آن روزها تعداد كتاب در ايران كم بود اما كم نبودند مردمي كه دغدغه فعاليت فرهنگي و علمي داشتند؛ نمونهاش هم همين ميرزاعلياكبر كتابفروش. او همه زندگياش را وقف نشر كتاب كرده بود؛ هم در دوران جوانياش در شهر خوانسار و هم در ادامه زندگياش در تهران. همه هم و غمش اين بود كه كتابهاي فارسي را بين مردم رد و بدل كند تا مردم به مطالعه علاقهمند شوند. پسرش، محمداسماعيل هم دغدغه فرهنگي و علمي را از پدر به ارث برده بود. همين شد كه هنگام تعيين نامخانوادگي، خودش را «علمي» خواند و به محمداسماعيل علمي مشهور شد. در دوران او چاپ سنگي رايج بود و بعد از او هم 5پسرش، نوهها، تعدادي از دامادها و حتي عروسها و نتيجههايش هم در كار نشر كتاب وارد شدند. پس عجيب نيست اگر بنويسيم بخشي از تاريخ صنعت نشر با نام علميها گره خورده است. شاهد اين ادعا، بيشتر از يك قرن فعاليت انتشاراتي از دوران ميرزاعلياكبر كتابفروشخوانساري در زمان حكومت ناصرالدينشاه قاجار تا نسل پنجم اين خانواده در دوران ماست. درباره فعاليت گسترده خانواده علمي گفتوگويي با محمد علمي، نوه محمد اسماعيل علمي و مدير انتشارات جاويدان، انجام دادهايم؛ مردي كه حدود 90سال سن دارد اما آنقدر خاطرات دوران كودكي خودش و تاريخ چاپ و نشر كتاب را با دقت توضيح ميدهد كه از اين همه حضورذهن تعجب ميكنيم. از آنجا كه او از زمان كودكياش در جريان فعاليتهاي چاپ و نشر كتاب بوده به جرأت ميتوان گفت كه از مجربترين افراد در اين حوزه است. ويژگي ديگر او احاطه به تاريخ فعاليتهاي انتشاراتي خاندان علمي است؛ خانداني كه خودش را براي كتاب وقف كرده است.
- فعاليت در حوزه چاپ و نشر كتاب در خانواده علمي موروثي است. كمي از سابقه خانوادگيتان در اين حوزه بگوييد.
بنيانگذار شركت تضامني علمي، محمد اسماعيل علمي بود كه در حدود يكصد سال قبل چاپخانهاي خريد تا كتابهاي فارسي را چاپ و منتشر كند. البته اين كار تا آن زمان در كشور هندوستان انجام ميشد؛ يعني تعداد زيادي از كتابهاي فارسي زبان كه در ايران وجود داشت در هندوستان چاپ ميشد و سپس توسط افرادي با سختيهاي زياد به ايران ميرسيد و بين مردم علاقهمند به كتاب و كتابخواني منتشر ميشد. درواقع محمداسماعيل علمي كه پدربزرگ من بود، وسايل چاپ سنگي را در شهر مشهد از عدهاي از روسها خريد و آن را به تهران آورد. از آن به بعد كار چاپ كتابها در تهران صورت گرفت.
- چه چيزي باعث ميشد كه رنج سفرهاي طولانيمدت و مشكل به هندوستان را در آن دوران تحمل كنند تا بتوانند كتاب فارسي را وارد ايران كنند؟ درواقع ميخواهيم بدانيم آيا خانواده و پدر و اجداد محمداسماعيل علمي همچنين دغدغهاي داشتند؟
همينطور است. پدر محمداسماعيل علمي كه ميرزاعلياكبر خوانساري نام داشت يكي از افراد دغدغهمند نسبت به امر كتاب و كتابخواني بود، به اندازهاي كه در دوران خودش به ميرزا علياكبر كتابفروش مشهور بود. او در دوره سلطنت ناصرالدينشاه قاجار در شهر خوانسار كتابفروشي داشت و بهكار انتشار كتاب مشغول بود. او هم ازجمله افرادي بود كه در دوران زندگياش با مشقت و زحمت فراوان به كشور هندوستان سفر ميكرد تا بتواند كتابهاي فارسي را در آنجا تهيه كند و به ايران بياورد. زماني كه ماجراي تيراندازي به ناصرالدينشاه قاجار اتفاق افتاد، ميرزاعلياكبر خوانساري به همراه تعدادي از افرادي كه كنجكاو شده بودند بدانند اوضاع از چه قرار است، به تهران آمد و در همين شهر ماندگار شد، ازدواج كرد و حاجمحمداسماعيل هم حاصل همين ازدواج بود. پس طبيعي بهنظر ميرسد كه محمداسماعيل هم علاقه به چاپ و نشر كتاب را از پدرش به ارث برده باشد. البته ميرزا علياكبر فرزندان ديگري هم داشت اما آنها وارد كار چاپ و نشر كتاب نشدند. ازجمله پسر ديگري معروف به آقانجفي داشت كه او به جمعآوري تمبر، سكه، نقاشي و عتيقهجات علاقهمند بود.
- شما از نحوه چاپ كتاب و سختيهاي اين كار فرهنگي در آن دوران خاطرهاي داريد؟
بله. من كودك بودم كه همراه پدرم به شركت تضامني علمي ميرفتم. در آن دوران كار كردن با ابزار چاپ سنگي بسيار مشكل بود. به ياد دارم وقتي حدود 5 يا 6 سال داشتم، همراه پدرم به شركت تضامني پدربزرگم ميرفتم. از آنجا كه پدربزرگ ما 5 پسر داشت، همه آنها در همان شركت تضامني مشغول بهكار شدند و هر كدام بخشي از كار را بهعهده گرفتند. در آنجا براي انجام چاپ سنگي، شخصي بايد در پايين سنگ قرار ميگرفت و آن را ميچرخاند. يكي از شركاي حاج محمداسماعيل در آنجا بود و بهخاطر دارم كه مرد نابينايي هم در اين كار به او كمك ميكرد. ماشينچي اين ماشين سنگي هم شخصي به نام سيدحسين ميرمحمدي بود، كارهاي نسخهنويسي را هم پدر من محمدحسن علمي انجام ميداد. عموي ديگر به نام عبدالرحيم به ماشين چاپ ورق كاغذ ميداد و علياكبر، عمويكوچكترم هم كار ورقگيري را انجام ميداد. كار چاپ علاوه بر مشكل بودن، طولانيمدت هم بود. بهخاطر دارم زماني را كه پدرم صبح روز شنبه به چاپخانه ميرفت و گاهي شبها هم در همان محل ميماند و مشغول كار بود و آخر هفته به خانه برميگشت. گاهي من هم در روزهاي تعطيل همراه او به چاپخانه ميرفتم. يكي از دلايل طولانيمدت بودن كار چاپ در آن دوران اين بود كه حتما سنگ چاپ بايد در معرض آفتاب قرار ميگرفت تا براي استفاده دوباره آماده شود. به همين دليل زماني كه آسمان ابري بود، كار هم تعطيل ميشد. برق هم نداشتيم تا از آن استفاده كنيم.
- اشاره كرديد كه از دوران كودكيتان در شركت تضامني پدربزرگتان رفتوآمد داشتيد. لابد تحتتأثير همين فضا و شغل خانوادگي بود كه شما هم شغل چاپ و نشر كتاب را انتخاب كرديد.
درست است. البته بايد اين نكته را اضافه كنم كه تمام ابزارهاي كار را بايد خودشان ميساختند. تيزآب سلطاني يكي از لوازم بسيار خطرناك در اين كار بود. يكبار كه پدرم، محمدحسن علمي، مشغول تهيه اين ماده شيميايي بود، مقداري از آن در چشمش پريد و يك چشم او را نابينا كرد و چشم ديگرش هم كمي آسيب ديد. پزشكان هم بهخاطر اين اتفاق، كار در چاپخانه را براي او ممنوع كردند. به همين دليل پدرم خانهنشين شد و من بهعنوان پسر بزرگ خانواده مجبور شدم از دوران نوجواني با وجود اينكه علاقه زيادي به درس خواندن داشتم، در شركت تضامني كار كنم. البته علاقهام به درس خواندن باعث شد درس را رها نكنم اما مشغول شدن بهكار نشر كتاب مانع از اين شد كه به آرزويم برسم چون هميشه آرزو داشتم يا معلم شوم يا پزشك. چون متوجه شدم درسهاي پزشكي مشكل است، در رشته تاريخ و ادبيات وارد شدم اما حوادث زندگي امكان ادامه تحصيل به من نداد و هنوز هم با داشتن 90سال، آرزوي معلمي دارم.البته من تحصيلاتم را از دبستان ادب شروع كردم و بعد از آن به دبيرستان اديب مقابل مدرسه دارالفنون رفتم. بعد از دبيرستان به مدرسه دارالفنون وارد شدم. دبيران دارالفنون از سطح سواد بالايي برخوردار بودند و يكي از اين افراد كه جزو معلمان من نيز محسوب ميشد، جلال همايي بود. بعد از گرفتن ديپلم و در حدود سال1321 به دانشگاه وارد شدم.
- حالا بعد از گذشتن 90سال چقدر به حرفهتان علاقه داريد؟
حقيقت اين است كه بهكار چاپ و نشر كتاب علاقه دارم اما هميشه همان آرزوي معلمي را در دلم دارم. البته يكي از دوستانم كه مدير مدرسه است اجابت اين آرزو را برايم ممكن كرد. كلاسي در مدرسه تعيين كرد و از من خواست بهعنوان معلم ادبيات در مدرسه او تدريس كنم. هفتهاي 3 روز و هربار چند ساعت در مدرسه او تدريس كردم. اما هنوز آنقدر به اين حرفه علاقه دارم كه هر روز چند دقيقهاي مقابل حياط مدرسهاي كه روبهروي محل كارم است ميايستم و با اشتياق، دانشآموزان مدرسه را تماشا ميكنم.
- چه شد كه كار چاپ رونق گرفت؟ تا كي با چاپ سنگي كار ميكرديد؟
مرتضي نورياني كه به پدر چاپ ايران مشهور است، در اين زمينه خدمات زيادي انجام داد. او آنقدر دغدغه رونق كار چاپ و نشر كتاب در ايران را داشت كه تمام زندگياش را وقف اين كار كرد. در نهايت هم موفق شد ماشين چاپ حروفي را از اروپا به ايران وارد كند و از اين طريق به بسياري از چاپخانههاي داخل كشور كمك كرد. او حتي هزينه تحصيل تعداد زيادي از جوانهاي ايراني در زمينه چاپ و نشر در كشورهاي اروپايي را بر عهده گرفت تا بتوانند به كشور خودمان خدمت كنند. همين جوانها بودند كه با دانشي كه در زمينه چاپ و نشر كتاب بهدست آوردند، توانستند خدمات بسيار مهمي در اين زمينه انجام دهند و موجب رونق اين بازار شوند. مرتضي نورياني همان زمان براي شركت تضامني علمي هم ماشين چاپ حروفي تهيه كرد كه باعث شد كار چاپ در شركت پدربزرگ ما هم رونق بيشتري پيدا كند. اين شركت تا حدود سال 1320شمسي رونق زيادي داشت و بعد از آن به مرور زمان هريك از پسران او به همراه فرزندان خودشان انتشارات جدايي تاسيس كردند.
- چرا متفرق شدند؟! مگر فعاليت در همان شركت تضامني علمي چه مشكلي داشت؟
ماجرا به سال 1320شمسي مربوط است؛ زماني كه جنگ جهاني دوم اتفاق افتاد و گروههاي متفقين وارد ايران شدند، اقتصاد كشور ما با مشكلات بسياري مواجه شد. دولت ايران هم مستشاري از اروپا آورد كه ماليات زيادي براي شركت تضامني علمي و ساير چاپخانههاي فعال تعيين كرد. همين اتفاق باعث توقف فعاليت شركت تضامني شد و پدر و عموهاي من هم هركدام بهطور جداگانه فعاليت انتشاراتي خود را ادامه دادند.
- نوههاي دختري خانواده علمي هم در اين رشته مشغول بهكار هستند؟ بهعبارت ديگر آيا ميشود آنها را هم به مجموعه خانواده بزرگ انتشاراتي علمي اضافه كرد؟
بله. اتفاقا نوههاي دختري هم در فعاليتهاي چاپ و انتشار كتاب وارد شدهاند و افراد بسيار موفقي هستند. مثلا تقي (عبدالرحيم) جعفري كه بنيانگذار و مدير سابق انتشارات اميركبير است، درواقع داماد محمدعلي علمي (پسر بزرگ محمداسماعيل علمي) است. دختر ديگر محمدعلي علمي هم صاحب 5 پسر شد كه همه آنها در كار انتشار كتاب هستند، مانند نشر پيكان و البرز. نكته جالب اين است كه حتي عروسهاي خانواده هم در كار نشر كتاب كمك ميكنند.
- پس تعداد انتشارات خانواده بسيار گسترده است. اما نكته مبهم ما اين است كه عنوان «علمي» را تعداد محدودي از اين نشرها با خود دارند، مانند نشر علم يا نشر علمي. انتخاب اين عنوانها براي انتشارات دليل خاصي دارد؟
نه. دليل خاصي ندارد. پدر من هم در ابتدا كه انتشارات مستقلي را راهاندازي كرد، نام انتشارات خود را «محمدحسن علمي » گذاشت و آرمي هم با همين عنوان تهيه كرد. اين آرم هم دقيقا شبيه آرمي بود كه شركت تضامني علمي داشت. مدتي بعد هم عنوان انتشارات را به «انتشارات جاويدان» تغيير داد اما در بين تمام اين نشرهايي كه از نسل محمد اسماعيل علمي بر جا مانده، سابقه فعاليت انتشارات جاويدان از همه بيشتر است. از طرف ديگر تقريبا همه افراد قديمي كه در كار چاپ بودهاند، از دنيا رفتهاند و آنقدر كه اطلاع دارم من با داشتن 90سال سن از قديميهاي اين حرفه هستم. البته ساير نشرها ازجمله انتشارات عمويم محمدعلي علمي هم خدمات زيادي در اين راه انجام داده و كتابهاي زياد و مهمي را چاپ كرده است. مانند، كتاب زندگاني من، تاليف عبدالله مستوفي، شاهنامه، ترجمه تاريخ سياسي اسلام، ترجمه تمدن اسلام، گلستان ادب و بوستان ادب.
- شما بهعنوان مدير قديميترين انتشارات در خاندان علمي، آماري از تعداد عنوانهاي چاپ شده در انتشارات جاويدان داريد؟
متأسفانه آمار دقيقي در اينباره ندارم اما از قديميترين كتابها ميتوانم به شاهنامه فردوسي اشاره كنم كه در قطع بزرگ و تعداد محدود چاپ شد. يك كتاب مثنوي هم مرحوم ميرخاني نوشته بود و آن را در قطع بزرگ با حاشيه، تذهيب و عكسهاي مينياتور چاپ كرديم كه در آن دوران مورداستقبال گستردهاي قرار گرفت بهطوري كه هنوز هم ميگويند جزو آثار كمنظير در چاپ محسوب ميشود. اثر ديگر، قرآن كريم بود كه مرحوم حسن حريصي تبريزي آن را نوشته بود و آن را بهطور نفيس با كاغذ گلاسه و تذهيب رنگي چاپ كرديم. همچنين مرحوم آيتاللهمهدي الهيقمشهاي هم سفارش چاپ قرآني را داد كه خودش آن را ترجمه كرده بود. البته او به ازاي چاپ كتاب، هيچ حق تاليفي براي خودش درنظر نگرفت و اين كار را براي پاداش معنوي آن انجام داد.
- فعاليت انتشاراتي در ميان فرزندان و نسل شما هم ادامه دارد؟
بله. خوشبختانه فرزندان من هم مشغول فعاليت در زمينه چاپ و نشر كتاب هستند. البته فرزندان پسرعموهاي من هم در اين زمينه فعاليت دارند و در مجموع حدود 35نفر از نسل محمد اسماعيل علمي، مديرشركت تضامني علمي، در حال حاضر فعاليت چاپ و نشر را انجام ميدهند و در اين كار موفق هستند.
- محمدعلي علمي و 8پسر ناشر
يكي از شاخههاي اصلي انتشارات در خانواده علمي، مربوط به پسر بزرگ محمد اسماعيل علمي به نام محمدعلي ميشود؛ كسي كه خودش و 9پسرش به همراه تعدادي از دامادهايش وارد فعاليت چاپ و نشر كتاب شدند. در حال حاضر هم همه پسران او به جز هادي علمي در كار نشر هستند: احمد علمي پسر بزرگ محمدعلي علمي در انتشارات ايران، موسي علمي در كتابفروشي علمي، رضا علمي در انتشارات نوين، محسن علمي در انتشارات نادي، حسين علمي در انتشارات علمي، مهدي علمي در نشر علم، عباس علمي در انتشارات زرياب و علياصغر علمي در انتشارات سخن.
از بين دختران محمدعلي علمي هم صديقه علمي با عبدالرحيم جعفري مؤسس انتشارات اميركبير ازدواج كرد و همسر و فرزندانش در اين حوزه فعاليت دارند و قدسي علمي، هم با حسن علمي كتابفروش ازدواج كرد. فرزندان قدسي علمي، كمال علمي در انتشارات پيكان فعال است و علي علمي نشر البرز را راهاندازي كرده است.
- كتابهاي قديمي در چاپخانه سنگي شركت تضامني علمي
اولين كتابي كه محمداسماعيل علمي چاپ كرد كتاب «عم جزء» بود كه حدود سال 1310شمسي چاپ شد و شامل سورههاي جزء سيام قرآن بود. نكته جالب اين است كه اين كتاب را شخص محمد اسماعيل علمي نوشته بود و نسخه خطي محسوب ميشد. بعد از آن كتابهاي ديگري چاپ كردند ازجمله كليات سعدي كه نوشته ملكالخطاطين جواد شريفي بود و با خط نستعليق نوشته شده بود. در اين كتاب، تصوير محمداسماعيل علمي و تصويري از شمايل سعدي شيرازي هم چاپ شد. رسام اين دو عكس اسدالله شهشهاني بود كه او هم كتابفروش و نقاش بود. اثر ديگر، مثنوي بهخط فاضلزاده بديعشيرازي بود كه كتابفروشي معرفت شيراز آن را به تهران آورد و با خط نستعليق در قطع بزرگي توسط انتشارات محمداسماعيل علمي چاپ شد. كتابفروشي فردوسي اصفهان به نام رحيم مشتاقي هم مثنوياي را با خط نسخ اثر مدرسزاده به تهران آورد و در همين شركت تضامني چاپ شد. چون اين اثر با استقبال مردم مواجه شد، 2 بار ديگر در همين شركت تجديد چاپ شد. كار چاپ كتاب با چاپ سنگي همچنان ادامه داشت تا اينكه مثنوي ديگري اثر محمد صالحي خوانساري سيمينقلم چاپ و منتشر شد. كتابهاي ديگري كه به همت شركت تضامني علمي چاپ شد شامل كتابهاي عامه پسندي بود مانند داستانهاي هزار و يك شب، اسكندر نامه، رستم نامه، حسينكرد، اميرارسلان نامدار، ملك جمشيد، ملك بهمن، زردهپري و سرخهپري. اين كتابهاي عامهپسند بيشترين تيراژ را در بين كتابهاي شركت تضامني داشت چون با استقبال زياد مردم مواجه بود بهطوري كه حتي روستاييان هم آنها را خريداري ميكردند.
- علاقه به فعاليت انتشاراتي در خانواده ما موروثي است
نسل پنجم خانواده علمي از وضعيت نشر ميگويد:نسل پنجم خانواده علمي هم همچنان فعاليت در حوزه چاپ و نشر كتاب را بهعنوان شغل خود انتخاب كرده است. نمونهاش سعيد علمي، جوان 30ساله اين خانواده است كه حدود 11سال ميشود كه در اين حوزه فعاليت دارد. او كه از نسل ميرزاعلي اكبر خوانساري و محمد اسماعيل علمي است، درباره شغلش ميگويد: «تقريبا همه اعضاي خانواده ما در حوزه نشر كتاب فعاليت دارند و من هم از دوران كودكي در جريان امور مربوط به بازار كتاب بودهام. به همين دليل بود كه بعد از تمام شدن تحصيلات دوره متوسطه وارد بازار كتاب شدم».
اما شايد به ذهنتان برسد كه لابد بازار كتاب در كشور ما درآمد خوبي دارد كه 5 نسل از يك خانواده را بهخود مشغول كرده است. سعيد علمي در اينباره ميگويد: «فعاليت در حوزه چاپ و نشر كتاب درآمد چندان مناسبي ندارد. اگر كسي بخواهد به درآمدزايي و ثروتمند شدن فكر كند، بهتر است دنبال شغلهاي ديگري باشد. تنها چيزي كه باعث شده خانواده علمي تا اين اندازه مشغول به اين شغل باشند، شغل موروثي و علاقه ذاتي آنها به اين حرفه است. چون هيچ كدام از آنها بهدنبال كسب درآمد زياد يا رقابت ناعادلانه با ساير انتشاراتهاي فعال نبوده و نيستند».
همين خوشطينتي و فعاليت برادرانه و دوستانه موجب شده كه اعضاي خانواده بزرگ علمي هنوز هم بعد از گذشتن بيشتر از يكصد سال، بتوانند در بازار چاپ و نشر كتاب فعاليت كنند و موفق باشند.