تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۹۴ - ۰۶:۴۱

همشهری دو - ندا عبدی: نوستالوژی برای هر کدام از ما معنای خاص خود را دارد اما برای دهه‌شصتی‌ها یک چیز دیگر است؛ نسلی که همه زندگی‌شان با اتفاقات بزرگ و تکرار نشدنی گره خورد.

دوران دبستان را در مدرسه‌اي گذراندم كه بضاعت همه‌مان در يك حد بود. اما دوره راهنمايي از عذاب‌آورترين دوران تحصيلم شد؛ چون ‌در محله‌اي درس خواندم كه فاصله فقير و غني‌اش، زمين تا آسمان بود! در كنار دختري مي‌نشستم كه نام خانوادگي‌اش با من يكي بود. معلم هنري داشتيم كه خودش واقعا هنرمند بود و علاقه زيادي هم به هنرمند‌كردن بچه‌ها داشت. خوشنويسي‌اش عالي بود! من با او مشكل داشتم اما... او سرسختانه دستور استفاده از تمام رنگ‌ها را به ما داده بود و من، يك بسته مدادرنگي 6رنگ كوچك داشتم.

دختر بغل‌دستي‌ام اما مدادرنگي 24رنگ داشت؛ از آنها كه جعبه فلزي داشتند و وقتي تراش مي‌خوردند، نوك‌شان نمي‌شكست! يك‌بار دلش به حالم سوخته بود انگار... گفت: «از مدادرنگي‌هايم استفاده كن، اما آن را محكم روي كاغذ فشار نده! چون نوكشان مي‌شكند و كوچك مي‌شوند»! حسرتي بود كه در دلم ماند... همه‌اش از يك درددل ساده بين من و همسرم شروع شد. او گفت كه مي‌خواهد با 100هزار تومان براي بچه‌هاي كم‌بضاعت مدادرنگي بخرد. گفتم: «حالا چرا مدادرنگي؟» گفت: «به خاطر خاطره تلخي كه قبلا از دوران مدرسه‌ات گفته‌اي...» گفتم: «بيا دوستان ديگرمان را هم شريك كنيم.» گفت: «موافقم. بيا يك كمپين راه بيندازيم و اسمش را بگذاريم مدادرنگي براي رنگي‌كردن دنياي همه كودكان...». كمپين را راه انداختيم. آنچه خوشحالم كرد، پيام‌هاي خصوصي دلگرم‌كننده بود. آنها شماره حساب مي‌خواستند و ما هم شماره حساب يكي از اعضاي هيأت رئيسه خانه مطبوعات آذربايجان‌غربي را داديم و به همين راحتي كمپين مدادرنگي‌مان را راه‌اندازي كرديم. راستي شما به اين فكر كرده‌ايد كه با همين چيزهاي كوچك مي‌توانيد براي خوشحالي همنوعانتان كارهاي زيادي بكنيد؟