و خدمت، پس از نگارش متن نهایی نمایان می شود. توافقات شفاهی مقدمه هستند و شرط لازم برای توافق نهایی می باشند اما شرط کافی نیستند؛ چرا که قالب حقوقی پیدا نکرده اند. بیم و دلهره اصلی در هنگام نگارش متن است. آنجاست که یک نقطه یا ویرگول مرز خیانت و خدمت را تعیین می کند. بر همین اساس دکتر ظریف به درستی بر اختلاف بر سر ویرگول و نقطه اشاره می کند و تیم هسته ای برای نگارش دقیق توافق نامه تجهیز و تدارک شده است.
اینجاست که اصحاب دلواپس باید نگران باشند و با استدلال حقوقی ثابت کنند که آیا متن در مسیر حقوق ملت بوده است یا خیر؟ در گذشته تاریخی نیز بی دقتی مقاماتِ وقت در تنظیم سندها موجب لطمات جبران ناپذیری به حقوق ملت شد. میزان توانمندی، صداقت و راستی آزمایی راهی که تیم ظریف شروع کرده است، با متن مکتوب شد محک خواهد خورد. نکته دوم و پراهمیت، موضوع مدت زمان توافق نهایی است. طرف غربی اصرار بر چند ده سال دارد ولی ایران اصرار بر زمانی کمتر از پنج سال دارد. پایان زمان مورد توافق، ابتدای ورود ایران به باشگاه هسته ای و برخورداری از حقوق کامل NPT می باشد.
آنچه تا امروز پیرامون تیم هسته ای کنونی و دولت روحانی گفته شده، بیشتر جناحی و سیاسی بوده و البته به دور از منطق و استدلال و انصاف! آنان به خاطر کار نکرده رَجم و برای گناه مرتکب نشده توبیخ شدند. اما حالا هم چشم ها به متن نهایی دوخته شده است. مقاومت و سخت کوشی تیم مذاکره کننده در این مرحله نشان از عزم آنان در پاسداشت حقوق ملت دارد. مبانی، پیش فرض و دست آوردهای کارشناسی تیم هسته ای برای توافق نهایی تاکنون خوب، قابل تحسین و متناسب با واقعیت ها بوده است؛ اما تبدیل این دست آوردها به سند حقوقی خود نیازمند هوشمندی، صبوری و دوراندیشی است. با هوچی گری، جنجال، شعاردادن و هوار کشیدن، نمی توان صورت مسئله را عوض کرد. صورت مسئله این است که چطور از رهگذر این نشست و برخاست ها و رایزنی ها، این لبخند و اخم ها، سندی بیرون آید که حاوی حقوق ملت ایران و عامل افتخار نسل های آینده گردد. اگر امیدی وجود دارد، بایست به سندِ در دستِ تهیه نگاه کرد و اگر بیم وجود دارد - که هست - باید نسبت به تنظیم نهایی این سند باشد. گرد و غبار کردن روزهای اخیر تنها مصرف داخلی دارد و بهانه ای برای خود نمایی و انتقام گیری است. دلیل منطقی برای این همه نگرانی و دلواپسی وجود ندارد؛ البته حتما باید دلواپس متن نهایی بود، ولی با اعتماد به توان کارشناسی تیم هسته ای، راه طی شده و مقدمات فراهم آمده، امید به تامین حقوق ملت بر بیم ها سایه انداخته است.