تاریخ انتشار: ۲۶ تیر ۱۳۸۶ - ۱۸:۳۲

پاسخ تند فرمانده ارتش روسیه به توافق نهایی دولت لهستان با آمریکا مبنی بر استقرار موشک‌ها و تهدید تلویحی این کشور به حمله نظامی بویژه پس از ماجراهای اخیر بین مسکو و لندن و تند شدن فضای فیمابین از چند منظر قابل توجه است:

1) ادبیات حاکم بر فضای سیاست بین‌الملل در دوره پس از جنگ سرد و مخصوصاً آغاز سیطره‌جویی آمریکا که با رخداد 11 سپتامبر به اوج رسید زمینه‌ای برای ابراز وجود قدرت‌های بزرگ نمی‌گذاشت.

اژدهای زرد، سر در جیب درون فرو برده بود و خرس سرخ با اضمحلال بلوک شرق و تجزیه آن به جمهوری‌های جدید کوچک از پا افتاده بود.

اروپای متحد هم که هنوز در ایستگاه‌های اول بود و اگرچه با توهم اسطوره‌های امپراطوری کهن زندگی می‌کرد ولی خاطرات تلخ منازعات تاریخی و بویژه دو جنگ جهانگیر قرن بیستم آنقدر زنده بود که مانع از وحدتی یکپارچه شود.

2) اگر چه نظریه‌های قدیمی ژئوپلیتیک (نظیر هارتلند و ریملند) در سایه تحولات و گفتمان جدید ژئواستراتژی به ظاهر رنگ باخته‌اند اما رقابت جدی واشنگتن و مسکو بر سر لهستان- در شرایطی که در مسائل بسیار مهم دیگری کوتاه می‌آیند- نشان می‌دهد برخی از نظریه‌های قدیمی همچنان از اعتبار برخوردارند و شاید هنوز بتوانند چالش‌های ژئوپلیتیکی را توجیه کنند.

لهستان از زمانی در صحنه جغرافیای سیاسی اهمیت پیدا کرد که هاوس هافر، جغرافیدان مشهور آلمانی در دوره‌های آموزشی برای مقامات ارشد نازی، تئوری فضای حیاتی را مطرح ساخت.

در سایه همان آموزه‌ها بود که لهستان در حکم نقطه عزیمت برون‌رفت از تنگی فضا اهمیت ویژه‌ای پیدا کرد و هیتلر کار خود را با حمله به این کشور آغاز کرد. در آن زمان، واکنش سریع کمونیست‌های حاکم بر کرملین نشان داد نگرانی‌های ژئوپلیتیکی فراتر از پیوندهای شبه‌ایدئولوژیک است.

هرچند با سقوط دولت رایش، ژئوپلیتیک تا مدتها با بی‌مهری مواجه شد ولی حتی در نظریه‌های بعدی، لهستان همچنان حکم «دروازه» برای فتح «قلب زمین» را داشت. ظاهراً اینطور نیست که لهستان صرفاً به دلیل نزدیکی جغرافیایی با روسیه موردتوجه آمریکا باشد؛

سایر کشورهای اروپای شرقی که امروز هم‌پیمانان غرب هستند و دروازه‌های خود را برای گسترش ناتو به سوی شرق گشوده‌اند تقریباً همین موقعیت را دارند.

امکان استقرار موشکهای آمریکا در مکان‌های دیگر هم هست اما اگر جذب ورشو در تشکیل ائتلاف برای حمله به عراق، نزد نومحافظه‌کاران کاخ سفید اهمیت داشت، چنین واکنشی از سوی روسها نیز نشان می‌دهد این اهمیت، دوجانبه است و پرده از رازهایی بر می‌دارد.

3) البته پیش‌بینی می‌شود این واکنش تند مسکو -که در گفتمان جدید جهانی جایی ندارد- از سوی آمریکا  و غرب بدون پاسخ نماند ولی نفس این حرکت نشان می‌دهد برخی موضوعات برای ابرقدرت سابق جنبه حیاتی دارد و اگر در مقابل مسائلی چون فتح میراث کهن و گسترش ناتو تا مرزهای خود به ظاهر سکوت می‌کند اما با تعریف دقیق خطوط قرمز و پایبندی به تئوری خارجه نزدیک اجازه نمی‌دهد رقیب قدیمی، او را مرده‌ای بپندارد که لگد بر جسد بی‌جانش را روا بشمارد.

4) شناخت دقیق بلوک‌بندی‌های جدید و مرز‌های قطعی و سیال بین آنها، تلاش برای بهره‌گیری از فرصت‌ها و ظرفیت‌سازی از آنها یک اصل پذیرفته‌شده در دیپلماسی فعال و بلکه شاید تنها نشان آن باشد.

درست است که گفتمان دوره جنگ سرد (چه برای قدرت‌ها، چه برای سایر واحدهای سیاسی و چه برای سازه‌ها و سازمان‌های بین‌المللی و منطقه‌ای) به سر آمده و هرگز نمی‌توان در سایه آن قطب‌بندی‌های منسوخ، موقعیت و فرصت‌های خود را تعریف کرد ولی این بدان معنا نیست که بازی را کاملاً تمام‌شده فرض کنیم و با قبول هژمونی آمریکا به عنوان یک واقعیت، ناخواسته به آن تن دهیم.

برچسب‌ها