اما انسانها همگي شرايط مساوي ندارند و به همين دليل نميتوانند موفقيتهاي كاملا مشابه داشته باشند؛ عدهاي سنگهاي بيشتري پيش رويشان ميبينند و شايد همين، يك تهديد برايشان تلقي شود. اما همانها توانستهاند تهديدها را به فرصتي تكرارنشدني تبديل كنند و به ارادهاي مثالزدني برسند؛ ارادهاي كه ميتواند آنها را تا رسيدن به هدف هر انسان كه خوشبختي و آرامش است همراهي كند. معلولان جامعه ما مثال كامل چنين ديدگاهي هستند؛ جوانهايي كه در همه عرصهها توانستهاند با همان اراده بيمثالشان ناشدنيها را شدني كنند. خان ازدواج و تشكيل خانواده هم يكي از بزرگترين موانع پيشروي معلولان بوده، اما آنها براي عبور از اين خان هم راهكاري مناسب يافتهاند. در روزهاي پاياني سال و در جنوب غرب پايتخت، ۹ زوج معلول خوشبخت مراسم ازدواجشان را با هم جشن گرفتند. براي آنها هنوز زندگي پيچ وخمهاي حل نشدني باقي گذاشته تا ارادهشان را در عرصهاي جديد به نام خانوادهداري و تأهل به چالش بكشد. دل خوششان گوياي آن است كه درنهايت به آن خوشبختي و آرامش خواهند رسيد. اين مراسم به همت مؤسسه نيكوكاري رعدالغدير برپا شد و آنچه پيشرو ميآيد گزارشي است از لحظههاي با هم بودن معلولاني كه حالا ميخواهند زير يك سقف دنبال اهدافشان باشند. پيوندشان مبارك!
- ساز ما كوك است
گفتهاند مراسم ازدواج ساعت ۴بعدازظهر شروع ميشود. كمي زودتر رسيدهايم تا اگر فرصت شد با بعضي از عروس و دامادها گفتوگويي داشته باشيم. جلوي ما يك خودرو پارك ميكند و عروس و داماد از آن پياده ميشوند. داماد مثل قديمها كت و شلوار سياه و لباس سفيد با همان فرم كلاسيك به تن كرده و عروسش را كه چادر سفيد با گلهاي ريز سرخرنگ پوشيده همراهي ميكند. وارد مؤسسه كه ميشويم بوي ملايم اسپند به مشام ميرسد. ميگويند مراسم طبقه سوم برگزار ميشود. سالن طبقه سوم چندان بزرگ نيست اما آنقدري جا دارد كه 9زوج جوان بتوانند دور يك ميز كنفرانس تنگ كنار هم بنشينند. هنوز 3-2 تا از زوجها نيامدهاند و جايشان خالي است. يك نفر هم دارد در سالن كناري صندلي ميچيند براي همراهان عروس و داماد. مراسم كمكم شروع ميشود. همهچيز رنگ سادگي دارد. عروس و دامادها حالا همه آمدهاند و كنار هم قرار گرفتهاند. يكي از نوجوانهاي معلول عضو مؤسسه براي تبرك مجلس چند آيه قرآن ميخواند. عروس و دامادها لبخند به لب دارند، انگار همه ناتوانيها، نااميديها، دغدغهها و انرژيهاي منفي زندگيشان را همانجا بيرون ساختمان جا گذاشتهاند و حالا تنها به آيندهاي روشن فكر ميكنند. خب، مجلس عروسي نياز به نواي شاد هم دارد. اين مسئوليت مهم را به «هاتف شرار» سپردهاند؛ يكي از آقا دامادهاي روشندل كه صداي گرمي دارد. اما چند دقيقه بعد شگفتي كامل ميشود. هاتف، مضرابهاي سنتور را بهدست ميگيرد و بدون آنكه چشمي براي ديدن سيمها داشته باشد آهنگي دلنشين مينوازد. بعد تصنيفي ميخواند تا مجلس را حسابي گرم كند. اينجا و ميان اين همه عروس و داماد پراميد، دارد به همه خوش ميگذرد.
- ميچرخانم چرخ زندگي را
بين برنامههايي كه اجرا ميشود، آرام سراغ نخستين زوج ميروم تا گفتوگويي با آنها داشته باشم. حاضر نميشوند نامشان را بگويند و مصاحبه كنند. شايد از اينكه يكدفعه ما را مقابلشان ديدهاند هم كمي شوكه شدهاند يا تصورات ديگري پيش خودشان داشتهاند. آقا داماد بعدي هم نامش را نميگويد اما حاضر است كمي از زندگي شخصياش برايمان حرف بزند؛ «من بعد از اينكه با خانمام اينجا آشنا شدم، توي زندگي انگيزه گرفتم. ميدانم خرج بالاست و بايد بهنحوي هزينههاي زندگي را تأمين كنم. صبح تا عصر كه توي همين مؤسسه كار ميكنم. يك دستگاه پرايد داشتم، دادم با يكميليون تومان مناسبسازياش كردهاند تا بتوانم پشت آن بنشينم. اينجا دوشيفت كار ميكنم، بعدازظهرها هم ميروم توي يك آژانس تا كمك خرجي باشد. بالاخره يك جوري چرخ اين زندگي را ميچرخانم.» شنيدن اين حرفها از مردي كه تقريبا به سختي و با كمك 2 عصا راه ميرود، بيشتر اميدوارمان ميكند. نميدانم چرا وسط صحبتهاي او ياد جوانهايي ميافتم كه هميشه براي رفتن سركار بهانه ميآورند و نبودن فرصت را دليل بيكاريشان ميدانند.
- هديههايي كه از دوست ميرسد
كنار سالن بغلي، چند بقچه خيلي بزرگ ديده ميشود كه روي هم انداخته شدهاند. كنجكاو ميشوم بپرسم اينها وسط مراسم عروسي چه ميكند. مدير مؤسسه ميگويد: «اينها لحاف و تشك هستند. يكنفر 9دست لحاف و تشك به عروس و دامادها هديه داده تا جنس جهازشان هم از اين بابت جور باشد. اين هم يك هديه است كه خيرين دادهاند!» باوركردني نيست. درست از همان لحاف و تشكهايي كه توي خانه مادربزرگهايمان ميديديم، با همان نقش و نگارهاي سنتي! قديمها رسم بود كه خانواده عروس يا داماد چند دست از اين لحاف و تشكها بهعنوان جهاز يا هديه به زوج جوان ميدادند؛ سنت و رسمي جالب كه حالا با سبك زندگيهاي امروزي و ورود تختخواب ديگر رنگ باخته است. اينجا اما هنوز سنت جاري است. وحيد نوروزي، شهردار منطقه ۱۸ هم جزو مهمانان مجلس است. او همت والاي معلولان را ميستايد و ميگويد كه گاهي اوقات بايد به آنها غبطه بخوريم. نوروزي نخستين هديه را بهصورت رسمي رو ميكند و به معلولان عاشق، كارت هديه نقدي ميدهد. خيرين مؤسسه هم با مشاركت ديگران يك سفر رفتوبرگشت مشهد، يكنيمسكه و يك تخته فرش براي زوجهاي جوان جور كردهاند. شايعه شده كه وزير كار هم ميخواهد به آنها يك سكه تمام بدهد؛ اميدواريم كه بشود.
- اشتغال، اين داستان تكراري
يك نفر روي سر عروس و دامادها اسپند ميچرخاند و از خانوادههاي آنها شاباش ميگيرد. وسط همهمه و پچ وپچ اطرافيان، سراغ مجيد محمدي و منصوره مظاهري، يكي از ۹زوج حاضر در مجلس ميروم. آنها چند سالي است كه توي همين مؤسسه آموزش معرق ديدهاند و حرفههاي مختلف را آموختهاند. آقا داماد اما حالا توي كار ساخت اجاق گاز است. خودش ميگويد: «مشكل من كوتاهي قدم است، آمديم اينجا كار ياد گرفتيم، مدرك هم دادهاند. كار ثابتي ندارم، خيليها تا شرايط جسمي من را ميبينند، فكر ميكنند كه كاري از دستم برنميآيد. اما اگر كار باشد، همهجوره حاضريم با شرايط آن كنار بياييم. بايد 3-2 سال اول زندگيمان را با خانمام خوب كار كنيم تا بتوانيم زندگي را جمع و جور كنيم. مشكل مسكن هم داريم و بيمهمان جور نشده. با همه اين مشكلات اميدمان را از دست نميدهيم و براي رسيدن بهخوشبختي هر كاري ميكنيم».
بالاي مجلس، زوجي كه هر دو ويلچرنشين هستند توجهمان را جلب ميكند. جواد شاهسواري ۳۰ سال دارد، مدرك كارشناسيارشد خودش را از دانشگاه تهران گرفته و حالا هم دانشجوي مقطع دكتري است. داستان زندگيشان را اينطور تعريف ميكند: «2سالي ميشود كه با همسرم آشنا شدهام. هر دويمان بازارياب هستيم و فعلا اين شغل را انتخاب كردهايم. بهنظرم وقتي عروس و داماد هر دو دچار معلوليت باشند ميتوانند شرايط همديگر را بهتر درك كنند و متناسب با همين موضوع از هم توقع داشته باشند. ما زندگي را خيلي ساده شروع كرديم و در همه موارد هم ساده پيش رفتيم. حالا هم دنبال يك شغل مناسب با تحصيلاتم هستم. طبق قانون همه ادارات و سازمانهاي دولتي بايد ۳درصد نيروي كارشان را از معلولان تأمين كنند اما متأسفانه اين قانون به درستي اجرا نميشود و براي همين بيشتر معلولان مشكل اشتغال دارند. ضمن اينكه نگاه جامعه هم به آنها چندان درست نيست و خيليها تصور ميكنند كه معلولان توانايي انجام هيچ كاري را ندارند. ما الان شايد بتوانيم با كمك همديگر هزينههاي زندگي را تأمين كنيم اما مشكلاتي بزرگتري مثل مسكن همچنان لاينحل باقي ميماند. اميدوارم در دولت تدبير و اميد، يك اميد ديگر به جامعه معلولان داده شود تا آنها هم بتوانند مثل ديگر اقشار جامعه زمينه پيشرفت داشته باشند».
منيره خليلي، همسر آقاجواد اما معتقد است كه در بيشتر مسائل زندگي با شوهرش تفاهم دارد و همين موضوع ميتواند زمينه ساز موفقيت و خوشبختيشان شود؛ «ما به واسطه يكي از آشنايان به هم معرفي شديم. البته ما داراي يك نوع بيماري هستيم و حتي در نوع معلوليتمان هم يك تفاهم وجود دارد. وقتي ميخواستيم با هم ازدواج كنيم، بعضيها نگران اين بودند كه شايد نتوانيم از پس كارهاي خودمان بربياييم و به مشكل بربخوريم اما طي يك سالي كه به عقد هم درآمديم داريم ثابت ميكنيم كه ميتوانيم مثل زوجهاي معمولي خوشبخت باشيم. پايههاي يك زندگي شيرين روي صداقت و احترام بنا ميشود، نه روي پاهاي سالم! با اين احوال، از مسئولان ميخواهيم كه نسبت به اين خانوادهها هم نگاه ويژهاي داشته باشند. معلولان در صورت تأمين بعضي نيازها ميتوانند به آرزوهايشان برسند و زندگي سالم، ساده و بدون دغدغهاي را كنار هم تجربه كنند.»
- اين عكس است كه ميماند
مراسم هديه دادن به عروس و دامادها تمام ميشود. حالا همراهان زوجهاي جوان موبايل و دوربين بهدست ميآيند تا اين لحظههاي شاد را ثبت كنند. بازار گرفتن سلفيهاي عروس و دامادي هم داغ است. چند دقيقه بعد، از آنها ميخواهيم در همان سالن كناري دور هم جمع شوند تا همه در يك قاب قرار بگيريم. رضا عباسي، يكي ديگر از دامادها ظاهرا كمي خوشحالتر بهنظر ميرسد. او تنها رضاي مجلس بوده و بهخاطر نام مباركش هديه ديگري هم از شهردار منطقه ۱۸ گرفته است. آقارضا اصالتا زنجاني است اما با خانوادهاش در تهران زندگي ميكند. خودش ميگويد: «به خاطر معلوليتم كار درست و حسابي پيدا نكردم. توي اين مؤسسه معرقكاري و هنرهاي چوبي را ياد گرفتم اما درآمدم كافي نيست؛ يعني به ۵۰۰ هزار تومان در ماه هم نميرسد. من الان ۳۲ سال دارم، اما بيمه و آينده شغليام معلوم نيست. از خيرين ميخواهم كه به اين خانوادهها رسيدگي كنند. بيشتر دامادهايي كه امروز مراسم ازدواجشان را ديديد مشكل من را دارند. ما خوشحاليم كه دستمان جلوي كسي دراز نيست و خودمان با همه سختيها روي پاي خودمان ايستاديم اما بايد شرايطي فراهم بشود كه آنها هم بتوانند زندگي عزتمندانهاي داشته باشند». عروسخانم هم خوشحال بهنظر ميرسد و خيلي به مشكلات پيشرو فكر نميكند. الناز قاسمنژاد، همسر آقاي عباسي درباره آشنا شدنشان ميگويد: «ما زنجان زندگي ميكرديم. خانواده آقارضا را نميشناختم. يك جورهايي همهچيز يكدفعه جلو رفت. وقتي او آمد خواستگاري زود قبول كردم. قسمتمان اين بود. خيليها ميگفتند، چرا ميروي زن يك معلول بشوي، زندگيات سخت ميشود. اما من كاري به اين حرفها نداشتم. تصميمام را گرفته بودم و حالا هم خوشحالم».
از عروس خانم ميپرسم براي آينده چه برنامهريزياي كردهايد و چه نقشههايي داريد؟ جواب ميدهد: «من تا آخر عمرم با آقارضا هستم. ميخواهيم بياييم تهران و همان جا زندگي كنيم. الان بيشتر به فكر شغل او هستم. دلم ميخواهد مسئولان اين مؤسسه يك فكري بابت اين موضوع داشته باشند. دست و تنمان سالم است، اگر كار مناسب باشد به همان زندگي ساده هم راضي هستيم».
- دلهايي كه با عشق به هم ميرسند
عليرضا آتشك، مدير مؤسسه نيكوكاري رعدالغدير در تمام مدت اين مراسم آرام و قرار ندارد. او كه سالها با اين جوانها زندگي كرده از اينكه ميبيند سروساماني گرفتهاند راضي بهنظر ميرسد. او درباره اين مراسم ويژه ميگويد: «امروز ميزبان مراسم ازدواج نمادين ۹ زوج توانياب مؤسسه بوديم. بيشتر اين زوجها دورههاي آموزشي و توانبخشيشان را همين جا ديدهاند و چند تايشان هم در حال حاضر در همين مكان مشغول بهكار هستند اما متأسفانه هنوز نتوانستيم مشكل اشتغال همهشان را حل كنيم. البته مركز ارائه خدمترساني تلفن مركزي ما در حال راهاندازي است و اميدواريم جاماندهها را در همين جا تحت پوشش بگيريم. ۹ زوجي كه امروز مراسم ازدواجشان برگزار شد طي سالجاري به عقد هم درآمده بودند و مناسب ديديم تا يك مراسم براي همهشان بگيريم. البته اين نخستينباري نيست كه مراسم ازدواج معلولان در اين مؤسسه برگزار ميشود. طي سالهاي گذشته هم چند معلول كه شرايط مناسبي با يكديگر داشتند با هم ازدواج كردهاند. حالا آنها با بچههايشان ميآيند اينجا و به ما سر ميزنند. امسال ۹ زوج را راهي خانه بخت كرديم و اميدواريم سال آينده با كمك خيرين مقدمات ازدواج ۱۸ زوج ديگر را فراهم كنيم. بهنظرم بهترين كمكي كه ميشود به اين جوانها كرد اين است كه موجبات اشتغال آنها را بهوجود آوريم. يك معلول اگر شغل داشته باشد، يعني خانه دارد، وسيله ايابوذهاب دارد و ديگر به هيچكس نيازمند نخواهد بود. اصلا شعار ما در مؤسسه نيكوكاري رعدالغدير اين است كه نيكوكاري را با كمك به اشتغال توانيابها تجربه كنيم. ما هم دوست داريم تا مساعدتهايي را از جاهاي مختلف داشته باشيم. بتوانيم كارگاههاي بيشتري داير و سرمايه در گردش مناسبي ايجاد كنيم. اينطوري هم عزت نفسشان حفظ ميشود و هم ميتوانند روي پاي خودشان بايستند و چرخ زندگي را بچرخانند».
وقتي از مدير مؤسسه ميپرسم كه زوجهاي معلول چطور با هم آشنا شدهاند پاسخ جالبي ميدهد: «حقيقت اينكه، اينجا مركز حرفهآموزي معلولان است. طبق برنامه روزهاي زوج مخصوص خانمها و روزهاي فرد هم در اختيار آقايان است. سالي چندبار بچهها را اردو ميبريم، همان جا همديگر را ميبينند و بعد متوجه ميشويم كه اتفاقات خيري در راه است. ما هم از اينكه ميبينيم آنها شرايط هم را پذيرفتهاند و ميخواهند يك زندگي سالم را در كنار هم شروع كنند خوشحال ميشويم و دوست داريم تا آنجا كه ممكن است حمايتهاي خيرين را برايشان جلب كنيم. ما اينجا چند كارگاه آموزشي داريم و خدماتمان هم بهصورت رايگان به خانوادههايي كه معلول دارند ارائه ميشود».
وقتي قرار است 2 معلول با هم زندگيشان را شروع كنند، شايد اين تصور بهوجود بيايد كه ممكن است حاصل اين ازدواج، به دنيا آمدن فرزندان معلول ديگري باشد اما آتشك خيالمان را هم از اين بابت راحت ميكند و ميگويد: «خوشبختانه در اين زمينه هيچ نگراني وجود ندارد. زوجهاي معلولي كه در اين مؤسسه با هم آشنا ميشوند و قرار ازدواج ميگذارند، ابتدا به مشاور روانشناسي ما آقاي دكتر احمدي معرفي ميشوند. سپس بايد آزمايشهاي لازم را بدهند تا مطمئن شوند در آينده صاحب فرزندان سالم خواهند شد. پروفسور كريمينژاد، در اين زمينه قبول زحمت كردهاند و مشاوره ژنتيك ميدهند. اينطوري ديگر خيالمان راحت است كه مشكلي در آينده بهوجود نخواهد آمد. بيشترين نگراني ما بابت اين زوجهاي جوان، عدمتأمين شغل مناسب و درآمد كافي است. البته اين مسئله گريبان افراد سالم جامعه ما را هم گرفته و معضل بيكاري فراگير است اما هم از دولت و هم از خيرين و سازمانهاي مردم نهاد ميخواهيم نگاه ويژهاي به بحث معلولان داشته باشند».