در اين شهر كوچك تمام كودكان كار و مهاجر افغان او را ميشناسند چون او به آنها امكان خواندن و نوشتن داده است. حدود 10سالي ميشود كه خانهاش را در اختيار اين كودكان قرار داده تا خواندن و نوشتن بياموزند. او اكنون 38سال دارد و با عشق كودكان را در خانه خود جمع ميكند تا به آنها قلم دست گرفتن بياموزد. با او از كار و حرفهاش حرف زديم. او ميگويد: «عشق به تقسيم كردن داشتهها از دوران كودكي در من بود؛ زماني كه در زنگ تفريح مدرسه هرخوراكياي كه داشتم با همكلاسيهايم تقسيم ميكردم و دوست داشتم همهچيز را با همهكس سهيم شوم. الان هم همينطور هستم، دوست دارم تا آنجا كه ميتوانم به كودكان كار، مهاجر و كساني كه امكان درس خواندن ندارند كمك كنم و خوشبختانه اطرافيانم هم از اين كار حمايت ميكنند و حامي بزرگي هستند».
شروع كار
با او به گذشته باز ميگرديم، زماني كه تازه شروع بهكار سواد آموزي كودكان كرده بود؛ «من دخترم را باردار بودم و شرايط بدي داشتم چون دكترها گفته بودند كه جنين مشكل داشته و احتمال سقط وجود دارد. شب و روز گريه ميكردم و از خداوند كمك ميخواستم. روزي كه قرار بود براي سونوگرافي آخر بروم در راه خيلي پريشان و ناراحت بودم. يك پسر گلفروش جلوي من را گرفت و گفت خانم توروخدا از اين گلها بخر هرحاجتي داري ميگيري. اول دوست نداشتم بخرم اما وقتي پاي حاجت به ميان آمد ياد دخترم افتادم و خريدم. همان موقع پيش خودم گفتم اگر امروز مشكلي نبود،از اين به بعد به كودكان كار خواندن و نوشتن ياد ميدهم.»
او ادامه ميدهد: «آنروز بهطور معجزهآسايي همهچيز فرق كرد. دكتر با تعجب نتيجه سونوگرافي را ديد و گفت كه انگار سونوگرافي آدم ديگري است. شك كرده بود و دوباره سونوگرافي كردم اما واقعا دخترم نجات پيدا كرده بود. وقتي به خانه آمدم و به همسرم گفتم او هم استقبال كرد و بعد از تولد دخترم كارم را از يك اتاق خانهام شروع كردم. ابتدا جمعكردن كودكان و راضي كردن خانوادهها سخت بود اما امروز خود خانوادهها فرزندانشان را ميآورند».وقتي از كارش صحبت ميكند چشمانش ميدرخشد و ميگويد: «اول يك نذر بود، بعد عشق شد».
سالهاي ابتدايي
شفيعي درباره روزهاي اول كارش ميگويد: «يحيي پسرخوانده من كه اهل كشور افغانستان است، قاري قرآن است و در اين زمينه قدم به قدم به من كمك كرد. درواقع شايد اگر كمكهاي او و تشويقهاي همسرم نبود همان سال اول كار را رها ميكردم.
ابتدا توانستم حدود 8 كودك كار را جذب كلاسها كنم اما از همان روز اول براي كارم برنامه داشتم و نميخواستم باري به هرجهت كار كنم، براي همين به خانواده آنها گفتم مثل مدرسه بايد زمان ورود و خروج مشخص باشد؛ يعني هر ساعتي كه دوست داشته باشند نميتوانند به كلاس بيايند اما چون ساعت كار هر كدام متفاوت است مجبور شدم كلاسها را 3 شيفت كنم تا بهكار آنها لطمه نخورد. به هرحال كار براي خانواده آنها اولويت دارد و حتي بعضي از شاگردانم مجبورند اول پول كاركردشان را به خانه تحويل بدهند و بعد به مدرسه بيايند».
شفيعي ميگويد: «از ابتدا مانند مدرسه برنامه درسي به آنها دادم و حتي همزمان با امتحانات مدرسه امتحان داشتيم تا آنها هيچچيزي از مدرسه كم نداشته باشند. دوست نداشتم احساس كنند قرار است كه ساعتي را به بازي بگذرانند و ميخواستم واقعا اين كلاسها براي آنها جنبه آموزشي داشته باشد.
البته تهيه كتاب درسي هم مشكل ديگري است چراكه بايد خودم آنها را تهيه كنم و از مدارس بگيرم كه اين هم به آساني امكان ندارد. البته در اين سالها دوستان خوبي در مدارس پيدا كردهام كه كمك ميكنند».
همراهان راه خير
در تمام اين سالها خانم شفيعي خانهاش را در اختيار اين كودكان قرار داده است؛ «همسرم طاهر الماسي بسيار به من كمك كرد و با اينكه تمام خانه در اختيار اين كودكان بود اصلا شكايتي نداشت. او من را تحمل كرد و من واقعا سپاسگزار او هستم. اما كس ديگري كه به من كمك فراواني كرد پسر خواندهام يحيي، قاري قرآن و دانشجوي وكالت است كه كمك كرد تا بتوانم كودكان مهاجر كه شناسنامهاي براي مدرسه رفتن ندارند را هم به جمعمان اضافه كنم. علاوه بر اين حدود 2 سالي هم ميشود كه جمعيت امام علي(ع) به ما كمك ميكند و اين مشكلات ما را تا حدي حل كرده است.»
او در مورد نحوه آشنايياش با اين جمعيت ميگويد: «حدود 2 سال پيش بهطور اتفاقي با فعاليتهاي اين جمعيت آشنا شدم، براي همين به مؤسسه رفتم و كارم را كاملا توضيح دادم. آنها وقت بازديد از خانه و كلاسها را خواستند و وقتي آمدند اصلا تصور نميكردند كه كار من در اين حد گسترده شده باشد. به همين دليل در برگزاري جشنهايي كه براي بچهها گرفتيم و برگزاري كلاس درس كمك فراواني كردند. خيرين زيادي هم دوست دارند با ما همكاري كنند اما حالا بيشترين چيزي كه براي سال تحصيلي جديد نياز دارم جايي است كه بتوانم شاگردانم را آموزش بدهم».
معلمان مدرسه
از او در مورد معلمان ميپرسيم كه ميگويد: «اوايل خودم به آنها درس ميدادم اما وقتي تعداد آنها بيشتر شد ديگر زمان نداشتم، براي همين از دوستان و آشنايان كمك خواستم. موضوع اين بود كه در پرداخت حقوق محدوديت داشتم براي همين هركسي نميآمد. البته سالهاي اول يك معلم كمكم ميكرد اما بعد دست تنها ماندم تا اينكه خواهرم كمك كرد. حالا توران شفيعي، فريده محمودينژاد و احمد پژوهينيا معلمان مدرسه من هستند».
اين بانوي خير ادامه ميدهد: «كلاسهاي من تا دوره ابتدايي است چون نيروي متخصص براي كلاسهاي بالاتر را ندارم اما 3معلمي كه الان كمك ميكنند كاملا كتابها را خودشان قبلا خواندهاند و مسلط هستند». شفيعي حقوق معلمان را از حقوق بازنشستگياي كه دارد پرداخت ميكند. او ميگويد: «هنوز هم كساني هستند كه دوست دارند در كارهاي خيريه كمك كنند و در اين زمينه جمعيت امام علي بسيار به من كمك كرده است. من دوست دارم به معلمها حقوق خوب بدهم اما اصلا امكانات ما اجازه اين كار را نميدهد و واقعا از معلمانم تشكر ميكنم كه با عشق در اين كار من را همراهي ميكنند».
شاگردان مدرسه
او ابتدا كارش را با 8شاگرد شروع كرد اما امروز حدود 30شاگرد دارد. خودش دراينباره ميگويد: «من اول تصميم داشتم تنها به كودكان كار آموزش بدهم اما چون در منطقه ما كودكان مهاجر افغان زياد هستند و بيشترشان هم شناسنامه ندارند براي همين با همفكري پسرخواندهام آنها را هم در كلاسها ثبت نام كردهايم».
بيشتر شاگردانش در كارخانه بلورسازي هستند و بهصورت شيفتي در آنجا كار ميكنند. براي او دختر و پسر تفاوتي ندارد و دوست دارد به تمام كساني كه امكان حاضر شدن سركلاس را ندارند خواندن و نوشتن بياموزد؛ «من ابتدا تنها كودكاني كه در سنين 7تا 10سال بودند را در كلاسم ميپذيرفتم اما بعدها ديدم بسياري از خواهران و برادران كساني كه در كلاس من هستند سواد ندارند و دوست دارند در اين كلاسها باشند براي همين آنها را هم پذيرفتم.»
شفيعي از اينكه كارش به اين وسعت رسيده خوشحال است و آرزوي جاي بزرگتري را دارد. او دوست دارد بتواند شاگردان بيشتري داشته باشد اما به معلم و پول براي حقوق آنها نياز دارد. او ميگويد: «الان تعداد دانشآموزانم بيشتر شده اما جاي كافي براي آنها ندارم، براي همين اگر كسي بتواند به ما كمك كند، خيلي خوب است چون دانشآموزان بيشتري ميتوانند در اين كلاسها باشند».
كلاسهاي فوق برنامه
او در تابستان هم كارهايي براي بچههاي مدرسهاش داشته و ميگويد: «توسط پسرخواندهام به تعدادي از اين دانشآموزان آموزش قرآن داديم و الان بخشي از سورههاي قرآن را حفظ هستند. من دوست دارم خيلي بيشتر به اين كودكان كمك كنم اما مكان و شرايط مالي من بسيار محدود است».
شفيعي كلاسهاي درسش را نشان ميدهد و ميگويد: «دختر و پسر من هم در اين كار بسيار همراهم بودهاند چون با وجود اين بچهها امكان استراحت و بازي ندارند، حتي گاهي دوست دارند كه تلويزيون نگاه كنند اما چون كلاس درس داريم اين كار را نميكنند».
برقي از شادي در چشمانش ميدرخشد و ميگويد: «خدا را شاكرم و بهنظرم خدا من را خيلي دوست دارد كه توان اين كار را به من داده و خانوادهام هم از من حمايت ميكنند. روز اول فكر نميكردم بتوانم 10سال اين كار را ادامه بدهم و اين همه شاگرد داشته باشم. بعضي از اين كودكان چنان با عشق در اين كلاسها حاضر ميشوند كه من از آنها عشق ميگيرم و با وجود 3 شيفت بودن كلاسها هيچ وقت احساس خستگي نميكنم».
مشكلات كار
او معتقد است كه نبايد بهخاطر كار و شرايط مالي حتي يك نفر هم خواندن و نوشتن بلد نباشد و بايد همه دست بهدست هم بدهند و شرايط را براي تحصيل كودكان بهوجود آورند تا آنها از بسياري از آسيبهاي اطرافشان در امان باشند.
شفيعي ميگويد: «خيلي از اين كودكان كه به كارهاي خلاف كشيده ميشوند بهخاطر ناآگاهبودنشان است اما وقتي به كلاس درس ميآيند هم وقتشان پر ميشود و هم در اين كلاسها مطالبي ياد ميگيرند كه آنها را از خيلي خطرات دور ميكند. بعضي از شاگردان من اصلا خانواده خوبي ندارند و محيط خانه براي آنها بسيار سخت است اما هرطوريشده 3 ساعتي را به مدرسه ما ميآيند تا بتوانند خواندن و نوشتن را بياموزند». او ميگويد: «من به انگيزه آنها غبطه ميخورم و مطمئن هستم آينده خوبي در انتظار آنهاست. شايد باورتان نشود يك خواهر و برادر، شاگردم بودند كه به خاطر نداشتن پول، از يك دفتر مشق مشترك استفاده ميكردند يا اينكه يكي از شاگردانم كه پدرش معتاد بود هر روز بعد از مدرسه آمدن كتك ميخورد تا ديگر نيايد اما با اين همه باز هم ميآمد و جزو شاگردان ممتاز مدرسهام بود».
شفيعي ادامه ميدهد: «اين كار، هم خستگي دارد و هم ناراحتي. بعضي وقتها ميبينم كودكاني هستند كه چقدر باهوش و با استعدادند اما بهخاطر مسائل مالي يا خانوادگي امكان درس خواندن ندارند و اين واقعا آزاردهنده است».
او در مورد خاطراتش ميگويد: «يكي از كودكاني كه در كلاسهاي مدرسه حضور داشت واكسي بود. او هر روز به مدرسه ميآمد و با هر سختياي بود تكاليفش را انجام ميداد. در پايان سال يك روز ميز كارش را به من نشان داد كه با دستخط خود توانسته بود قيمت واكس را بنويسد و من واقعا از اين موضوع خوشحال شدم».
اول مهر در خانه
هميشه روزهاي پاياني شهريور به تكاپو ميافتد تا تدارك روز اول مهر را ببيند؛ «روزهاي اول مهر هميشه جشني برگزار ميكنم و ورود شاگردانم را خوشامد ميگويم و اميدوارم همه كساني كه سال پيش آمده بودند در سال جديد هم باشند تا در كلاس بالاتر درس بخوانند.»
شفيعي ادامه ميدهد: «چون بعضي از شاگردانم بهخاطر شرايط خانوادگي امكان تحصيل ندارند يا اينكه در تابستان به جاي ديگري نقل مكان كردهاند ممكن است امسال ديگر در كلاسها نباشند».
او ميگويد: «امسال هم 30شاگرد دارم و معلمها هم در تابستان كتابها را خواندهاند تا آماده باشند اما باز هم مثل هميشه بايد به فكر تهيه كتابهاي درسي و لوازمالتحرير باشم».