بهار تمام نشده، بهار هیچوقت تمام نمیشه. این فکر ماست که همهی چیزهای خوب را تمام شده فرض میکنه. وگرنه این میوههایی که داری میخوری یه روزی شکوفه بوده. شکوفهی بهاری و حالا تو داری بهار را گاز میزنی. پس ببین دوست عزیز... بهار... هیچوقت تموم نمیشه، چون وقتی هستهی اون میوه رو میکاری چی میشه؟ آفرین... درسته...
قربان شما، کافهچی
* * *
نیش و نوش
ترانهای برای تمام فصول
این آخرین ترانهی خوانندهی محبوب کافه نیشگون است. ترانهای بر اساس واقعیتهای کوچه و بازار. ولی خب، ترانهاش کوچهبازاری نیست. لطفاً هنگام خواندن ضرب گرفتن روی میز فراموش نشود.
نیش گلیخان
(عضو انجمن شاعران مادرمرده)
موشها زباندرازی میکنند
این موشها در کوچهها
اسکیتبازی میکنند
ژل میزنند، تل میزنند
بندهنوازی میکنند
دیرری دارام... دیرری دارام... دیرری دارام...
برای رفع خستگی
آوازخوانی میکنند
یا تار و تنبک میزنند
یا تکنوازی میکنند
دیرری دارام... دیرری دارام... دیرری دارام...
ترسی ندارند موشها
از تلهها و دامها
با تله توپ در میکنند
با دام چون آقای تام*
برنامهسازی میکنند
دیرری دارام... دیرری دارام... دیرری دارام...
کله معلق میزنند
روی تل زبالهها
با بند کفش من و تو
یا نخ دندان میکشند
یا بندبازی میکنند
دیرری دارام... دیرری دارام... دیرری دارام...
تا وقتی که ما آدما
زبالهسازی میکنیم
این موشها برایمان
زباندرازی میکنند
دیرری دارام... دیرری دارام... دیرری دارام...
-----------------------------------
* آقای تام: منظور همان تام معروف است که همیشه با جری دعوا دارد.
نیشخوان
اندر حکایت خواجه حافظ شیرازی اندر نمایشگاه کتاب تهران
گویند در یکی از ایام اخیر، خواجه حافظ شیرازی زنده و پاینده گشتی و به نمایشگاه کتاب تهران همی آمدندی و از برای خرید چند کتاب کمکآموزشی و شعرهای چهارگزینهای و نسخهای از کتاب «غزلیات در جبر و ریاضیات»... راهی شبستان گشتندی.
چون به غرفهی اول پا نهادندی، کتاب غزلیات خویشتن را بدیدندی که به چاپ هفتادم رسیده بودندی. سر پایین انداختندی و به غرفهی دیگر رفتندی و آنجا هم چاپ هشتاد و چندم دیوان حافظ را بدیدندی و به غرفههای دیگر هرکدام برفتی و چاپهای متعدد بدیدندی و آه از نهاد برکشیدندی و آخرش غصهدار بشدندی و پیش رفتندی و گفتندی: «از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود...»
ناشر گفتندی: «اگر کتاب در ژانر وحشت میخواهی غرفهی بغلی.»
حافظ گفتندی: «نه جانم. بنده نیاز به ژانر وحشت نداشتندی. چه وحشتی از این بالاتر که به هرسو بنگرم کتاب خویش در قد و قامت و طرحهای گوناگون میبینم. لیکن دریغ از یک تقدیر و تشکر و قدردانی در سرای اهل قلم و دریافت بن کتاب.»
ناشر که گویی تازه پی برده بود با چه گوهر گرانبهایی در گفتوگو میباشندی، برایش صندلی خالی کردندی و گفتندی: «بهبه! جناب شیخ اجل حافظ شیرازی، به شما نمیآید اینچنین سخن از مال دنیا بگویی. بیا بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین.»
سپس با صدای بلند رو به مشتریان گفتندی: «دیوان حافظ با امضای شاعر. کتاب بخرید امضا ببرید. بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است.»
حافظ آهی سوزناک کشیدندی و سری جنبانیدندی و گفتندی:
«شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای، یعنی چه؟!»
میرزا کافی خان میکسآبادی (کافی میکس)
خوابگیرى
باد کله و استخوان تعبیرش چیست؟
این ماه بهجای فالگیری و به دنبال آن حالگیری، یک ستون جدید داریم به نام خوابگیری. بله خوابگیری. خب، بشر برای دلخوشی همواره احتیاج به تعبیر و توضیح دارد.
مشتری شمارهی ۱: در خواب دیدم کلهام باد کرده. اولش اندازهی یک کلم بود، بعد اندازهی هندوانه شد. بعد اندازهی یک قابلمهی هشتنفرهی تفلون شد. بعد اندازهی یک ماشین لباسشویی، بعد...
خوابگیر: بس است دیگر... ادامه نده.
مشتری: بعدش اندازهی یک ماشین پراید...
خوابگیر: گفتم دیگر ادامه نده دلبندم.
مشتری: چرا؟
خوابگیر: برای این که آخرش به اندازهی مینیبوس و بعدش اتوبوس و کامیون و بعدش لابد میترکد، اینجاها کثیف میشود. آخر تازه کافه را جارو پارو کردهایم و میزها را دستمال کشیدهایم.
مشتری: باشه، حالا تعبیر خواب من چیست؟
خوابگیر: ببین جانم. این چیزی که تو گفتی باد کردن نیست. بلکه تورم است. تورم با شیب ملایم. ولی نگران نباش. یکی از بزرگان علم اقتصاد در خواب فرموده: دیدن ورم در خواب نشانهی خوابیدن ورم در بیداری است. بهتره شبها غذای سبک بخوری که کمتر از این خوابهای چرت و پرت ببینی. یک تعبیر دیگرش این است که شما از بس درس خواندهای کلهات از حجم زیاد اطلاعات انباشته شده و چیزی نمانده که به بیماری «سندروم بانک اطلاعات» مبتلا شوی. نگران نباش امتحانات خرداد ماه را که بدهی، باد کلهات میخوابد و کلهات از همه چیز خالی میشود.
مشتری شمارهی ۲: من تو خوابم دیدم تبدیل به اسکلت شدهام و دارم توی قبرستان دنبال پول میگردم.
خوابگیر: «بهبه! عجب خواب خوبی. تو کمبود کلسیم داری. خواب استخوان نشانهی کمبود کلسیم و پوکی استخوان است. بهتر است خوابت را با مشتری شمارهی یک به اشتراک بگذاری. آن تورم با این اسکلت خیلی جور در میآید.
خوابچاکلت
نیشنهاد کتاب
خـــر تـو خـــر
کافهچی تازگیها با یک خر، دمخر (ببخشید دمخور) شده. این از خصوصیات کافهچی است که با هرچیز بامزهای دمخور میشود و اینبار به جای دمکردن چای و دمکردن دمنوش، با کتاب دمخور شده است. کتابش را یواشکی برداشتیم و تورق کردیم. دیدیم کتاب بدی نیست. اسمش این بود: «خری برای تمام پلانها»
پرسیدیم ماجراش چیه؟
گفت: خودت بخون تا بدونی.
گفتیم: حالا تو بگو تو چه مایههاییه؟
گفت: فقط اینو بگم که یه کارگردانی میخواد فیلم بسازه. تمام وسایل صحنه آماده است، اما هر چه میگردن خری را که لازم دارن پیدا نمیکنن تا اینکه...
گفتم: خوبه... دیگه تعریف نکن که مزهاش نپره.
فقط اسم و مشخصات کتاب را یادداشت کردم که بخرم خرم خرم... «خری برای تمام پلانها» را علی رشیدی نوشته. ناشرش «کتاب چرخفلک» (۶۶۴۹۳۳۴۸) و قیمتش هم ۸۲۰۰ تومان شده.
کافهچینو
نیشخبر
تعویض تاکتیکی در تیم ملی دوچرخه
از خبرهای مهم دوچرخه که یادمان رفته بود به آن اشاره کنیم، تعویض مسئول شعر دوچرخه بود که لابهلای خبرهای نوروزی و غیرنوروزی گم شد. بله. عباس تربن بعد از دهسال بازی در نقش پیستون شعر دوچرخه تصمیم گرفت در اوج خداحافظی کند و در حرکتی جوانمردانه و ورزشی جایش را به بازیکن باسابقهی دیگری به نام فاطمه سالاروند بدهد و خودش برود کتونیهایش را بتکاند.
کافه نیشگون وزین میشود
در چندمین جشنوارهی مطبوعات کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به کافه نیشگون جایزه ندادند و ما را در ادامهی راهمان مصممتر ساختند. ما هم که اصلاً و ابداً ناراحت نشدیم. یعنی اگر میشدیم که حالا اینجا نبودیم. در عوض به دوستانمان در هفتهنامهی دوچرخه و دیگر نشریات جایزه دادند که این خیلی خوب بود و باعث شد ما کمی شیرینی بخوریم و وزنمان زیاد شود و مطالبمان وزینتر شود که حتماً حتماً سال دیگر جایزه ببریم.
کفشی که برق تولید میکند
ما که روز زن را به زنهای همکار و همسایه و همشیره تبریک گفتیم و به ایشان گل و گلدون هدیه دادیم. انتظار داشتیم در روز مرد حداقل جورابی کفشی چیزی دریافت کنیم. البته دریافت کردیم، ولی نه آنطور که انتظارش میرفت. یعنی بهدلیل پررویی بیش از حد مجاز یک لنگه کفش خورد توی فرق سر این کافهچی که برق سهفاز از چشمم پرید.
باز هم برق
آدمیزاد را هر کاریش کنی آخرش به طبیعت ضرر میرساند. در راستای حمایت از محیط زیست و افزایش جمعیت گل و بلبل، بچههای تحریریه تصمیم گرفتند از اول امسال کاغذ را از برنامهی خود حذف کرده و مطالب خود را توسط رایانه تایپ کنند. ولی همین یکساعت پیش خبر رسید که پول برقمان شده هزارهزار ماشاالله. من که فکر میکنم همان روش سنتی بهتر بود. نبود؟ اگر آبی را که با آن برق تولید میشود، بریزند پای درختها، طبیعت بهتری خواهیم داشت، مگر نه؟
نیش بزی خان مشکلآبادی
تصویرگریها: مجید صالحی