در این ژانر آنچه در درجه اول مورد نظر میباشد بحث آدمی و سرنوشت اوست. روایت سینما در این گونه؛ مختص اهداف آتی انسان است. انسانی که بر اثر وقوع فجایعی چه زیست محیطی که خود باعث و بانیاش بوده و چه عوامل ناشناخته؛ زمین مادریاش را از دست رفته میبیند.
بحث دیگر روایت کرامات انسانی است. بشر اگرچه اشرف مخلوقات است اما این امتیاز را تا زمانی داراست که پایبند و مهمتر از آن اشاعهگر این کرامات باشد. در سینمای آخرالزمانی یا ژانرآپوکالیستی بدلیل برهم خوردن عمده تعاریف از کرامات انسانی؛ هدف غایی یعنی تکامل نیز احتمالا دستخوش تغییر میشود.
در واقع تکامل جای خود را به مقولهای دیگر یعنی زنده ماندن میدهد. آنهم به هر قیمتی! ولو به بهای پای گذاردن بر همین کرامات انسانی. وقتی زنده ماندن در گرو کشتار آدمی و دزدیدن غذای دیگری باشد طبیعی است دیگر از این کرامات اخلاقی چیزی باقی نمیماند.
در آثار آخرالزمانی جغرافیای محل سکونت تعریف خاصی پیدا میکند. محلی که درآن قانونهای اساسی مربوط به حقوق اولیه انسانی پشیزی ارزش ندارند و هرکس مختار به وضع قانون مطابق میلش است.
طبیعی است در روایتهای سینمایی و در چنین جغرافیایی شهرها از "مدینههای فاضله" به "مدینههای فاسده" تبدیل میشوند. در یک فیلم آخرالزمانی به این شهرهای فاسده به اصطلاح "پاد آرمان شهر" میگوئیم. شهری که دیگر مفهوم خیر و شر در آن و از منظر ساکنین بازمانده ؛به سیاق قدیم نیست.بدیها در حال مطلقشدن هستند و نیکیها کمکم دیگر به حساب نمیآیند.
آرمان شهرهای سابق که به سبب حضور و فعالیت شهروندانش بدین امتیاز نائل آمده بودند حالا به پاد آرمان شهر تبدیل میشوند.بهترین مثال در این باره فیلم جاده برگرفته از نوول ارزشمند کورمک مک کارتی است که در سال ۲۰۰۹ ساخته شده است.
در این فیلم "ویگو مورتنسن" در مقام پدر یک خانواده که همسرش نیز از دست رفته در یک پاد آرمان شهر حضور دارد. او مدام در این چالشها بسر می برد که برای زنده ماندن چقدر باید از کرامات انسانی دست بشوید؟ او برای محافظت از پسر کودکش چقدر باید اخلاقیات بدیهی انسانی را فراموش کند؟ و فاجعه بارتر اینکه چطور باید به فرزندش این نوع زندگی در مدینه فاسده را آموزش دهد؟
در سینمای آخرالزمانی روایت میتواند تخیلی محض و یا علمی
در پارهای ساختهها بحث آپوکالیستی ؛ محفلی برای حضور و ظهور انواع رباتها ؛ زامبیها یا موجودات بیگانه است. برای مثال ماجراها و روندی که در فیلم منطقه ۹ وجود دارد همین است. در واقع در این ساختههای اینچنینی اگرچه بازهم بحث خیر و شر پیش میآید اما جنبه اکشن ماجرا بر دیگر موارد چربش دارد.
اثر خوش ساخت" من افسانه هستم" ساختهی فرانسیس لورنس محصول ۲۰۰۷ با بازی ویل اسمیت؛ نیز در این باره قابل یادآوری است.در این فیلم؛ اکشن حرف اصلی است اما داستانکهای جنبی عاطفی همچنان بر همان کرامات انسانی تاکید دارد.
در موارد دیگر جنگ خود انسانها در حالیکه تهدیدی خارجی علیهشان نیست غالب بر موضوعات دیگر است. در چنین فیلمهایی مانند "عطش مبارزه" و یا "دایورجنت" بازهم همان قضیه مبارزه محوری قابل مستفاد است و اکشن داستانکها بیشتر به چشم میآید.
به هر روی در هرقالبی که تصور کنید یک پاد آرمان شهر در فیلمهای آخرالزمانی؛ یک محل جغرافیایی منحصربفرد است. جایی که بیش از هر چیز زوال انسان متمدن خودنمایی می کند. انسانی که اگرچه در شهرهایی میزیسته که هرکدام توانایی تبدیل شدن به یک آرمان شهر و مدینه فاضله را داشتند اما اکنون تبدیل به یک پاد آرمان شهر و یا مدینهی فاسده شدهاند.