تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۳۸۶ - ۱۵:۳۴

کریستال آربو گیل: قطار، سوت کشید و از تونل خارج شد. دور کوچکی زد و در ایستگاه از نفس افتاد.

آفتابِ درخشانِ کوهستان، گرمی مطبوعی داشت. پشت ایستگاه، رود خانه در زیر پل می‌غرید وکف آلود، دره را با صدای خود پر می‌کرد.

3 نفر راهزن منتظر قطار بودند تا حرکت کند و از پیچ بگذرد. دینامیت‌ها آماده انفجار بودند.

مسئول فتیله دست روی دسته داشت. ناگهان چشمش سیاهی رفت و افتاد روی چاشنی‌ها. صدای انفجار در دره پیچید. قطار هنوز توی ایستگاه بود. 

ترجمه اسدالله امرایی