هستند آدمهايي كه در اين روزگار پر از مشغله، بخشي از زندگي خود را صرف كمك به گروهي ميكنند كه نيازمند دستي هستند تا آنها را براي ايستادن، ياري كند. كودكانكار، بخشي از اين افراد هستند. كودكاني كه بايد دستهايشان را گرفت و تلاش كرد تا آنها به حق خود برسند. در اين ميان زنان و مرداني از سرزمين ما ساعتهاي زيادي را براي حمايت از اين قشر صرف ميكنند و همواره عشق خود را نثار كودكاني كردهاند كه نياز به تكيهگاه دارند. خانم دكتر فاطمه قاسمزاده، روانشناس كودك، فردي است كه سالها در زمينه خيريه اجتماعي فعاليت دارد و گامهاي مؤثري براي بهبود شرايط زندگي كودكان كار برداشته است.
كمك بهعنوان داوطلب
من اكنون در چندين سازمان غيردولتي كودكان مشغول فعاليت هستم. با توجه به آنكه رشته من روانشناسي كودكان است و خودم هم به اين حوزه علاقهمندم، سالهاست فعاليت در اين زمينه را انتخاب كردهام. همچنين دليل مهم ديگري كه باعث فعاليت من در اين بخش شد، نيازي است كه اين گروه اجتماعي به ياري دارد. من برحسب وظيفه ۱۱ سال است كه در گروه تلاشگران هستم و در زمينه كودكان كار و خيابان فعاليت و اين گروه را هدايت ميكنم.
حضور در زلزله بم
من عضو هيأت مديره انجمن پويا كه يك انجمن آموزشي است، هستم. اين انجمن چندين هدف را دنبال ميكند. يكي از اين اهداف ارتقاي سطح آموزش كودكان و معلمان از پيشدبستاني تا مقاطع بالاتر بوده و اهداف ديگر پژوهشهاي مورد نياز و فعاليتهاي اجرايي مانند برگزاري مناسبتها گاه تنهايي وگاه با مؤسسات ديگر است.
همچنين اين انجمن در موارد بحراني هم فعاليتهايي انجام ميدهد، مانند زلزله بم كه همراه با 2 انجمن ديگر به نام شوراي كتاب كودك و انجمن مادران امروز و كميته حمايت از خانواده تشكيل شد. انجمن پويا چون كار آموزشي و پژوهشي در حوزه كودكان انجام ميداد، در بم و زمان زلزله مهد كودكي را تاسيس كرد و اعضاي انجمن تا سالها آنجا حضور داشتند و فعاليت ميكردند. كار من در بم مشاوره به كودكاني بود كه نيازمند مشاوره بودند. البته بايد گفت كه هنوز هم اين بچهها بهدليل واقعه زلزله نيازمند كمك هستند و مشكلاتشان همچنان برطرف نشده است. مهد كودك در نخستين سال زلزله تاسيس شد و ما حدودا بعد از يكماه در بم مستقر شديم. ابتدا در چادر و بعد در كانكس از اين بچهها نگهداري ميكرديم.
زلزله بم، نمونه كامل فعاليت خيريهها
يكي از فعاليتهايي كه سازمانهاي غيردولتي دارند اين است كه به افراد در مناطق ديگر كه نياز به كمك دارند، ياري برسانند. براساس اتفاق ناخوشايندي كه در هر شهري رخ ميدهد، اين سازمانها به كمك ميروند. بم نمونه واقعي فعاليت خيريه سازمانهاي غيردولتياي بود. در واقع هيچ سازمان غيردولتياي وجود نداشت كه در آنجا فعاليت نكند، آن هم بهعلت وسعت فاجعه بود كه حدود ۴۰هزار نفر كشته شدند، كودكاني بيسرپرست شده و افراد آسيب ديده فراوان بودند. البته سازمانهاي دولتي هم بودند كه وجود آنها يك نمونه كامل فعاليتهاي سازمانهاي دولتي، غيردولتي و بينالمللي در كنار هم را نشان ميداد.
احساس وظيفه براي مبارزه با افسردگي
زلزله بم اتفاقات گستردهاي را رقم زد و بهعلت همين گستردگي خيليها احساس وظيفه كردند و بسياري از NGOها در آنجا حاضر شدند. كمكها هم تا مدتها ادامه داشت.
گستردگي فاجعه، زمينه حضور سازمانهاي غيردولتي متعددي را فراهم كرده بود. البته در زلزله آذربايجان و لرستان براي بخش خصوصي محدوديتهايي وجود داشت كه اين محدوديتها در زمان زلزله بم حاكم نبود؛ هر چند من در زلزله لرستان هم از طريق يونسكو و همچنين همكاري با آموزش و پرورش در لرستان كلاس آموزشي در شهر زلزلهزده مانند مهارتهاي زندگي برگزار كردم. از بين بردن افسردگي و ترس در واقع از اهداف آن كلاس بود.
افزايش اعتماد به نفس در منطقه زلزلهزده
از زمان ورود به بم تا لحظه آخر، دورههاي آموزشي در سطح نياز براي كودكان، والدين و معلمان برگزار كرديم. جلسات مشاوره فردي و گروهي برقرار ميكرديم كه بچهها و خانوادهها شركت ميكردند. فعاليتهاي كارآفريني براي سرگرمي والدين داشتيم مانند حصيربافي كه ميتوانست براي والدين سرگرمي نيز ايجاد كند. همچنين فعاليتهاي آموزشي انجام ميداديم؛ مانند طرح اجرايي كارگاه پيشگيري از افسرگي و افزايش اعتماد به نفس.
تاسيس مهد كودك براي كودكان زلزلهزده بم
تاسيس مهدكودك در بم به اين دليل بود كه بچهها در كوچهها پراكنده بودند و سازمان كمك ميكرد و اين بچهها را در چادر جمع ميكرديم تا آنها را از فضاي غم دور نگه داريم. اين كودكان، هم از كودكاني بودند كه بهدليل از دست دادن والدين در بهزيستي زندگي ميكردند و هم كودكاني بودند كه در كنار افراد خانواده خود در چادرها زندگي ميگذراندند. آنها روزانه به مهد ميآمدند، تفريح ميكردند، سرگرمي داشتند و در نهايت به بهزيستي و يا خانوادههاي خود تحويل داده ميشدند.
كار اين مهدكودكها اين بود كه فضا را براي بچهها شاد كنند حتي اجازه ورود والدين هم داده ميشد تا به مهد بيايند و در كنار بچههاي خود باشند تا حال و هوايشان عوض شود. خيلي از كساني كه آنجا كار و كمك ميكردند مادراني بودند كه در زلزله فرزندان خود را از دست داده بودند و به مهد ميآمدند تا نياز روحي خود را برطرف كنند. براي بسياري از اين بچهها سخت بود كه از آشنايان خود يا در واقع تنها كساني كه برايشان باقيمانده بود، دور شوند. به همينخاطر اجازه حضور براي نزديكان اين بچهها داده شده بود و مادران يا خواهران اين بچهها در كنارشان ميماندند.
بچهها انعطافپذيري بيشتري دارند و در بدترين شرايط هم امكان شادبودن را ميتوانند داشته باشند، با وجود اين، بچهها ترس داشتند. استرس زلزله، شايعات و اطلاعرساني ضعيف همه باعث افزايش ترس ميشد. در آن وضعيت كه با وجود تمام تلاشها نظم خوبي حاكم نبود، پس لرزهها، شايعات و... همگي عامل ايجاد نگراني در اين بچهها بود. كودكان وقتي كنار هم جمع ميشوند راحتتر ميتوانند مشكلات را فراموش كنند اما بزرگترها به دلايل مسئوليتهايي كه داشتند سختتر ميتوانستند با شرايط كنار آيند و فراموش كنند.
شبكهاي براي ياري كودكان كار
هدف شبكه ياري كودكان كار، اين است كه ميان انجمنهاي حمايت از كودكان كه هر كدام فعاليت مستقل خود را دارند، ارتباط برقرار كند و باعث شود كه تبادل نظر و تجربه داشته باشند و با همافزايي، قدرتشان بيشتر شود.
مثلا همين ارتباطاتي كه با بهزيستي، آموزش و پرورش و... داريم، وقتي با عنوان شبكه، ارتباط برقرار ميكنيم توجه بيشتري ميشود تا اينكه هر انجمن خود به تنهايي اقدام كند. اين مراكز اوايل تنها بحث سوادآموزي را هدف خود قرار داده بودند اما اكنون بحثهايي چون تغذيه، بهداشت و آموزشهاي حرفهاي مانند كامپيوتر و عكاسيو... را نيز انجام ميدهند. اين انجمنها بعدها به اين نتيجه رسيدند كه جز از طريق آموزش خانواده نميتوان كمك خاصي به اين بچهها كرد و آموزشهاي خانواده را هم آغاز كردند. بهتدريج كه فعاليت ميكردند، از وضعيت بهتري برخوردار شدند.
تعريف كودك كار چيست؟
تعريفي كه پيماننامه حقوق كودك از كودك دارد افراد زير ۱۸سال است. اين بچهها كساني هستند كه عمدتا به دلايل اقتصادي زير سن ۱۸ سالگي مشغول بهكار هستند؛ در واقع اين بچهها بايد درس بخوانند و توانمند شوند تا در آينده براي جامعه مفيد باشند اما اگر در اين سن به جاي كسب توانمندي مشغول بهكار باشند، جزو كودكان كار محسوب ميشوند.
اين كار انواع مختلفي دارد؛ كار اين كودكان از خيابانها، مزارع، كارگاهها گرفته تا كارهاي خطرناكي مانند زبالهگردي، كار در ارتباط با موادمخدر و...را شامل ميشود . از كار بچهها به اين آساني نميتوان جلوگيري كرد زيرا آن بچه نانآور خانواده است و اگر كار نكند در آمد آن خانواده قطع ميشود. يكي از خواستهاي مراكز غيردولتي كه عضو شبكه ياري هستند اين است كه آموزش و پرورش كتاب در اختيار اين مراكز قرار دهد كه با وجود درخواست از آموزش و پرورش هنوز اين كتب در اختيار مراكز قرار نگرفته است.
بيش از 2ماه از سال تحصيلي گذشته است و بايد اين كتب هرچه زودتر در اختيار كودكان قرار گيرد تا روند تحصيل آنها به تأخير نيفتد. آمارها ميگويد ۱۷۵ هزار كودك تنها در سطح ابتدايي از تحصيل بازماندهاند، درحاليكه آموزش ابتدايي در همه كشورها رايگان و اجباري است.
حوزه كار كودك، فعاليت بين بخشي ميطلبد
اكنون NGOها در خصوص كودكان كار فعاليت ميكنند ولي بهنظر ميرسد رسيدگي بهتر به كودكان كار، يك كار و فعاليت بين بخشي است؛ يعني از عهده يك سازمان بر نميآيد. اكنون وزارت كار، آموزش و پرورش، وزارت بهداشت و... بايد فعاليت كنند تا به اين كودكان بهمعناي واقعي كمك شود. اين بين بخشيبودن نيازمند اين است كه يك ارگان بهوجود آيد تا بتواند فعاليتهاي بين بخشي را ساماندهي و بر اين سازمانهاي دولتي نظارت كند.
اكنون در دولت جديد گامهايي برداشته شده اما هنوز نتايج آن معلوم نيست. همچنين بايد تمامي نهادها و ارگانهاي مرتبط درخصوص كودكان كار شرح وظايف داشته باشند. متاسفانه بهنظر ميرسد عزم جدي وجود ندارد؛ چون اگر وجود داشت به هر حال شرايط اين كودكان تغيير ميكرد. در واقع آن اندازه كه براي كودكان كار حرف زده ميشود، عمل نميشود. خيلي حرفها گفته ميشود اما به مرحله عمل نميرسد. هميشه براي بيمه و درمان و آموزش گفته ميشود اما عمل نميشود. اين بچهها بايد در سطح كلان و برنامههاي جامع و سند چشمانداز ديده شوند.
كار داوطلبانه يعني وجود معنا در زندگي
افرادي كه داوطلبانه كار ميكنند بايد با ديگران تفاوت داشته باشند. افرادي هستند كه شرايط روحي چنين كارهايي را ندارند و اذيت ميشوند. اين در حالي است كه داوطلبان بايد از توان روحي مناسبي در برخورد با مشكلات اين كودكان بهرهمند باشند. فرد داوطلب وقتي با اين بچهها كار ميكند يكسري از مشكلات زندگي خودش به چشمش نميآيد. نكته ديگر نيز اين است كه داوطلبي كه در حوزههاي مختلف كار ميكند از نوعي احساس مفيد بودن و توانمندبودن بهرهمند ميشود. خيلي از افراد هستند كه بعد از بازنشستگي به اين سمت ميآيند زيرا فكر ميكنند بهدليل بازنشستگي نميتوانند كار كنند اما وقتي در اين محيط كار كردند احساس مفيد بودن داشتند. در واقع كار خير امرمتقابل است. هم آنها كمك ميكنند و هم ميتوانند كمك روحي و معنوي دريافت كنند. انسان در كار خير ميتواند معنايي در زندگي خود داشته باشد. يك روانشناس زماني كه در اسارت نازيها بود كتابي را نوشته است كه در آن ميگويد در زندان وقتي فرد يك چيز كوچك را پيدا ميكرد كه به زندگياش معنا ميداد ميتوانست شرايط را تحمل كند و خيلي شرايط روحي بهتري پيدا ميكرد. او ميگفت معناي زندگي براي او در آن زمان اين بود كه يادداشتهايي كه مينوشت را روزي بهدست مردم برساند. در واقع اينها برايش نوعي اميد و معنا در زندگي بهحساب ميآمد. ميتوان گفت كار داوطلبانه به زندگي افراد معنا ميدهد؛ جوانان به نوعي و مسنترها هم به نوعي. ديدهام جواناني كه كار داوطلبانه ميكنند افرادي هستند كه كمتر به ظواهر ميپردازند و كمتر دنبال مد و لباس و... ميروند. آنها بخشي از زندگي خود را جايي صرف ميكنند كه مفيد هستند و جهت زندگيشان متفاوت ميشود. در واقع كار داوطلبانه يك چيز دوجانبه است و بهخود افراد هم از نظر روحي كمك ميشود.
به هر حال گاه پيش ميآيد كه افراد، كار داوطلبانه را به زندگي شخصي خود ترجيح دادهاند اما هميشه تأكيد ميكنند كه كار داوطلبانه بهگونهاي نباشد كه زندگي فرد آسيب ببيند چون به هر حال خود فرد آسيب ميبيند. توصيه ميشود به زندگي شخصي خود هم توجه كند و اگر زندگي شخصي خود را كاملا رها كند و به زندگي شخصي نپردازد در واقع بعد از مدتي امكان دارد خودش احساس مثبتي نداشته باشد. شعري است كه ميگويد:
گوينده اي ظريف، بشر دوست، پيش از اين
دريافته ست كز چه بشر را دو دست هست
دستي، براي آنكه بر آرد نياز خويش
دستي براي آنكه بگيرد ز خلق دست
در واقع بايد بهصورت متعادل و آگاهانه و هدفمند كار داوطلبانه انجام داد. البته در شرايط اضطراري مانند زلزله بم پيش ميآيد كه داوطلبان بهدليل وسعت اتفاقات رخ داده، وقت و گاه هزينه بيشتري را صرف كمك رساني كنند زيرا در شرايط بحراني حضور تك تك افراد داوطلب ميتواند كمك رسان باشد و نميتوان درصورت بروز چنين اتفاقاتي زندگي شخصي را ترجيح داد.