سقف مسجدمان آسمان بود و منبرمان تخته سنگ صحرا». حجتالاسلام هاشمي 34ساله است، خندهرو و پر انرژي. اهل و عيال دارد و در شهر قم زندگي ميكند. اما 7سالي ميشود كه در سفر است. همه زندگياش را در يك چمدان جا ميدهد و به روستاها و ييلاقهاي عشايري دورافتادهاي سفر ميكند كه حتي خيلي از شهرنشينان آن منطقه و آن اطراف، آنجا را نه ميشناسند و نه تا به حال قدم به آنجا نهادهاند؛ «آنجا مردماني زندگي ميكنند كه به دور از هياهوي شهري و به دور از هرگونه امكانات اوليه، معيشتي ساده و آرام دارند.» با حجتالاسلام هادي هاشمي گفتوگو كرديم. اين طلبه جوان از روزها و خاطرات شنيدنياي ميگويد كه در كنار عشاير خونگرم آذربايجانشرقي گذرانده و از شيوه زندگي ساده و متفاوتي كه خودش انتخاب كرده است.
- شما داوطلبانه مبلغ ديني عشاير آذربايجان شرقي شدهايد درحاليكه خانه و خانوادهتان در قم هستند. چرا؟
وظيفه است. مبلغ ديني در طول سال و بهخصوص در ماه مبارك رمضان وظيفه و دِيني دارد كه بايد آن را ادا كند. الحمدلله در شهرها در هر محلهاي با وجود مساجد و دفاتر تبليغاتي، مردم هر آن كه بخواهند ميتوانند براي رفع شبهات شرعي به آن مراجعه كنند اما همه مردم كشورمان از اين امكانات بهرهمند نيست. جمعيت اندك و البته قابلملاحظهاي در كشور در روستاها و مكانهايي دورافتاده و محروم زندگي ميكنند كه آنها نيز سؤالات شرعي بسياري در ذهنشان شكل ميگيرد اما پاسخگويي ندارند. در ماه مبارك رمضان ما مبلغان ديني اين توفيق را داريم كه در نشستهاي صميمي به شبهات شرعي مردم پاسخ دهيم. اين زكات را بايد بپردازيم؛ چه بهتر كه اين زكات را به مسلماناني بپردازيم كه بيشتر از بقيه تشنه كسب آن هستند.
- سفر به روستاهاي دورافتاده و رفتن به ييلاق و قشلاق عشاير برايتان سخت نيست؟
عشاير خيلي در قيد و بند راه و جاده نيستند. آنها دامدارند و مجبورند براي دسترسي به مراتع به دل ارتفاعات بزنند؛ ارتفاعاتي كه گاهي بايد روزها راهپيمايي كرد تا به آن دست يافت. اتومبيل از پيمودن مسير عشاير درمانده است. من خودم پيكان دارم با اين ماشين كه اصلا نميشود حتي يك فرسنگ از راههاي سنگلاخي كوهستان را پيمود. با اتومبيلهاي شاسي بلندتري مثل نيسان تا حدودي ميشود به سكونتگاه عشاير اين منطقه- شهرستان اهر- نزديك شد.بعد ديگر باقي راه را بايد پياده پيمود.
- تمام ماه رمضان را در ييلاق عشاير گذرانديد؟
در روستاهاي پايين ارتفاعات هم به منبر ميرفتم. به همينخاطر بعضي روزها بايد آن مسيري را كه به زحمت رفته بودم تا برسم به ييلاق را بازميگشتم. هروقت به روستاهاي پايين دست ميرفتم دوباره راهي ارتفاعات ميشدم براي آنكه روزهام را نگهداشته باشم. در ارتفاعات شهرستان اهر تنها يك ايل و يك طايفه سكونت ندارد. طوايف عشاير هر كدام در ييلاقهاي مختلفي اقامت دارند. گاهي فاصله اردوي عشاير يك طايفه با طايفه ديگر چند كوه صعبالعبور است.
- عكسالعمل عشاير وقتي شما را در آن كوه و كمر ميبينند چطور است؟
راستش بيشتر تعجب ميكنند. جايي كه آنها زندگي ميكنند آنقدر صعبالعبور است كه اصلا تصورش را نميكنند كه غريبه و مهماني به سراغشان برود، چه برسد به يك روحاني. وقتي چشمشان به من ميافتد همه بچهها ميدوند طرف چادرها و فرياد ميزند «روحاني آمده!» جالب اينكه بزرگترها اولش فكر ميكنند راه گم كردهام! اما بعد وقتي به آنها ميگويم كه مبلغ دينيام و آمدهام تا به منبر بروم و كلاس برگزار كنم كلي خوشحال ميشوند.
- در بين عشاير چه فعاليتهايي انجام ميدهيد؟
بيشتر به سؤالات و شبهات ديني پاسخ ميدهم و از فضائل اخلاقي اهل بيت(ع) برايشان ميگويم. كلاسهاي ديني براي بچهها برگزار ميكنم و براي ايجاد انگيزه به بچهها جايزه هم داده ميشود.
- چه جوايزي؟ جوايز را خودتان تهيه ميكنيد؟
جوايز سادهاي مثل دفترچه يادداشت، كتاب، خودكار و مدادرنگي. بيشتر اين جوايز را اداره تبليغات اسلامي فراهم ميكند. برخي از كتابها را نيز خودم تهيه ميكنم.
- از كلاسهايي بگوييد كه زير چادرهاي عشايري و سقف آسمان برگزار ميكنيد؛ استعداد ايلياتيها چطور است؟
بدون اغراق بگويم كه بارها در اين كلاسها شگفتزده شدهام. فكرش را بكنيد آدمهاي اينجا حتي از نعمت آب و برق هم بينصيب هستند. تنها رسانه ارتباط جمعياي كه از آن استفاده ميكنند راديو است. البته با فرصت و امكان گوشدادن محدود! باتري قوهاي كه راديو از آن تغذيه ميكند اينجا حكم طلا را دارد. به همينخاطر تنها به اخبار گوش ميكنند. اما با وجود اين، معلومات دينيشان از آن چيزي كه تصور ميكردم بسيار بيشتر است. آنها با استعداد و منطق ساده خودشان تحليلهاي درستي از مسائل ديني ميكنند؛ اين مسئله مرا شگفتزده ميكند. گاهي اوقات سؤالاتي ميپرسند كه در جلسات، در ميان حوزويها مطرح ميشود. عشاير واقعا مردماني مومن و بااستعداد هستند.
- شما مدتهاست كه ميان عشاير زندگي ميكنيد؛ كدام ويژگي اين نوع زندگي برايتان دلچسب است؟
زندگي عشايري سختيهاي زيادي دارد. در اين نوع زندگي مرد و زن و حتي بچهها هم گوشهاي از گليم زندگي را ميگيرند تا از آب بيرون بكشند. همكاري و همدلي ميان آنها بينظير و مثالزدني است. اما از همه اينها مهمتر صفا، صميميت و پاكياي است كه در روح و روان اين مردم دميده شده است. بيشك محيط زندگي آدم تأثير زيادي بر نوع رفتار او دارد. يادم هست يك وقت با يكي از استادان گرانقدر در سفر به قم، همسفر شدم. وقتي به جمكران رسيدم آهي از ته دل كشيد و گفت: «هادي من به اين كوههاي جمكران و همه كوههاي جهان حسوديام ميشود!» تعجب كردم و پرسيدم: «آخر استاد براي چه!؟» گفت: «خداوند با موسي(ع) در كوه طور صحبت كرد، به پيامبر(ص) در غار حرا در كوه «جبل النور» براي نخستين بار وحي نازل شد و همينطور بيشتر پيامبران، اوليا و صالحان در كوهها معناي خاص بندگي را چشيدهاند. حالا با اين اوصاف اين پديده زيبا و استوار خداوند، حسودي ندارد!؟» آن روز معناي صحبتهاي استاد را آنطور كه بايد درك نكردم. اما حالا كه در كنار عشاير در ارتفاعات ساكت و آرام هستم معناي حرف استاد را درك ميكنم.
- سبك زندگي عشاير با سبك زندگي مردم شهر را در چند سطر برايمان مقايسه كنيد!؟
«جريان اصيل زندگي». اين تنها موردي است كه سبك زندگي عشاير را از آدمهاي شهرنشيني مثل من سوا ميكند.عشاير معيشتي ساده دارند. تلاش ميكنند و به اندازهاي كه براي گذران زندگي نياز دارند از طبيعت و زمين استفاده ميكنند. عشاير در خلال يك زندگي سخت «زندگي» ميكنند. اما ما شهريها در كنار يك زندگي ساده و با اين همه امكانات «زندگي» كردن را فراموش ميكنيم، به چيزهايي فكر ميكنيم و دغدغههايي براي خودمان دست و پا ميكنيم كه اصلا در زندگي نيازي به آن نداريم. «آرامش با ساده زيستن گره خورده». احساس ميكنم آدمهايي كه اين مدت با آنها زندگي كردهام اين موضوع را به خوبي درك كردهاند؛ چيزي كه زرق و برقهاي پوشالي شهر مانع ميشود آن را ببينيم. عشاير دغدغهاي به جز نگهداري دامهايشان ندارند. تمام دنياي مالي آنها به حراست از دامها ختم ميشود. نه به شهر فكر ميكنند نه به ماشين مدل بالا نه به ويلا و نه به يخچال آنچناني و تلويزيونهاي چند ده اينچي. آنها سادهترين امكانات را دارند اما راحتترين و آرامترين و اصيلترين زندگي را.
- اتفاقي كه بهخير گذشت
در همينماه مبارك رمضاني كه گذشت درست وقتي كه 2 هفته از ماه گذشته بود، اتفاق ناگواري براي حاج آقا هاشمي رخ داد؛ حادثهاي كه وقتي به گوش طوايف عشاير ساكن در ارتفاعات شهرستان اهر رسيد بسيار متاثر شدند. ناراحتيها بيشتر از اين بابت بود كه ديگر نميتوانند از كلاسهاي درس اين مبلغ ديني فيض ببرند؛ «روز چهاردهم ماه مبارك رمضان آمده بودم به يكي از روستاهاي پايين دست. بعد از نماز مغرب و عشاء قرار شد با همكاري اهالي، تابلوي مسجد صاحبالزمان(عج) كه تازه تاسيس شده بود را نصب كنيم. من هم آمدم تا در اين كار خير سهمي داشته باشم. اما از بد روزگار وقتي تابلو را با كمك اهالي داشتم حمل ميكردم پايم در چاله فرو رفت و شكست! همان شب به بيمارستان رفتيم و پايم را گچ گرفتيم. متأسفانه 2روز خانهنشين شدم. دلم آرام و قرار نداشت. آخر آمده بودم كه به مردم خدمت كنم اما اين حادثه همه برنامههايم را خراب كرد. با يكي از بچههاي اداره تبليغات اسلامي شهرستان اهر تماس گرفتم و گفتم به كمكش نياز دارم. با اينكه آن بنده خدا خيلي اصرار كرد كه بمانم در خانه و استراحت كنم، نميتوانستم. نيسان وانتي داشت و به اصرار من، مرا برد به ارتفاعات. بنده خدا تا جايي كه ميشد جلو آمد اما به جايي رسيديم كه ديگر هيچ اتومبيلي نميتوانست ادامه دهد. با يك چوبدستي، عصايي براي خودم ساخته بودم. با كمك آن عصا از ماشين پياده شدم و رفتم به سمت چادرهاي عشاير. مردم وقتي مرا ديدند به سمتم دويدند. بنده خداها كلي خوشحال شدند و استقبال كردند. تا آنجا كه خستگي راه از تنم بيرون آمد.»