اول: مرگ دکتر ساسان سپنتا بسیار ناگهانی بود و غریبانه، در مکاتبهای که با دکتر ساسان فاطمی داشتم خبر دادند که بر اثر سکته قلبی و به صورت ناگهانی درگذشت. مرگی آسان برای پیرمردی که جهان را به وسعت ذهن و ضمیر فراخش تجربه کرد و شادمانه و شاکر از این دیار رخت برکشید.
شاید اگر اندکی بیشتر مراقبت میکرد، میتوانست اهل موسیقی و فرهنگ و ادب را چند سالی مهمان دانش و زبان و قلمش کند.اما به گمان من و برخی از اهالی موسیقی که کارهای او را رصد کرده و میکنند، او بیش از سنش برای موسیقی و فرهنگ این مرز و بوم زحمت کشید و سنگ روی سنگ گذاشت و آجر روی آجر چید و بالا رفت. در خانوادهای فرهنگی بزرگ شد و قد کشید و از خود نیز فرزندانی برومند و مفید به حال خود و خانواده و جامعه بر جای گذاشت. دو فرزند او یکی داریوش که وکیل پایه یک دادگستری است و ویلن نوازی خوش دست است و دیگری دانس که در آلمان تحصیل ریاضی می کند و دستی چیره در نوازندگی پیانو دارد.
نکته جالب توجه اینکه به گفته استاد در یک گفت وگوی طولانی (فصلنامه ماهور شماره 53 گفت وگوی بابک خضرایی با دکتر ساسان سپنتا) وقتی به خواستگاری همسرشان(بانو مهناز بقراطیان) می روند بعد از پایان مراسم همسرشان با اشاره اولیای خودشان پشت پیانو می نشینند و تصنیف ماه من با صدای قمر را اجرا می کنند.امید که این فرزندان همتی کنند و نوشتههای به جای مانده از آن شادروان را گرد آورده و انتشار دهند به خصوص که خاطراتی اگر از ایشان برجای مانده باشد باید بسیار خواندنی و مفید باشد وپرتوی تازه بر گوشه هایی مهم از تاریخ معاصر موسیقی ایران بیفکند.
سوم: از دکتر سپنتا انبوهی مقاله و چهارکتاب در دست است. که از این میان دوکتاب تاریخ تحول ضبط موسیقی(انتشارات ماهور-1377) و چشم انداز موسیقی ایران( ماهور 1389) مهمترین آنها هستند. او نویسنده ای بود که بخشی مهم از نوشته هایش به معرفی و حضور موسیقی و موسیقی دانان جدی ایران اختصاص یافت. موزیسین هایی که به حلقه تجدد در موسیقی ایران شهره هستند. افرادی چون وزیری و صبا و خالقی و ...
او ضمن آنکه با موسیقی به معنی درونیاش اشنا بود و شاگرد بزرگانی چون وزیری و صبا و تاجبخش و خالقی و محمد نیکنام و... بود، از سالهای اولیه دهه 30 به نوشتن یادداشت و مقاله درباره موسیقی ایران پرداخت. از مجله "موزیک ایران" به مدیرمسولی بهمن هیربد شروع کرد ،با مجله "موسیقی" به سردبیری زوان هاکوپیان کارش را استمرار داد و در نهایت در سالهای دهه هفتاد با فصلنامه موسیقایی ماهور نیز همکاریهای چندی داشت. در این میانه البته برای بسیاری از نشریات دیگر هم یادداشت و مطلب نوشت که آینده زیر نظر مرحوم ایرج افشار و یا ادبستان در سالهای دهه هفتاد و نیز نشریه آدینه را میتوان نام برد.
فعالیتهای او در موسیقی و ادبیات چند ساحتی بود اما شاید مهمترین کار او در زمینه موسیقی را باید صرف زمانی چندین دههای برای ضبط موسیقی وتاریخچه آن و کشف و انتشار برخی آثار قدما نام نهاد. خود در گفت وگویی با نشریه ماهور گفت که نوجوان بود که از پول توجیبی اش می زد که بتواند صفحات موسیقی را از سمسارها و فروشندگان مختلف بخرد و همین عطش و علاقه سبب شد تااندک اندک به آرشیویسیتی غنی از موسیقی قدیمی ایران تبدیل شود.
در کنار موسیقی او بال دیگر فرهنگ ایران را نیز بر بازو بست؛ادبیات .در همان سالها نزد بزرگانی چون جلال همایی، محمد خوانساری، ناتل خانلری، ابراهیم پورداود و لطفعلی صورتگر و... شاگردی کرد. حشر و نشر با این بزرگان که برای نسل ما آرزویی دستنایافتنی است، فرهنگی مردی صفیآعتقاد از استاد سپنتا ساخت.
علاوه بر اینها او تخصصی بالا در امور ارتباطات داشت و حتی در دورهای که معینیان وزیر راه بود، سرپرست فنی شبکه سراسری شبکه بیسیم کشور بود و جالب این که در یکی از همین سالها مقالهآی تند در نقد موسیقی لاله زاری نوشت و به انتقادی سخت و صریح از رادیو پرداخت که به زعم او جولانگاه برخی هنرمندنماهای مقلد موسیقی عرب و ترک و هندی(آن هم از نوع سخیفش) شده بود. این مقاله بر وزیر راه که همزمان نظارت بر رادیو را بر عهده داشت سخت گران آمد و به دنبال نویسنده بود که به نوعی تادیبش کند که به او گفتند نویسنده مدیر زیر دست خود است و جالب این که آن شماره را هیربد دستور داد از پیشخوان جمع کنند تاخاطرآقای وزیر اندکی کمتر آزرده شود.
چهارم: به گمانم نخستین بار دکتر سپنتا بود که در یکی از شمارههای اولیه نشریه ماهور بحثی انتفادی را درباره ردیف میرزا عبدالله به روایت نورعلیخان برومند مطرح کرد. تا پیش از آن یادداشت صبحتهایی در محافل به خصوص از سوی سردمداران شاخه اصفهان( مکتب اصفهان) همانند استاد کسایی و یا آقای تجویدی و شهناز درباره ردیف برومند صورت میگرفت که چندان مستند نبود، اما نوشته مرحوم سپنتا و نکتههای او درباره کار غیرحرفهای و به زغم خودش، غیر اخلاقی مرحوم برومند که اصل نواختههای اسماعیلخان قهرمانی را در پستو نهاد و خود از آن نواختهها بهره برد و ردیفها را نواخت و به نام خود منتشر ساخت، اگرچه در آن روزها گوش شنوایی نیافت اما در این سالها میتوانیم به آن نوشته استناد کنیم که بهرههایی از حقیقت داشت. به خصوص نویسنده آن کسی بود که عمری را بر سر ضبطهای قدیمی و کهن از نوازندگان و خوانندگان موسیقی سر کرده بود و نکتههای فراونی در این جست و جو ها یافته بود. استاد همان نکته را بعدها در نشستی که برایش در نخستین نمایشگاه موسیقی وآثار شنیداری ترتیب داده بودند نیز بیان کردو گفت که ردیف برومند حاصل کار خودش تنها نیست و او تنها به بازنوازی نه چندان دقیقی ردیف نواخته شده توسط اسماعیلخان قهرمانی پرداخته است. این سال ها که ردیفنوازانی چون بهداد بابایی با نگاهی مقایسهای و چندوجهی ردیف نواخته شده توسط برومند را ارزیابی میکنند بر چنان دیدگاهی که به جنگ و نزاع با گفتمان مسلط موسیقی سنتی (شاگردان برومند) رفته بود ، نقطه تایید و تاکید مینهند و معتقدند که ردیف مرحوم برومند نیز اشکالات فروانی دارد.
پنجم: مردادماه امسال او 80 ساله شد و البته از سوی اهالی موسیقی مراسمی هم برایش برگزار نشد. در حالی که خانه موسیقی می توانست چنین مراسمی را تدارک ببیند و حتی در جشن خانه موسیقی از این چهره نامی عرصه روزنامه نگاری و پژوهش موسیقی تقدیر به عمل می آمد. وزارت علوم البته در زمان بازنشستگی استاد تقدیری ویژه از او به عمل آورد و از او به عنوان استاد نمونه اصفهان تقدیر کرد. او تحصیلات دانشگاهی بالایی داشت و زمانی که بازنشسته شد، استاد تمام بود. در کنار آن سرپرستی فرهنگستان زبان ادبیات فارسی اصفهان را عهده دار بود و البته در زمینه زبانشناسی و ادبیات در محافل دانشگاهی خارج از ایران نیز شهرتی برای خود به ارمغان آورده بود و به همین دلیل کار وزارت علوم در قدردانی از این بزرگمرد عرصه تحقیق موسیقی و زبانشناسی و ادبیات به نوعی قدر گذاشتن به خود اعتباری بود که استاد سالهای برایش زحمت کشیده بود.
اما خانه موسیقی نه. به گمان من یک نهاد صنفی با سابقهای 15 ساله باید به قدری حواسش جمع باشد که چنین بزرگانی را از خاطر نبرد و فراموش نکند. همچنان که برای مرحوم بهمن بوستان نیز چنین نکردند و برای علیرضا خورشید فر نیز همچنین.
آنها می توانستند فهرستی از افراد بالای 60تا 70 سال هر کانون را تهیه می کردند و سپس در یک جدول زمانی با توجه به کهولت سنشان برخی از این بزرگان را مورد تقدیر قرار میدادند. هنور هم دیر نشده ، بزرگان موسیقی پای در دوره کهنسالی نهاده اند و تعدادشان روز به روز بیشتر می شود و لازم است خانه موسیقی در این زمینه تدبیری دقیق تر بیندیشد و یاد آنها را در زمان حیاتشان ، به خصوص در سال هایی که افراد 50 ، 60، 70 ساله می شوند و سالروز تولد دهه های عمرشان گرامی بدارند.
در هر حال با توجه به این که 80 سالگی استاد در مرداد ماه بود و چند روز بعد از مرداد در شهریورماه جشن خانه موسیقی برگزار شد، این زمان بهترین فرصت برای تقدیر از این مرد نازنین در زمان حیاتش بود که متاسفانه از دست رفت.
پنجم: همچنانکه در ابتدای این نوشته آوردم ، استاد سپنتا غریبانه مرد. او به نوعی پیشکسوت ما روزنامهنگاران به شمار میآمد.نثری ساده و همه فهم داشت با لحنی گزنده و صریح که کژتابیها را بر نمیتابید و بر آنها میتاخت. سرّ آنکه غریبانه درگذشت در همین بود که بر قلمش ایمان داشت و برای خوش امد و بدآمد این و آن چیزی نمینوشت. اگر به چیزی باور پیدا میکرد بر آن نقطه میایستاد و دربارهاش قلم می زد حتی اگر به زیانش بود.
به یاد دارم در دو سال ونیم قبل در اردیبهشتماه جامعه مکتوب موسیقی علی محمد رشیدی را از دست داد که سردبیری شجاع در حیطه موسیقی بود و بعد از سپنتا بهمن بوستان هم به دیار باقی شتافت که در زمینه موسیقی تلاش های بسیاری صورت داده بود. سپنتا و دکتر محمود خوشنام که هماینک به گمانم در آلمان زندگی می کند، به نوعی نسل نخست روزنامهنگاران حوزه موسیقیاند که سهمی موثر در مکتوبساختن بسیاری از اتفاقات موسیقی از دهه 30 به این سو داشتند.یاد هر سه شان گرامی باد.