با اين همه سرخوشي وقتي كنارشان مينشيني تا همكلامشان شوي تقريبا مطمئني كه اين زوج ادعاي الكي نميكنند، ادا و اطوار هم در نميآورند، اين را ميشود از روي صداقت حرفهايشان فهميد.
تقريبا چيزي براي پنهان كردن ندارند و هيچ جاي مصاحبه نميگويند «اين را لطفا ننويس». ميگويند باصميمت و مهرباني از سختيها و مشكلات زندگيشان گذشتهاند و الان روزهاي آرام و خوبي با هم دارند. فرهاد تاريوردي و پرستو واعظي، 2زوج جواني هستند كه مدعياند با كمتر از 2ميليون تومان بهترين و متفاوتترين عروسي دنيا را برگزار كردهاند و حالا هم با كمتر از 500هزار تومان 8روز تمام، هم سفر كردهاند و جشن سالگرد ازدواج گرفتهاند و هم يك ركورد بزرگ كوهنوردي به ثبت رساندهاند.
1- سالگرد ازدواج مان ركورد زديم!
زوج كوهنورد گزارش ما ظرف اين يك سال بارها و بارها به قلههاي مرتفع كشورمان صعود كردند. اما براي جشن سالگرد ازدواج هم درست مانند مراسم ازدواجشان خوابي ديده بودند. خواب يك جشن و يك حركت متفاوت و غافلگيرانه؛ «اجازه نميدهيم آدرنالين خونمان پايين بيايد. هيجان باعث ميشود سايه يكنواختي و كرختي از زندگيمان محو شود. روز ازدواجمان به قله سبلان صعود كرديم و براي نخستين جشن سالگرد ازدواجمان، 3قله بلند ايران را هدف گرفتيم؛ دماوند، سبلان و علمكوه. برنامه اين بود كه ابتدا به دماوند و بعد به علم كوه صعود كنيم و در آخر روز سالگرد ازدواج در ارتفاعات سبلان باشيم. اين برنامه سنگين تنها در 8روز به پايان رسيد، درحاليكه كوهنوردان بهصورت عادي براي صعود به اين 3قله حداقل 12روز وقت ميگذارند.» تاريوردي و همسرش، دونفره اين سفر بزرگ را به پايان رساندند. تاريودري ميگويد: «امسال هم مانند سال گذشته قايقمان را فراموش نكرديم. به قله سبلان كه رسيديم براي تداعي خاطرات خوب سال گذشته قايقمان را به آب انداختيم و قايقسواري كرديم». در اين سفر زوج كوهنورد توانستند متفاوتترين جشن سالگرد ازدواج، سفري 8روزه و ثبت يك ركورد بزرگ كوهنوردي را تنها با 500هزار تومان به پايان برسانند! تاريوردي در اينباره ميگويد:« ما برخلاف خيليها كه فكر ميكنند چگونه خوب پول در بياورند به اين فكر ميكنيم كه پولهايمان را چگونه خوب خرج كنيم! امكانات هيچوقت به گرد پاي خواستهها و آرزوهاي آدم نميرسد. ما موجودات سيريناپذيري هستيم و هميشه به نداشتههايمان فكر ميكنيم اما من و همسرم هميشه سعي ميكنيم نيمه پر ليوان را ببينيم تا نيمه خالياش را».
2- از كنار حاشيهها گذشتيم
از همان اولش زير بار خيلي از بايدها و نبايدهاي غيرمعقول و خانمانبرانداز نرفتيم. من و پرستو در يكي از تورهاي كوهنوردي نخستينبار همديگر را ملاقات كرديم. من ليدر يك گروه كوهنوردي بودم و او هم ليدر گروهي ديگر. سرنوشت ما را سر راه هم قرار داد. بعد مراسم خواستگاري و بعد هم عقد. تا اينجايش خيلي سريع و ساده پيش رفت. اما مراسم ازدواجمان داشت وارد حواشي و همان بايدها و نبايدهاي غيرمعقول ميشد كه نگذاشتيم. نميخواستيم مراسم تالاري، فيلمبرداري كسلكننده، استرس، نگراني و همهچيزهاي كه در پي يك چشم و همچشمي كه بهترين شب زندگي آدم را كوفت ميكند، براي ما هم اتفاق بيفتد. براي همين من و همسرم همه اينهايي را كه برايتان ليست كردم كنار گذاشتيم. چشممان را به روي نگاههاي معنيدار بستيم. يك گوشمان را در و ديگري را دروازه كرديم و با كمتر از 2ميليون تومان جشن ازدواج گرفتيم؛ جشني كه نه استرس داشت و نه نگراني؛ جشني كه به اندازه مهمانان به هردويمان نيز خوش گذشت. مهمتر از همه اين بود كه بعد از مراسم به جاي اينكه به فكر پرداخت چك و سفتهها باشيم، بدون هيچ قرض و وامي يك سال را بيدغدغه و خوش گذرانديم. روز مراسم رفتيم قله سبلان. ميگويند عروس كوههاي ايران است و به اين خاطر بود كه جشن ازدواجمان را در سبلان بر پا كرديم. دليل ديگرش هم اين بود كه از قيد و بند سنتهاي دست و پا گير رها شويم و آنطور كه لازم است و به اندازه جيبمان خرج كنيم.
3- همهچيز را بهدست زمان سپرديم
هميشه به همسرم ميگويم كه وقتي 2نفر ميخواهند با هم ازدواج كنند مثل اين است كه بخواهيم 500نفر از يك خانواده را با 500نفر ديگر پيوند بدهيم. متأسفانه در اين پيوندها عدهاي مخالف و ناراضي هستند. مراسم عروسي ما هم حرف و حديثهايي بهدنبال داشت و سازهاي مخالفي را كوك كرد. اين كار برخي اطرافيان را خشنود و برخي را دلگير كرد. به هر حال اگر ما هم مثل بقيه در تالار مراسم ميگرفتيم بازهم عدهاي ناخشنود به خانهشان بازميگشتند. با وجود اين من و همسرم دوست نداريم كسي ازما دلخور باشد و در اين يك سال سعي كرديم دل آنهايي كه مخالف بودند را بهدست بياوريم، هر چند دليلي براي دلگيرشدن نبود. گذشت زمان، معركه است، خيلي چيزها با آن راست و ريس ميشود.
4- در عين سادگي، متفاوت و بهترين شديم
برنامه اين بود كه در روز مراسم مهمانان بيايند پاي دامنه سبلان و بعد همگي با هم برويم به سمت قله. البته پايين چادرهايي برپا كرديم تا هركس علاقه به كوهنوردي ندارد پايين بماند. ساعت 7صبح عيدفطر سال گذشته بود كه 50 نفر از مهمانان آمدند خوشبختانه همگيشان مجهز به لباسهاي كوهنوردي بودند و همهشان پايه كوهنوردي. معطل نكرديم با ذوق و شوق به دل كوه زديم. به قله كه رسيديم قايق بادي را از ساك بيرون آوردم. روي دهانه آتشفشاني سبلان بلندترين درياچه كشور جا خوش كرده. آنجا من و همسرم كلي قايقسواري كرديم. جالب اينكه تا به حال كسي آنجا قايقسواري نكرده است چراكه بردن قايق به آن ارتفاعات كار سادهاي نيست. خوب بود، به جاي اينكه با ماشين عروس و با يك قطار ماشين اسكورت پشت سر هم راه بيفتيم توي خيابانها آن هم نيمهشب و خواب را به چشم مردم حرام كنيم، در سكوت آرامشبخش كوهستان سوار بر قايق، قايقسواري كرديم. بعد هم براي ادامه مراسم آمديم پايين كوه و بعد پذيرايي و تمام. خودمان خبر نداشتيم اما بعد از مدتي حسابي جشنمان سر زبانها افتاده بود.
5- هر گرهي بازشدني است
راه صعبالعبور قله اين اجازه را به عروس و داماد نميداد كه با لباسهايي كه همه عروسودامادها در مراسم ازدواجشان به تن ميكنند، به قله صعود كنند، به همينخاطر اين زوج خوشذوق دست به ابتكار جالبي زدند؛ «با تور عروسي و كت وشلوار دامادي كه نميشد به ارتفاع قله صعود كنيم، بنابراين من و همسرم لباس عروسي و كوهنوردي را با يكديگر تلفيق كرديم. مهمانها وقتي چشمشان به ما افتاد، حسابي از ابتكارمان استقبال كردند. به اين صورت بود كه ما در آن روز به يادماندني متفاوتترين لباس عروس و داماد را به تن كرديم.»
6- با سختيها بيحسابيم
اين روزها من و همسرم در يك دفتر كار ميكنيم؛ دفتر خدمات چاپ و تبليغات. آخر هفتهها هم بيبر و برگرد كارمان طبيعتگردي است. اغلب ليدر يك تور كوهنوردي ميشويم. زندگيمان آرام است و اين آرامش را مديون فضاي كوهستان هستيم. هفتهاي يكبار، در اين فضا فرصت ميكنيم به دور از هياهوي زندگي شهري و به دور از هر وابستگي مادي، بهمعناي واقعي زندگي فكر كنيم. گاهي كوهستان خطرناك ميشود. گاهي يك تخته سنگ بزرگ غوطهور ميشود و نشانهمان ميگيرد. گاهي ريگها زير پايمان را خالي ميكنند كه اگر به سقوط ختم شود همهچيز تمام است. گاهي هم يك تكه يخ كم لطفي ميكند، ميشكند و خطرساز ميشود. بارها من و همسرم در پي اين اتفاقهاي غيرمنتظره در يك قدمي مرگ قرار گرفتهايم. مثل همان روزي كه در ارتفاعات دماوند تختهسنگ 2تني به طرفمان آمد. ميخواهم بگويم اين خطرات و اين نزديكي به مرگ در كوهستان به ما كمك ميكند تا معناي زندگي را بهتر درك كنيم. دغدغه ما ماشين و خانه و... نيست. شعار نميدهم. ما هم مثل خيلي از مردم مستأجريم، مثل خيليها انواع و اقسام مشكلات اقتصادي بر سر راهمان سبز ميشود اما هر مشكلي به اندازهاي مشكل است كه به آن فكر كنيد. من و همسرم مشكلات را كوچك بهحساب ميآوريم هرچند بزرگ باشند و فراخي و آسايش در زندگي را بزرگ ميشماريم هرچند كوچك باشند.
7- هم كري خواندم و هم حرص خوردم
«اعتراف ميكنم كه بهعنوان يك مرد پاي قله علم كوه رسما كم آوردم و به كمك همسرم توانستم به قله صعود كنم. (خنده)»؛ اينها را آقاي تاريوردي ميگويد. پرستو همسر آقاي تاريودي در ادامه براي تكميل حرفهاي شوهرش ميگويد: «هميشه چندمتري قله كه ميرسيم من و فرهاد مسابقه ميدهيم. هركس زودتر به قله صعود كند شروع به رجزخواني ميكند. پاي علم كوه برنده ميدان من بودم و موقعش رسيده بود رجزخواني فرهاد پاي قله دماوند را تلافي كنم. من انرژي ميگذاشتم و با تمام وجودم كري ميخواندم. آقا فرهاد هم دستهايش را پشت سر گره كرده و درحاليكه روي تختهسنگي لم داده بود زيرچشمي و با آرامش به من نگاه ميكرد و فقط لبخند ميزد. حرصم گرفت. من كلي جوش ميآورم وقتي فرهاد كري ميخواند. حالا بعد از مدتها برنده شده بودم و وقت تلافي بود اما متأسفانه هم كري خواندم و هم حرص خوردم چراكه فرهاد فقط ميخنديد. شايد رجزخواني را خوب بلد نيستم و شايد هم بايد عكسالعملهاي ضدكريخواني را از فرهاد ياد بگيرم. فكر ميكنم راهحل دوم راحتتر است». اين شيرينترين خاطره 2زوج كوهنورد در صعودهاي اخيرشان است. تاريوردي ميگويد: «كريخواني در صعودها يكي از شيرينترين لحظات من و همسرم است؛ لحظاتي كه زندهكردنش باعث شادي و خنده هر دو تايمان ميشود».
8- با زندگي پيمان شادي بستيم
ما يك دفترچه كوچولو داريم كه 2قسمت دارد. از اول به آخر لحظات شيرين و خوشحالكننده و از آخر به اول كارهايي كه خلقمان را تنگ ميكند در آن مينويسيم. آخر هرهفته هم مينشينيم يك ساعت برايش وقت ميگذاريم و دفترچه را مرور ميكنيم تا ببينيم در اين يك هفته كه گذشت چه كرديم. اگر خداي ناكرده رفتارهاي عذابآورمان به رفتارهاي انرژيبخش و دلچسب بچربد، آن وقت است كه آستين بالا ميزنيم براي جبران در هفته بعدي و هفته بعد چاشني زندگيمان را شيرينتر ميكنيم. نميگذاريم به اين راحتيهاي فرصتها از چنگمان برود. زندگي هم يك فرصت بزرگ است نبايد بيهوده از دستش بدهيم. خوشبختانه تا به حال ليست شاديهايمان پروپيمان بوده و كمتر مجبور به جبران مافات شدهايم. اين دفترچه به ظاهر دفترچه است اما در واقع يك قرارداد است؛ قراردادي بين من و همسرم با زندگي.