شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۶:۰۹
۰ نفر

معمولا وقتی نظریه‌ای مطرح می‌شود این وظیفه اندیشمندان است که زوایای مختلف آن را بررسی و نقاط ضعف آن را به نقاط قوت تبدیل کنند و طوری آن را در همه برنامه‌های کشور بسط و تسری دهند که در آینده بتوانیم تمدنی به‌مراتب بهتر و مترقی‌تر داشته باشیم.

شیوه‌ای برای چگونه زیستن

مسئله سبك زندگي ايراني- اسلامي هم ازجمله نظريه‌هايي است كه از سال‌ها پيش دغدغه رهبرمعظم انقلاب بوده است و انديشمندان زيادي هم در اين زمينه با ايشان جلساتي را برگزار كرده‌اند. اما اينكه مؤلفه‌هاي سبك زندگي ايراني- اسلامي چيست و چطور بايد آن را از تئوري به عمل آورد، موضوعي است كه ما را پاي صحبت‌هاي حجت‌الاسلام والمسلمين دكتر رضا غلامي كشاند تا از نظرات رئيس مركز پژوهش‌هاي علوم انساني اسلامي صدرا در اين زمينه بهره‌مند شويم.

  • سبك زندگي چگونه ايجاد مي‌شود و چگونه تغيير مي‌كند؟

در پاسخ به بخش نخست سؤال شما عرض مي‌كنم كه سبك زندگي هر فرد، يا مولود جهان‌بيني و ايمان اوست يا مولود شرايط تحميلي. البته نوع سومي هم قابل تصور است و آن، آن دسته از سبك زندگي‌هايي است كه هم از جهان‌بيني‌اش تبعيت مي‌كند و هم بالاجبار با بخشي از شرايط نامطلوب كنار مي‌آيد. اما اينكه پرسيديد چگونه سبك زندگي تغيير مي‌كند؟ در حقيقت، سبك زندگي يا با تغيير جهان‌بيني و از بين رفتن ايمان عوض مي‌شود يا با تحميل شرايط و عدم‌امكان غلبه بر آن. البته مؤمنين واقعي، تحت هيچ شرايطي، لايه‌هاي عميق سبك زندگي خود را تغيير نمي‌دهند هرچند اين موضوع آنها را در زندگي جمعي با زحمات زيادي روبه‌رو كند.

  • آيا جامعه، منتظر حكومت و نظريه‌پردازان مي‌ماند تا براي زندگي او برنامه‌ريزي و آن را ابلاغ كنند؟ 

نبايد تصور كرد همه بخش‌هاي مرتبط با سبك زندگي انسان قابل مديريت است. يعني دولت‌ها يا جريان‌هاي فكري مي‌توانند براساس يك برنامه‌ريزي مشخص، سبك زندگي انسان‌ها را هر طور كه مي‌خواهند تغيير دهند. اصولا انسان موجود پيچيده‌اي است و مديريت آن، خصوصا با ابزارهاي بشري كار ساده‌اي نيست. با اين حال، نبايد قدرت اثرگذاري حكومت‌ها يا نهادهاي فرهنگي و غيرفرهنگي (مثل اقتصادي) اما تأثير‌گذار را ناديده گرفت. اين اثرگذاري به‌خصوص زماني افزايش مي‌يابد كه امكان كشف خطوط اميال نفساني آدمي يا گرايش‌هاي معنوي و تسلط روي آنها فراهم شود. به بيان ديگر، دولت‌ها يا نهادها، به شاه‌كليد در‌هاي خانه نفس گروهي از انسان‌ها دست پيدا كنند؛ در اينصورت مديريت سبك زندگي- هر قدر نيز كه سخت باشد- به‌طور نسبي ممكن مي‌شود. البته شما در سؤالتان از ابلاغ برنامه براي عوض‌كردن سبك زندگي انسان‌ها سخن گفتيد. بنده مايلم اين را تأكيد كنم كه تغييرات فرهنگي، با تهيه و صدور دستورالعمل و بخشنامه- هر قدر نيز كه قوي باشد- ممكن نيست و اين ساده‌انگاري است اگر كسي تصور كند مثلا با توليد و ابلاغ يك سند تحت عناوين گوناگون نظير مهندسي فرهنگي، مي‌توان سبك زندگي افراد جامعه را تغيير داد. البته تهيه و صدور دستورالعمل نيز بخشي از برنامه تغيير به‌حساب مي‌آيد اما سهم آن حداكثري نيست. به‌عبارت ديگر، بر فرض كه بتوان به شاه‌كليدي كه عرض كردم دست يافت، خيلي اتفاقات بايد بيفتد تا در سبك زندگي انسان تغييراتي رخ دهد.

  • تغيير آرايش زندگي ايراني از چه زماني اين چنين شتاب گرفت؟ چه عواملي روي اين شتاب تأثيرگذار بودند؟

قبل از پاسخ به اين سؤال، بايد تأكيد كنم كه ملاك خوب يا بد بودن سبك زندگي مي‌تواند متفاوت باشد لكن ما بايد ملاك‌هايي را مبناي قضاوت بدانيم كه از بطن ارزش‌هاي پايه استخراج شده باشد. در پاسخ به پرسشي كه مطرح فرموديد، بايد عرض كنم، ورود مدرنيته و به‌ويژه تبعات انقلاب صنعتي به ايران يعني تقريبا اوايل دوران قاجاريه آغازي براي تغييرات گسترده در سبك زندگي ايراني‌ها به‌حساب مي‌آيد. بايد قبول كنيم كه ايراني‌ها وارث مجموعه‌اي از سنت‌هاي اسلامي- ايراني هستند كه اين سنت‌ها، هم در هويت بخشي به ايرانيان و هم حفظ موجوديت آنها خصوصا از جهات فرهنگي، نقش اول را دارد. البته ما هيچ‌گاه منكر وجود برخي سنت‌هاي غلط و متحجرانه در جامعه ايراني نبوده و نيستيم علاوه بر اين، قصد دفاع از سنت‌هاي نادرست را نيز نداريم. يكي از تلاش‌هاي هميشگي علماي روشن‌بين در ايران، حذف يا اصلاح سنت‌هاي نادرست بوده است. صرف‌نظر از اين مطلب، طبيعي است كه با آمدن مدرنيته به ايران، بسياري از سنت‌هاي خوب ما تضعيف يا منزوي شد و سنت‌هاي مدرن جاي آن را گرفت. البته در ميان سنت‌هاي مدرن، سنت‌هاي خوب هم وجود دارد لذا بنده نمي‌خواهم بگويم هر سنت مدرني بد است و نبايد از آن استقبال كرد لكن اين واقعيت را نيز نمي‌توان انكار كرد كه به‌دليل تسلط جهان‌بيني الحادي بر سنت‌هاي مدرن، وجود تعارض ميان اكثر اين سنت‌ها با سنت‌هاي ايراني- اسلامي امري طبيعي است. پس در پاسخ به سؤالتان بايد بگويم كه سبك زندگي ايراني‌ها با ورود مدرنيته و مظاهر گوناگون آن به‌ويژه انواع صنايع و فناوري‌ها، دستخوش تغيير شد و اين تغيير گاهي با شيب كند و گاهي با شيب تند ادامه دارد.

در اينجا 2 نكته را بايد متذكر شوم: يكي آنكه، با وجود فشار وسيعي كه مدرنيته و انقلاب صنعتي براي تغيير سبك زندگي ايراني‌ها به‌وجود آورد، بخش مهمي از مردم ما همچنان در برابر وجوه منفي مدرنيته مقاومت كرده‌اند. لذا جامعه ايراني امروز يك جامعه نيمه‌سنتي است. نكته دوم اينكه، مدرنيته هميشه به شكل طبيعي و فرايندي وارد كشور ما نشده است بلكه ما در مقاطعي مهم شاهد آن هستيم كه مدرنيته با محوريت نظام سرمايه‌داري براساس يك پروژه به مردم ما تحميل شده است لذا مي‌توان گفت كه جذب همه وجوه مدرنيته در ايران، امري طبيعي و از سر اختيار نيست و اما اينكه پرسيديد چه عواملي روي شتاب تغيير سبك زندگي ايراني‌ها (به نفع مدرنيته) مؤثر بوده‌اند؟ بايد عرض كنم، جدي‌ترين عوامل، كالاها و فناوري‌هاي مدرن بوده‌اند كه چه بخواهيم و چه نخواهيم، هر يك حامل سبك زندگي مخصوص به‌خود هستند و آشكار يا پنهان خود را به ما تحميل مي‌كنند.

  • آيا رسانه‌هاي جديد در اين مسير متهم هستند؟ دنيا با انقلاب تكنولوژيك و در ادامه آن تغيير سبك زندگي چگونه كنار آمد؟ 

به رسانه‌هاي جديد في‌نفسه اشكالي وارد نيست؛ صرف‌نظر از تأثير پنهان يا آشكاري كه نوع جهان‌بيني و اهداف خالق يك رسانه روي آن مي‌گذارد، رسانه‌ها عمدتا يك ابزار محسوب مي‌شوند. ما مي‌توانيم از رسانه‌هاي جديد در جهت ترويج كرامت انساني و تعالي‌بخشي به زندگي مردم استفاده كنيم. در نقطه مقابل، رقبا يا دشمنانمان مي‌توانند از اين رسانه‌ها در جهت اشاعه پوچي، فحشا، فريب و ... استفاده كنند. به‌نظر من، متهم رديف اول در رسانه‌هاي جديد، كساني هستند كه از اين دستاورد مفيد بشري بر ضد‌بشر و سعادت حقيقي او استفاده مي‌كنند. البته محتواي رسانه‌هاي جديد، مطالب نافع نيز دارد لكن بايد ديد غلبه با كدام محتواست و چه ميزان نفع آن به ضررهايش مي‌ارزد؟

در ارتباط با بخش دوم سؤال شما، بايد عرض كنم، منظورتان از دنيا چيست؟ جمعي از كشورها را نمي‌توان كل دنيا تلقي كرد؟ از سوي ديگر توجه داشته باشيد، مردم در بسياري از كشورها، حتي كشورهاي غربي، از محتواي ناسالم و مخرب شبكه‌هاي ماهواره‌اي يا فضاي اينترنتي رنج مي‌برند لذا نمي‌توان گفت بخش عمده‌اي از مردم با اين رسانه‌ها كه بخش بزرگي از آنها تحت مديريت عناصر ناشايست قرار دارند، كنار آمده‌اند. اگر گوش‌هايتان را كمي تيز كنيد، صداي اعتراض بسياري از مردم را درباره عملكرد رسانه‌هاي جديد خصوصا اثر سوء آنها در نهاد خانواده مي‌شنويد! البته اگر نظام سرمايه‌داري دست از سر رسانه‌ها بردارد و اجازه بدهد آنها متناسب با كرامت و فضائل انساني فعاليت كنند، مردم با محتواي رسانه‌ها مشكل جدي نخواهند داشت.

از سوي ديگر، صرف‌نظر از محتوا، رسانه‌هاي جديد وقت مردم را بيش از حد مصروف سرگرمي و الكي‌خوش بودن كرده‌اند كه اين نيز در جاي خود مضر است. امروز بسياري از جوان‌ها به استفاده افراطي از رسانه‌ها روي آورده‌اند كه جداي از اثرات مخرب رواني و جسمي، به خانواده و كار آنان نيز لطمه‌هاي جدي مي‌زند. پس توجه داشته باشيد، فناوري‌هاي تازه مادام كه فقط براي شرارت ابداع نشده باشند، براي بشر قابل استفاده‌اند لكن چگونه استفاده كردن از آنها، مهم و سرنوشت‌ساز است.

  • نوع مواجهه دولت‌ها با رسانه‌هاي جديد را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

هيچ دولت مردم‌سالار و متديني به‌دنبال مسدود‌كردن مسير دسترسي مردم به اطلاعات و به‌طور كل، محتواي مفيد نيست؛ دولت‌هاي عاقل و دلسوز بايد صلاح جامعه را به منافع سرمايه‌داران و عناصر مسئوليت‌نشناس ترجيح بدهند. دولت‌هاي مسئول نمي‌توانند در قبال سلامت و بهداشت رواني جامعه بي‌تفاوت باشند. اگر سرجمع، غلبه محتواي رسانه‌هاي جديد با ملاك‌هاي صحيح به حال مردم مضر تشخيص داده شد، ايجاد محدوديت براي دسترسي به اين رسانه‌ها كار معقولي است. ممكن است گفته شود خود مردم بايد بلوغ فكري لازم براي تشخيص محتواي بد و خوب را داشته باشند و به شكل خودجوش براي خودشان اعمال محدوديت كنند. پاسخ بنده به اين ديدگاه اين است كه بله، اصل با بالا بردن بلوغ فكري آحاد جامعه و فراهم كردن زمينه خودكنترلي است؛ اما اگر در اين زمينه توفيق مورد نظر حاصل نشد، آيا بايد جامعه را به حال خود رها كرد؟ البته در كنار اعمال محدوديت، بايد امكان بهره‌گيري سريع، ارزان و سالم از بخش‌هاي مفيد و سازنده رسانه‌هاي جديد را نيز مهيا كرد. به‌نظر مي‌رسد ما در اين زمينه يعني ارائه بخش‌هاي نافع رسانه‌هاي جديد در محيط‌هاي امن يا بالابردن حجم توليدات جذاب رسانه‌اي بومي، كوتاهي كرده ايم.

  • اگر جوانان را علاقه‌مند‌ترين قشر جامعه به زندگي مدرن و ابعاد مختلف اين زندگي بدانيم، آيا مي‌توان گفت‌وگويي بين آنها و نسل‌هاي قبل برقرار كرد؟

ابتدا بايد ديد منظور شما از زندگي مدرن چيست؟ اگر منظور بهره‌گيري دائم از فناوري‌هاي مفيد و نو به نو كردن امكانات خوب زندگي است، نه‌تنها زندگي مدرن اشكالي ندارد بلكه مي‌تواند نافع هم باشد. البته هر فناوري‌اي يكسري تبعات منفي هم دارد كه غيرقابل انكار است لكن الان كاري به آن تبعات نداريم. اما اگر منظور شما از زندگي مدرن، تسليم فكر و فرهنگ غربي‌شدن، كنار گذاشتن سنت‌هاي خوب و به‌طور كل فرنگي‌شدن باشد، اين زندگي به‌ويژه براي يك جوان مسلمان كه به اصول مترقي‌اي پايبند است، جز حقارت و شوربختي ثمره‌اي ندارد. توجه داشته باشيد، بنده در عرايض قبلي به عمد از عبارت سنت‌هاي مدرن استفاده كردم چراكه معتقدم مدرنيسم نيز خود به يك سنت تبديل شده و اگر در مدرنيسم اصل بر ستيز با سنت‌هاست، مدرنيسم با خود هم بايد ستيز كند! البته تأكيد مي‌كنم، ما با اصل فناوري‌هاي نوين يا ابزارهايي كه زندگي را راحت‌تر مي‌كند مسئله‌اي نداريم لكن با روح و درونمايه آنها اگر مبتني بر فرهنگ الحادي و سكولار غرب باشد حتما مشكل داريم. پس دقت كنيد، ما در سبك زندگي اسلامي به‌دنبال كنار گذاشتن فناوري‌هاي نوين مگر آنهايي كه براي شرارت و بي‌اخلاقي توليد شده‌اند، نيستيم بلكه مي‌خواهيم محتوا و درونمايه آنها را با معنا و هدف زندگي در اسلام منطبق كنيم. البته اين كار هميشه و به نحو صددرصد ممكن نيست لكن تا حد زيادي ممكن است. دقت بفرماييد، انقلاب اسلامي در اين 36سالي كه از عمرش سپري شده، خودش در به كارگيري يا خلق فناوري‌هاي جديد پيشتاز بوده و به افكار متحجرانه بعضي كه خواستار بي‌اعتنايي به اين فناوري‌ها بودند اعتنايي نكرده است. مثلا ما امروز در زمينه دستيابي به فناوري پيشرفته نانو، جزو 7كشور برتر دنيا هستيم و شما مي‌دانيد كه فناوري نانو، چه گشايش‌ها و تغييرات مثبتي در زندگي بشر پديد خواهد آورد.

  • آيا بايد از موج اين تغييرات ترسيد؟ نوع مواجهه با اين تغييرات چگونه بايد باشد؟

همانطور كه اشاره كردم، تغيير و تحول في‌نفسه خوب است؛ به قول اميرالمؤمنين(ع)، امروز يك مسلمان نبايد با ديروزش يكسان باشد. يعني مسلمان كسي است كه دائما رو به جلو است و هيچ‌گاه متوقف نمي‌شود. با اين حال، آن تغيير و تحولي معقول است كه با معنا و هدف زندگي و با مجموعه عقايد بنيادي فرد تعارض نداشته باشد. مثلا، آن تغييراتي كه به اسم سبك زندگي مدرن، زندگي را خالي از معنويت اصيل مي‌كند، انسان را در قبال مسائل انساني و ارزش‌هاي الهي بي‌تفاوت و بي‌غيرت مي‌كند.

اينكه فرموديد با تغييرات مخرب چگونه بايد مواجه شد، عرض مي‌كنم، بايد انسان را از مستي خارج كرد. بايد او را عميقا متوجه معناداري و هدفمندي زندگي كرد و به‌طور كل، انسان را از تراز زندگي حيواني، به تراز زندگي انساني منتقل كرد. كليد اين كار هم به‌دست تفكر و آزادانديشي است. آدمي اگر اهل تفكر آزاد باشد و دچار دگماتيسم، لجاجت و مفروضات بي‌اساس نشود، مي‌تواند سبك زندگي خود را با معيارهاي مبتني بر حق اصلاح كند و زندگي آرام، شاد و خوش عاقبتي داشته باشد.

  • سبك زندگي از دين برمي‌آيد يا عقل؟

انسان براي زندگي فردي و جمعي ضرورتا نيازمند روش است و به‌طور طبيعي، دائما دنبال روش يا روش‌هايي است كه او را در زندگي به هدف خود نزديك كند. فرقي نمي‌كند كه اين اهداف كلان باشد يا خرد؛ صرفا مادي باشد يا توأمان مادي و معنوي؛ هر چه باشد، تحقق آنها نيازمند مجموعه‌اي از روش‌هاست. پس مي‌توان گفت، معنا و هدف زندگي، نقشي اساسي در شكل‌گيري سبك زندگي برعهده دارد. خوب، حالا اين سؤال مطرح است كه معنا و هدف زندگي چگونه متولد مي‌شود؟ پاسخ اين است كه از جهان‌بيني. به بيان ديگر، هر انساني داراي يك جهان‌بيني است. بعضي‌ها جهان‌بيني دقيق و عميقي دارند و بعضي از يك جهان‌بيني سطحي و كم‌عمق برخوردارند. گرچه عقل كلان‌نگر و به‌اصطلاح، برهاني در انسان سهم بسزايي در شكل‌گيري جهان‌بيني دارد، لكن عقول آدمي هر قدر هم كه قوي باشد، به تنهايي قادر به فهم درست عالم و نسبت خودش با آن نيست. شما به آثار و احوالات برجسته‌ترين دانشمندان و فيلسوفان جهان طي چندهزار سال گذشته نگاه كنيد؛ هيچ‌كدام مدعي پاسخگويي موفق به همه سؤالات مبنايي بشر نيستند. به همين دليل، ما معتقديم انسان براي درك هستي نيازمند دستگيري دين الهي است و فلسفه وجودي دين، عمدتا پاسخگويي به مسائل اساسي و در عين حال لاينحل انسان است. البته به اعتقاد ما، دين از طريق اين پاسخگويي، هم درصدد نشان دادن راه زندگي و دستيابي به سعادت حقيقي است و هم به‌دنبال قرار دادن انسان در راه درست و رساندن او به سعادت و خوشبختي است. يعني كار دين، هم جنبه علمي دارد و هم عملي. با اين وصف، مي‌توان گفت عقل و دين ناب، بدون آنكه تعارضي با يكديگر داشته باشند، جهان‌بيني انسان را مي‌سازند و اين جهان‌بيني است كه به زندگي معنا و هدف مي‌بخشد. با وجود اين، بايد توجه داشت كه جهان‌بيني‌ها از جنس علم و معرفتند؛ بنابراين، جهان‌بيني لزوما مساوي با ايمان نيست. ممكن است فردي معرفت يقيني به خيلي امور پيدا كند اما اين معرفت در وجود وي به ايمان تبديل نشود. به همين دليل است كه همه انسان‌ها به همه اقتضائات جهان‌بيني خود پايبند نيستند. مثلا ماها مي‌دانيم كه اين دنيا اصالت ندارد و جنبه گذرگاهي دارد لكن در عمل، دنيا را به آخرت خود ترجيح مي‌دهيم! از همين جاست كه دين دائما روي ايمان كه تضمين‌كننده سعادت است تأكيد دارد. از طرف ديگر، گاهي شرايط به انسان‌ها تحميل مي‌شود. به اين نكته توجه داشته باشيد كه هميشه شرايط همسو با جهان‌بيني و ايمان آدمي نيست. در اين موقعيت، انسان‌هاي محكم زير بار شرايط موجود و تحميلي نمي‌روند و حتي با آن مبارزه مي‌كنند و انسان‌هاي ضعيف به راحتي و برخلاف جهان‌بيني و حتي ايمان ناقص خود، شرايط را مي‌پذيرند و آن را توجيه مي‌كنند.

  • نقشه مسير در كلام رهبري

دنيا در يكي‌دو قرن اخير، با بُروز پديده ننگين و شوم استعمار و استكبار بين‌المللي، دچار آفت‌هاي بزرگي شد؛ مهم‌ترينِ اين آفت‌ها نظام سلطه است. نظام سلطه به‌معناي آن است كه در روي زمين، ملت‌ها به 2 گروه تقسيم بشوند: يك گروه سلطه‌گر و يك گروه سلطه‌پذير. دولت‌هاي استكباري عادت كرده‌اند كه سلطه‌گري كنند، زور بگويند، در اقتصاد ملت‌ها، در فرهنگ ملت‌ها، در سياست‌ورزي ملت‌ها، در تربيت ملت‌ها، در سبك زندگي ملت‌ها، از سر استكبار و سلطه‌طلبي دخالت كنند؛ همه‌چيز دنيا در اختيار آنها باشد.
بيانات در دانشگاه افسري و تربيت پاسداري امام حسين(ع)- 93/2/31

تهران، از يك طرف نماد آباداني، صلاح، سعادت و سبك زندگي در كشور است و از طرف ديگر به‌عنوان الگو و خط‌دهنده براي شهرهاي سراسر كشور، مطرح است.
ديدار شهردار و اعضاي شوراي اسلامي شهر تهران - 92/10/23

مسئله «سبك زندگي» - كه بنده سال گذشته در سفر بجنورد آن را مطرح كردم و مورد استقبال هم قرار گرفت- مسئله مهمي است. بحث درباره مسائل سبك زندگي، اظهارنظر، موافقت، مخالفت، در مواد گوناگون؛ اينها بحث‌هايي است كه دانشگاه را زنده و بانشاط نگه‌مي‌دارد. اينجور بحث‌هاي مهم و ناظر به واقعيت‌ها، خون در رگ‌هاي اين پيكره عظيم جاري مي‌كند.
بيانات در ديدار دانشجويان‌- 6/5/ 92

همين بحث سبك زندگي و اسلوب زندگي به حسب نظر اسلام، اين در داخل بسيج مي‌تواند يك معيار براي خودشناسي باشد. بحث اين نيست كه دستگاه‌هاي برتر و بالاتر بيايند ما را عيار بزنند، ببينند چه جوري است، بحث اين است كه خودمان، خودمان را عيارسنجي كنيم. رفتار ما در محيط كار چگونه است؟ رفتار ما با همسر و فرزند چگونه است؟ رفتار ما در محيط زندگي و محيط اجتماعي چگونه است؟ رفتار ما با زير دست چگونه است؟ با كسي كه بالادست ماست، رفتار ما چگونه است؟ رفتار ما با دوست چگونه است؟ با دشمن چگونه است؟ اينها همه در اسلام اندازه و معيار دارد. خودمان را بسنجيم. اين مي‌شود عيار خويش را سنجيدن، خود را درست شناختن. اگر از اينجا شروع كرديم، بنيان زندگي ما، بنيان كار ما در همه بخش‌ها، به‌خصوص در بسيج، كه حالا محل بحث ماست، تقويت خواهد شد.
بيانات در ديدار جمعي از بسيجيان و فعالان طرح «صالحين»- 91/9/1

يكي از ابعاد پيشرفت با مفهوم اسلامي عبارت است از سبك زندگي كردن، رفتار اجتماعي، شيوه زيستن- اينها عباره اخراي يكديگر است- اين يك بُعد مهم است؛ اين موضوع را مي‌خواهيم امروز يك قدري بحث كنيم. ما اگر از منظر معنويت نگاه كنيم- كه هدف انسان، رستگاري و فلاح و نجاح است- بايد به سبك زندگي اهميت دهيم؛ اگر به معنويت و رستگاري معنوي اعتقادي هم نداشته باشيم، براي زندگي راحت، زندگي برخوردار از امنيت رواني و اخلاقي، باز پرداختن به سبك زندگي مهم است. بنابراين مسئله، مسئله اساسي و مهمي است.
بيانات در ديدار جوانان استان خراسان شمالي- 91/7/23

کد خبر 291103

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha