تا چند ساعت ديگر همه اين كارتنهاي خرما در تمام شهر پخش ميشوند و كام مردم پايتخت را شيرين ميكنند. خروار خروار باري كه در زمينهاي خشك جنوب و مركز كشور كاشته شدهاند، ميرسند به ايستگاه خرماي تهران؛ به راسته كاسبهاي خيابانهاي تختي و خيام؛ جايي لابهلاي حجم انبوه رفتوآمد خيابانهاي شوش و مولوي كه كار آنها قبل از شلوغيهاي شهر شروع ميشود و قبل از غروب تمام.
گل كاسبي خرمافروشها همين روزهاست؛ همين هفتههاي نزديك بهماه مبارك رمضان كه مردم شهرهاي مختلف خرما ميخرند و براي سحرها و افطارهاي در راه كنار ميگذارند. آمارها ميگويند كه سرانه مصرف خرما در ايرانيها سالانه 7كيلوگرم است كه به گفته كارشناسان مواد غذايي چندان مطلوب نيست و بايد بيشتر باشد. البته ميزان اين سرانه در استانهاي جنوبي كشور 25كيلوگرم است و در استانها و شهرهاي ديگر يك كيلوگرم! اينجا اما حجم دانههاي قهوهاي و مشكي رنگي كه در انبارها و مغازههاي بازار خرماي تهران وجود دارد، قابل محاسبه نيست. نميتوان حدس زد چقدر از يكميليونتن خرمايي كه در كشور توليد ميشود، در اين حجرهها دادوستد ميشود؛ در راسته كاسبهايي كه از صبح زود، دمدماي سحر منتظر كاميونها و خاورهاي بنزي هستند كه تا خرخره خرما بار زدهاند. با سپيدهزدن آفتاب، پيرمردها و جوانكهاي حجرهدار به شيشه اين كاميونهاي سبز و نارنجي ميزنند تا از خواب بيدارشان كنند و بارشان را تحويل بگيرند. گرما دل صاحبان بار را به شور مياندازد كه نكند فاتحه خرماها خوانده شود؛ «بايد سريع خالياش كنيم. 2 روز مداوم توي گرما بوده. اگر برنداريم زود خراب ميشوند.» راننده سبزه رو قفل در پشت كاميون را باز ميكند و بستههاي نارنجي مرتب چيده شده خرماها چشمك ميزند. آقاي حجرهدار با وسواس خاصي چند جعبه را اتفاقي انتخاب ميكند و با بازكردن درش، نگاهي به رنگ و روي خرما مياندازد تا خيالش راحت شود محصول با كيفيت مورد نظر همچنان در دسترس است! جعبهها دست بهدست ميشوند و روي چرخها، به گوشه انبار ميرسند.
از نخلستان تا سردخانه
بازار خرمافروشها، راسته كاسبيپدرهاي سالخـــــورده و پسرهاي جـــوان است. حاجيبازاريهاي قديمي دست پسرهايشان را هم اينجا بنده كردهاند و بچهها شغل پدر را ادامه ميدهند. عمر كار بعضي كاسبها به 50سال ميرسد و از همان روزگار قديم مشغول خريد و فروش خرما بودهاند؛ مثل حاجي صالحي كه از قديميهاي راسته خرمافروشهاي خيابان تختي است و رنگ و روي ديوارهاي حجرهاش حسابي رفته و هنوز همان پرده كركرهايهاي فلزي آبيرنگ قديمي را دارد. يك «و پسران» هم اضافه شده تا كاملش بشود «رطبفروشي صالحي و پسران». البته پيرمرد حجرهدار غيراز رطب، خرماهاي ديگري هم ميآورد؛ «مضافتي، خشك، زاهدي، پيارم و انواع و اقسام ديگر كه الان بعضيهايش را دارم و بعضيهايش را نه.» حاجي برايمان چشمهاي از تخصص و تجربههايشرو ميكند و از چرخه توليد تا فروش خرما ميگويد؛ «معمولا قبل از به ثمر رسيدن خرما، واسطهها مبلغي به صاحب بار و نخلستان ميدهند و بهاصطلاح محصولش را پيشخريد ميكنند. موقع رسيدنش خرماها را با جعبههاي چوبي به كارگاهها ميبرند تا بعد از ضدعفوني كردن، زنهايي را بگذارند بالاي سر كار تا به همان صورت سنتي و دستي خرماها را درجهبندي كنند و خرابهايش را سوا. بعد از اين، نوبت به بستهبندي ميرسد. نمونههاي درجه يك را براي صادرات در بستههاي سبكتر و براي بازار خودمان در همين بستههاي 600گرمي تا يك كيلويي بستهبندي ميكنند. واسطههاي ديگري به اين كارگاهها و سردخانهها مراجعه ميكنند و عمده ميخرند تا هم به عمدهفروشها و هم خردهفروشها بفروشند. تكليف صادراتيها هم كه معلوم است ديگر.» ايران بعد از مصر دومين توليدكننده خرما در دنياست و اين بستهها را به كشورهاي ديگري صادر ميكند؛ بستههايي كه ميگويند كه خوشرنگ و لعابتر از نسخههاي ايرانياش است و چشم مشتريهاي خارجي را ميگيرد. اما فقط 10درصد خرماهاي كشور به آنها ميرسد. از باقي خرماهاي كشور 50درصد مصرف داخلي دارد و 40درصد هم ضايعات است و اصلا از نخلها به سفرهها نميرسد.
آفتابخوردهاي از كرمان
بچه جيرفت است؛ ظهر پريروز خرماها را از بم بار زده و نصف شب رسيده اينجا؛ «ماه رمضان سرمان بيشتر شلوغ است. حداقلش اين است كه من بيشتر بار ميآورم. نخستين سرويس است كه توي اينماه به تهران ميآورم اما الان فصلش است و احتمالا چندبار ديگر هم بايد بيايم. البته قيمتهايش هم بهخاطر همين رسيدنماه مبارك رمضان بالا رفته اما مشترياش هميشه ثابت است. تازه اين روزها اضافه بر كاسبهاي بازار، مردم هم مستقيم خريد ميكنند. خب، به نفعشان است ديگر.» مردمي را ميگويد كه با وانتها و نيسانها كنار خيابانهاي شوش و تختي پارك كردهاند و منتظر هستند تا از خرماهايي كه بار كاميونهاست بخرند. راننده كاميون ميگويد كه بيشتر خرماهاي تهران و البته همه كشور از جيرفت و بم ميآيد؛ «خرماها درجهبندي دارد. اينهايي كه من آوردهام،
درجه يك است. فروشنده كرماني، حجرهدارِ اينجا را ميشناسد و بار را برايش ميفرستد و بقيه كارها و حساب و كتابها هم تلفني و بانكي است.» همه اينها را از صحبتهاي صاحب بار با خريدارها فهميده و دقيق نميداند كه چقدر اختلاف قيمت بين خريد و فروش هست.
60-50 كارتني كه كارگرها به انبار درندشت حاجي رضايي منتقل ميكنند، براي بقيهاش بسهاي ميگويد و ميگذارد در همان كاميون حسين بماند. باسكول را ميآورد همين كنار خيابان و با تسلط خاصي به يكي از شاگردهايش ميگويد: «همونجا براي بقيه مشتريهايي كه ميان، بار بزنين، يكيدو ساعته كلكش كنده ميشه. هواي حسين آقاي راننده رو هم داشته باشين». منظور دقيقش از همان مقدار باقيمانده كه بايد در طول يكي دو ساعت آينده كلكش كنده شود، 5تن خرمايي است كه در كاميون هست! همه بار، هنوز از راه نرسيده، همان گوشه خيابان به پخشكنندههايي ميرسد كه ميخواهند خرماها را در شهر پخش كنند.
فروش؟ روزي 150تن!
گوش تا گوش خيابان، كاميونها و خاورها پارك كردهاند و مشغول خاليكردن بار هستند. كارگرها از دم در كاميون زنجيرهاي تا انبار تشكيل دادهاند تا دست بهدست كارتنهاي خرماها را سر جايش برسانند؛ به انبارهايي كه پشت مغازهها هستند. بين مغازههاي اين راسته از مغازهها و حجرههاي قديمي با قدمت چند ده ساله تا فروشگاههاي امروزي پيدا ميشود؛ مغازههايي كه ويترين دارند. كاسبهايش اما از قديم با اين رشته سر و كار داشتهاند يا از پدرانشان به آنها ارث رسيده؛ مثل عليرضا پناهي كه ميگويد پدرش از 35سال پيش در همين بازار كار ميكند؛ «از همه جاي تهران ميآيند اينجا خريد ميكنند؛ حتي بازاريهاي تهران. ما جنسها را از بار جوركنها ميخريم. به بارجوركن زنگ ميزنيم تا بار را از باغدار بخرد و سوار كاميون كند و بفرستد براي ما. بعد با شرايطي كه با او داريم چكي يا نقدي با او تسويه ميكنيم؛ يعني مستقيم از خود زميندار ميخريم.» عليرضا از يك رقم عجيب و غريب فروش روزانه اين راسته حرف ميزند؛ «توي روزهاي ماه مبارك رمضان عمدهفروشهاي خرمافروشها روزي حداقل 15 كاميون( 10تن) خرما از شهرهاي مختلف كشور ميخرند كه البته عمدهاش هم مال جيرفت و بم است؛ يعني هر روز حدود150تن! شايد هر روز 20تن هم در مغازهها بماند اما بقيهاش راحت فروخته ميشود. بار ما هم هر روز ميآيد و همان روز ميرود. اگر بماند هم به 2 روز بيشتر نميكشد. غيرازماه رمضان هم فروش هست؛ البته هفتهاي 160-150تن، نه روزي! شايد اصلا به همين مقدارهم نرسد. درماه مبارك رمضان هم بعد از يكهفته اول، بازار به ايست ميرسد و باز از شبهاي قدر دوباره راه ميافتد.» يكي دو ساعت بعد از اينكه بارها خالي و كار و زندگي در شهر شروع ميشود سر و كله مشتريهاپيدا ميشود. هماهنگيها تلفني انجام ميشود و وانتها و نيسانها بار را ميرسانند به پخشيها و بقاليهاي شهر. آقايي هم هست كه پژوي سفيد رنگش را تا خرخره از بسته خرماها پر كرده تا به سوپر ماركتش برساند و سود بيشتري ببرد. مثل راننده موتور سيكلتي است كه 5تا جعبه بزرگ 15كيلويي را روي ترك بندش ميبندد تا خرماي بم را به يك مغازه در گوشهاي از پايتخت برساند؛ خرماهاي شهري را كه مردمش هنوز براي بقيه دعا ميكنند «هيچ جاي دل آباد شما بم نشود!»
خرماي خوب، مشكي باشد و درشت
درجهبندي خرماها از روي قـــد، كيفيت و رنـــــگ آنهاست. همه بازاريهاي راسته خرمافروشهاي خيابانهاي تختي متفقالقول از چند ويژگي مشترك بهعنوان خصوصيتهاي يك خرماي درجه يك و ناب حرف ميزنند؛ «خرما هر چقدر كه درشتتر و سياهتر باشد و پوست نازكي داشته باشد، بهتر است. به قول بازاريها خرماي گوشتداري است. اگر مشتريها بخواهند دشستاني را انتخاب كنند، خرمايي كه شيره بيشتري داشته باشد را به آنها توصيه ميكنيم كه بهتر است. ضمنا خرما نبايد بوي ترشيدگي بدهد. البته جز اينها يكسري خرماي شيرهدار ميپسندند و يكسري هم خرماي خشك كه اين به سليقه افراد برميگردد.» درباره پر طرفدارترين خرماها هم ميگويند:«خرماي مضافتي كه براي مجالس استفاده ميشود دانه دانه دستچين شده و توي سفره افطار مثل خرماهاي ديگر نيست كه به هم چسبيده باشد و راحت ميتوان برداشت.
كم شيرهتر از بقيه خرماهاست و از 2200تا 2700تومان قيمت دارد. خرماي دشستاني هم هست كه در كارتنهاي 3 كيلويي پرس ميشود. خيلي شيره دارد و براي مصرف شخصي خيلي خوب است اما به درد مجلس نميخورد چون به اين راحتيها از هم جدا نميشود و كيلويي 950تا 1100تومان ميارزد. زاهدي هم خوب ميبرند كه خرماي خشكي است كه براي بيماران ديابتي بهدرد ميخورد چون شيره و قند كمتري دارد.»