«خانهای با طرح نو»، با کمترین شک، بهترین برنامه روتین شبانه تلویزیون در تابستان امسال بود؛ برنامهای که با کشف زوج رامبد جوان و اشکان خطیبی اوج گرفت و همان بالا ماند.با این
2 مجری جوان، درباره نوآوری در فرم برنامههای روتین تلویزیونی گفتوگو کردیم؛ روزی که آنها امید سهرابی – نویسنده برنامهشان – را هم با خودشان آوردند تا بحث جدیتر شود.
- الان 10 سالی میشود که برنامههای روتین شبانه در تلویزیون جای ثابتی دارند، منتها تا قبل از اینکه سروکله «خانهای با طرح نو» پیدا شود، همهشان با یک ساختار ثابت و کلیشهای پخش میشدند. ولی انگار برنامه شما، بالاخره یک کم چهارچوب این تیپ برنامهها را تغییر داد. شما از اول تصمیم گرفته بودید متفاوت باشید؟
رامبد جوان: ایده اولیه این بود؛ یک برنامه تلویزیونی شبانه و به قول تو روتین که قرار است هر شب نیم ساعت با تماشاچی ارتباط برقرار کند، آن هم با این فرمولها و ترکیببندیهایی که وجود دارد؛ یعنی اولش 2 نفر با هم گپ و گفتی داشته باشند.
میخواهم بگویم فکر نمایش از اول وجود نداشت ولی به هر حال به فضای طنز و شوخی فکر کرده بودیم، بعدش هم مهمان به برنامه اضافه شود، یک مسابقهای هم وجود داشته باشد برای درگیر کردن بیشتر مخاطب؛ به علاوه اینکه قرار بود 90 تا فیلم خیلی خوب و جدید انتخاب شود و برای اولین بار بعد از برنامه از تلویزیون پخش شود و ما باید راجع به فیلم حرف میزدیم و اطلاعات میدادیم.
- اما وقتی شروع کردید، این فرم تغییر کرد.
رامبد: آره خب. اولش مهدی مظلومی جریان را به من گفت. بعد دنبال یار میگشتیم. بعد به اشکان رسیدیم و همهمان کلی ذوق کردیم که اشکان آمد و خیلی خوب جواب داد. بعد با ورود اشکان، امید سهرابی هم به مجموعهمان اضافه شد و بعد کمکم بخش اول را به سمت نمایش بردیم. اوایل این نمایش فقط در حد یک گفتوگوی موضوعدار بود ولی الان دیگر رسما داریم گونههای مختلف نمایشی را تجربه میکنیم.
- و قبول داری که برگ برنده برنامهتان همین نمایش اولش است.
رامبد: آره، ببین، اصلا خیلی واقعی بهات بگویم؛ اول معلوم نبود میخواهیم چه کار کنیم، فقط میدانستیم که میشود یک کاری کرد. با توجه به اینکه اینجا هیچ وقت کسی به فکر پیشتولید و تحقیق جدی نیست، فقط در طول پروسه اجرا و تولید است که ایدهپردازیها شکل میگیرد. در گروه ما هم همین جوری شد.
اشکان آمد، امید آمد، بعد بخش نمایش اهمیت پیدا کرد و بعد به اینجا رسید که هر شب حتما یک موضوع داشته باشیم و در نهایت اینقدر مهم شد که الان بعضی موضوعات اجتماعی که مطرح کردناش برای سازمان هم اهمیت دارد، وارد متنها میشود و ما دربارهاش حرف میزنیم.
اشکان : آن اوایل، نمایشهای ما در حد Standa up Comedy بود؛ مثل کمدینهایی که در عین اینکه دارند برنامهشان را اجرا میکنند، تعدادی از نکتههای مهمی که از قبل برایشان نوشته شده را هم میگویند. اما کمکم دیدیم، هم رامبد توانایی این را دارد که شوخیهای بیشتری را پوشش بدهد و هم من با جنس کار او آشنا هستم. بعد از یک مدتی هم که همدیگر را پیدا کردیم، توانستیم بهتر این شوخیها را عمل بیاوریم.
- رامبد: یعنی همدیگر را گم کرده بودیم!؟
اشکان: بله! آگهی دادیم توی روزنامه و مادرش آمد جلوی خانه ما، گریه و زاری که بچه من را چهکار کردی و... (هر دو میخندند)
آره، خلاصه، بعد از مدتی، هم سر رامبد کمی خلوتتر شد، هم سر من و توانستیم وقت بیشتری بگذاریم و 2 ساعت قبل از برنامه با هم تمرین کنیم و حالا عین یک آهنربایی که ذرات را جمع میکند، مجموعه شدهایم. آن وقت سر و شکلی که اول داشتیم
- یعنی «اجرا» - تبدیل شد به یک «بازی فاصلهگذارانه». الان در طول برنامه، من و رامبد همچنان داریم بازی میکنیم. این طوری شد که «خانهای با طرح نو» این ساختار را پیدا کرد. ما آن اول فقط فکر میکردیم که چهکارهایی بلدیم و چه کارهایی را میتوانیم بهتر انجام بدهیم.
امید : وقتی اشکان به آقای مظلومی پیشنهاد داد که من به عنوان نویسنده بیایم توی کار، توی ذهنم بود که میخواهم فضا را به سمت نمایش ببرم. ولی اگر از همان اول 10 صفحه متن میدادم دست بازیگر، قطعا پس میزد چون استرس اجرای یک نمایش زنده وجود داشت، برای همین با نمایشهای طنز کلامی شروع کردیم.
من 2تا کار را خیلی دوست داشتم بکنم؛ یکی اینکه از انواع شیوههای نمایشی – بهخصوص نمایشهای ایرانی ـ استفاده کنم و دیگر اینکه کاری کنم که تماشاگر حضور نویسنده را احساس نکند؛ یعنی خیلی وقتها شما احساس میکنید کارهایی که رامبد و اشکان میکنند یا حرفهایی که میزنند همه بداهه است.
- در بقیه برنامهها روال چه جوری است؟ آنها هم متن دارند یا همه چیز بر عهده مجری است؟
امید: آنها فقط خط کلی را به مجری میدهند.
- اصلا چرا اینقدر روی متن تأکید میکنید؟ خیلی از نویسندهها ترجیح میدهند بیشتر کار را بگذارند به عهده بازیگری مثل رامبد.
رامبد: ببخشید یک چیزی! این اتفاقی که در برنامه ما افتاده، کاملا طبیعی است. وقتی دو تا بازیگر انتخاب میشوند که میتوانند کمدین باشند، بعد، یک نویسندهای که کمدینویس است هم وارد مجموعه میشود، این انتظار پیش میآید که او بنویسد و کمدینها اجرا کنند.
- نه، من میگویم خود بازیگرها آنقدر طبع طنز دارند که میتوانند بدون متن هم برنامه را جلو ببرند.
رامبد: نه، نمیشود.
اشکان: چرا میشود. اگر ما یک ساعت وقت داشتیم میتوانستیم یک موضوع انتخاب کنیم و بداهه برویم ولی ما کلا نیم ساعت وقت داریم و برنامهمان 4 تا قسمت دارد. اگر قرار باشد ما این وسط ندانیم که میخواهیم از کجا به کجا برسیم و همه چیز را به بداههپردازی بسپاریم، مطمئن باش برنامه هدر میرود.
امید: ببین، نمایش با شوخی فرق میکند. شوخی، موقعیت است و برای همین، امکان بداههگویی دارد ولی نمایشی که باید اول و وسط و آخر داشته باشد – آن هم در این زمان کم – خیلی سخت است که بداهه داشته باشد.
- 90 شب نمایش نوشتن سخت نیست؟
امید: باورکنید خیلی از آدم انرژی میبرد.
پس شاید به همین خاطر باشد که بقیه برنامههای روتین شبانه سراغ این کارها نمیروند.
رامبد: من نمیخواهم از خودمان تعریف کنم ولی این حرفم خیلی واقعی است. ببین، کم پیش میآید یک بازیگر حرفهای یکدفعه بیاید یک برنامه این تیپی را اجرا کند. نمیکند، اگر هم بکند، آن بازیگر کمدین نیست.
اما الان این 2 تا بازیگر آمدهاند و این کار را کردهاند؛ این با خودش یک باری میآورد؛ یعنی ما یکدفعه تبدیل نمیشویم به 2 تا آدمی که ممکن است خیلی جلف شوند یا شوخیهاشان احمقانه به نظر بیاید یا توهینآمیز رفتار کنند.
به هر حال ما هم برای خودمان معیارهایی داریم. بعد تازه یک نویسندهای اضافه میشود که آنقدر خوب است که شبیهاش کم است. اگر هم شبیهی داشته باشد، آنقدر سرش شلوغ است که هزار تا کار را با هم میکند. بماند که این هم هر شب با 3 تا سناریوی مختلف زیر بغل میآید سر برنامه. (با خنده) ولی واقعیت این است که گیر انداختن چنین آدمی برای این پروژه، غنیمت است؛ همان طوری که گیر انداختن ماها برای چنین پروژهای غنیمت است.
اشکان: به نظرم قضیه خیلی کارتونی است. ما 4 نفریم که هر کداممان یکسری قابلیت داریم و با این قابلیتها اطمینان همدیگر را جلب میکنیم. واقعا روز اول رامبد باعث شد که من بیایم سر این کار، قبلش من خیلی دو به شک بودم. ولی رامبد گفت بابا، همه چیز دست خودمان است؛ میتوانیم ارتباط خوبی با مردم برقرار کنیم و سربلند بیرون بیاییم، میتوانیم هم برویم و گند بزنیم! وقتی هم من امید را برای نویسندگی برنامه پیشنهاد کردم، قصدم این بود که یک کار عجیب و غریب بکنیم.
امید: ببین، مثلا من متنی که برای همین امشب نوشتهام خیلی متن سختی است؛ یعنی هر کسی نمیتواند اجرایش کند. ولی مطمئنم که این 2 تا میتوانند. اینکه اشکان میگوید کارتونی، واقعا درست است. خیلی وقتها آن چیزی را که من فکر میکنم، بچهها دقیقا همان را اجرا میکنند.
- رامبد یک چیزی گفت راجع به اینکه بازیگرها نمیآیند توی تلویزیون برنامه اجرا کنند اما دلیلش را نگفت.
رامبد: شاید تا الان فکر میکردهاند که کار اجرا بد است؛ یعنی ممکن است آدم به جاهای بدی کشیده شود ولی احتمال میدهم از این به بعد بیایند.
امید: حدس من این است که از این به بعد در بقیه برنامههای شبانه همین الگوی ما را کپی کنند؛ با این تفاوت که قسمت نمایشاش را از قبل ضبط کنند چون خیلی از بازیگرها ریسک نمایش زنده را نمیپذیرند.
رامبد: تو فکر کن مهران مدیری تصمیم بگیرد همچین برنامهای را راه بیندازد. اینکاره است، شک نکن که اینکاره است؛ هم تلویزیون را به دقت میشناسد، هم محبوبیت کافی برای جذب تماشاچی دارد، طنازیاش را هم که دارد. حالا چرا تا الان نیامده؟ یا اینجور کارها برایش جذاب نیست یا اینکه نتوانستهاند بیاورندش. میخواهم بگویم قطعا گروههایی وجود دارند که از این کارها بکنند. توی این مملکت که فقط ماها نیستیم!
- اشکان، به نظر تو چرا کمدینهای ما حاضر نمیشوند از این کارها بکنند؟
اشکان: به نظرم انگیزه خیلی مهم است. دومین چیز هم استاندارد بالاست؛ یعنی در کاری که داری میکنی، برایت مهم باشد که یک استانداردی را رعایت کنی. رامبد همیشه این را داشته. خودم هم بهشدت دارم و به نظرم حفظ این استاندارد یکی از دلایل موفقیت برنامه بوده؛ یعنی فارغ از اینکه برنامه چی هست، چقدر بیننده دارد یا هر چیز دیگری، به این فکر کنی که کار خوب تحویل بدهی. خیلی وقتها انرژیای که ما برای این کار میگذاریم، بقیه برای یک سریال هم نمیگذارند.
رامبد: ببین اشکان، تا به حال ما در چنین فضایی 2 تا بازیگر نداشتیم؛ یعنی کسی نتوانسته به نوعی بازیگرها را جذب کند وگرنه بازیگر که زیاد است، از ما این کارهترهایش هم وجود دارند. اینکه تا حالا کسی نیامده، به این دلیل نیست که نتوانسته، دلایل دیگری دارد که باید بررسیشان کرد.
اشکان: من خودم خیلی اهل تلویزیون نیستم. حتی برنامههای خودم را هم ضبط شده میبینم. یکی دو تا تجربه تلویزیونی داشتم که به نظرم تجربههای موفقی نبود. هیچ وقت دوست نداشتم دنبال بازی توی تلویزیون بروم.
فکر میکردم کمدی تلویزیون، کمدی نابی نیست؛ یعنی احساس میکردم لودگی است، هجو است، اصلا هر چیزی هست الا کمدی. حالا اینکه ما چقدر موفق شدهایم به کمدی ناب برسیم، نمیدانم ولی واقعا سعی کردهایم که این اتفاق بیفتد؛ یعنی کارمان لوث نشود. این لوث شدن را شما به کرات در تلویزیون میبینید؛ یعنی از یک برنامه 45 دقیقهای، فقط 10 دقیقهاش آدم را میخنداند، بقیهاش فقط همین جوری است!
رامبد: آخر دلیل دارد. تو نگاه کن، هیچکدام این برنامهها، نظارتی که الان ما داریم روی کار خودمان میکنیم را ندارند. بابا، من رفتم به یکی از این کارها سر بزنم، دیدم متن لحظه به لحظه و کاغذ به کاغذ دارد میآید و به دست بازیگر میرسد. خب، وقتی بازیگر نمیداند چه مراحلی را باید در این قسمت طی کند، نمیتواند کمدیاش را طراحی کند.
اشکان: این هم هست ولی به نظرم نصف بیشترش برمیگردد به طنز مکتوب. من فکر میکنم نویسندگی طنز باید یک تکانی بخورد. خیلی کار سختی است ولی تکان لازم دارد. خیلی داریم گرفتار تکرار میشویم.
- ولی شما توانستهاید مرز بین طنز و لودگی را حفظ کنید. این حد را اصلا چطور تشخیص میدهید؟
اشکان: هوش، هوش رامبد.
رامبد: نه، یک کار گروهی است. ببین، ما روی همه چیز با هم نظر میدهیم.
اشکان: آره ولی در اجرایش، هوش تو که سابقه طولانی در کمدی داری و نوشته امید، باعث میشود که این اتفاق نیفتد. من حد و مرزهای کمدی را خیلی درست نمیشناسم ولی هوش این 2 تا آدم باعث میشود از یک حدی آن طرفتر نرویم.
رامبد: من این تعریف بسیار خوبت را ازت میپذیرم. (باخنده)
ولی میخواهم دوباره تأکید کنم فرق برنامه ما با برنامههای مشابهش این است که آنها بازیگر نداشتند، نویسنده نداشتند، کارگردان جدی نداشتند و فقط 2 تا آدمی که قابلیت بانمک بودن را داشتند، میآوردند جلوی دوربین. خب، ببین، حسینی و احمدزاده بازیگر که نیستند، ادعایش را هم نداشتند.
فرق از همین جا ایجاد میشود. عین این است که تو 2 تا فوتبالیست حرفهای بیاوری در یک تیم که با چند تا فوتبالیست محلی بازی کنند، خب فرق دارد دیگر؛ نوع پاسکاریشان، استیلشان و...
اشکان: ما در اصل استیل آذینیم توی دسته یک.
با این حساب از این به بعد همه باید بروند دنبال یک زوج بازیگر.
رامبد: آره. الان یک استانداردی به وجود آمده. مثال میزنم؛ الان بگویند مثلا حمید جبلی و ایرج طهماسب هم میتوانند چنین برنامهای را راه بیندازند. ببین، اصلا یک سطح بالایی پیدا میکند دیگر.
- حتی اینطور به نظر میرسد که هرکسی بخواهد یک برنامه جدید راه بیندازد، به زوج رامبد جوان ـ اشکان خطیبی برای اجرای کار فکر کند.
رامبد: خودمان هم داریم فکر میکنیم. ما که فقط بازیگر نیستیم که صدایمان کنند و بیاییم؛ ما کارگردان هم هستیم، نویسنده هم هستیم. بعد هم این اعتبار را داریم که برویم تلویزیون بگوییم میخواهیم این پروژه را کار کنیم؛ یعنی بهراحتی میتوانیم یک کاری را خودمان طراحی کنیم.
نگاهی به ویژه برنامههای تابستانی تلویزیون
اوایل امسال، تلویزیون وعده داده بود که میخواهد در تابستان بترکاند و کلی فیلم سینمایی و برنامههای جورواجور برای اول و وسط و آخر شب پخش کند که علاوه بر پرکردن بخشی از اوقات فراغت مردم، سرگرمکننده و آموزنده هم باشد. اگر بخش آموزنده(!) کار را به عهده شبکه آموزش بگذاریم و بیخیال شبکه خبر هم بشویم - که در این زمینه مستمع آزاد است - میماند 5 تا شبکه معروف که باید ببینیم برای پر کردن اوقات فراغت مردم چی کار کردند.
آنچه شما نخواستهاید!
«قربونتون برم!» این تکهکلام معروف هنرمند گل و بلبلی است که او را با بازی در تئاترها و سریالهای تلویزیونی، نوازندگی، ارائه آلبوم برای ایام محرم، اجرای برنامههای مختلف جنگمانند سیما و... میشناسیم. گردانندگان «سیب سفید شب» با محور قرار دادن رسول نجفیان و اجراهای زنده موسیقی توسط او، سعی داشتند با کمترین برنامهریزی و پیشتولید، بهراحتی جنگی شبانه را ردیف کنند.
حضور چند بازیگر، خواننده، ورزشکار و تکرار آنچه تا به حال بسیار دیدهایم، برنامه را به یک شبنشینی ساده همراه با شوخی و بیان خاطرات تبدیل کرد. حالا توجه داشته باشید که نزدیک به 2 ماه پیش، بینندههای شبکه تهران، گفتوگوهای چالشی رضا رشیدپور با ستارگان سینما و ورزش را در برنامه «شب شیشهای» میدیدند که در نوع خودش بکر و جذاب بود.
با این حساب، شبکه یک (و البته سایرین) با خودشان چه فکری میکنند که هرازگاهی دوباره همچین برنامههای آبکی را به خورد ملت میدهند. نخنماشدهترین جزء چنین جنگهایی هم اجرای پسزمینه (پلی بک) یکی از آثار خوانندگان و لبخوانی او جلوی دوربین است.
شمارش مخاطب
بعضی آدمها هستند که یک یا چند تا از 3 شیء زیر را قورت دادهاند: نردبان، بلندگو، عصا. سؤال مسابقه: مجری سینما گلخانه چه چیزی قورت داده است؟
رضا حسینیان عزیز از جمله مجریان شکرخندی است که در اجرایش شاهد احترامات و تعارفات بسیار هستیم؛ بهطوری که وقتی در خانه راحت پای تلویزیون نشستهای، با دیدن ایشان ناخودآگاه توی رودربایستی میافتی و سر جایت درست و مؤدب قرار میگیری.
امسال که دیگر اوضاع خیلی ردیف بود و هر روز حسینیان مهمان خانههایمان بود و مدام هم میگفت: «امروز 100هزار تا به پیامهای دیروز اضافه شد و تعداد آن به 2میلیون رسید.
واقعا ما از این همه لطفی که به برنامه خودتان دارید، از شما ممنونیم!». نکته روی اعصاب حرفهای حسینیان این بود که میگفت: «ما میدانیم که شما هرگز به طمع دریافت جایزه با ما تماس نمیگیرید!». خب، برادر من! معلوم است که اکثر پیامکها برای شرکت در مسابقه و دریافت جایزه دوربین عکاسی دیجیتال فرستاده میشود، نه لطف به برنامهای با اسم زیبای «سینما گلخانه»!
حالا همه اینها به کنار، اصلا چه ارتباطی بین سؤالهای مسابقه با فیلمها وجود داشت؟ مثلا چه ارتباطی بین فیلمهای رزمی جنوب شرق آسیا و جفتکپرانیهای بروسلی و جکی چان با سؤال مسابقه که در حوزه معارف اسلامی بود، میتوان برقرار کرد؟
معلق در بلاتکلیفی
آقا رضا صفدری که خیلیها به خاطر برنامههای قدیمیاش دوستش دارند، به خاطر دوری 12ساله از تلویزیون و تمرکز بر رادیو، در «یه شب مهتاب» اجرایش کاملا رادیویی بود و مدام سرش پایین و به طرف میکروفون خم میشد.
ضعف رضا صفدری در گرداندن یک برنامه تلویزیونی و مصاحبههای کاملا غیرتخصصی او با مهمانها، برنامه را خیلی روی خط اعصاب راه میبرد. اصلا هدف از تولید این برنامه معلوم نبود که بالاخره خودشان تا بیشتر از این آبروریزی نشده، بی سر و صدا و بدون اطلاع قبلی، برنامه را جمع کردند. چنین برنامهای اصلا چرا شروع شد که به این بیریختی جمع شود؟
ادامه نو آوریهای چند سال اخیر
چه موهای بههم ریخته زیبایی! چه کلمات بیوزن دلنشینی! به گیرندههای خود دست نزنید. داریم از کسی حرف میزنیم که با داشتن این تضادها، توانسته شما را لحظهشمار دیدنش در تلویزیون و شنیدن صدایش در رادیو پیام کند. شبکه4 به شکلی کاملا نافرم افتاده است روی دور خوب ساختن. از بس گفتهاند که این شبکه برای فرهیختگان است، کمکم داریم پی میبریم که همه ملت ما فرهیختهاند.
نه همه چیز سر جای خودش است. کسی که برای شبکه4 برنامه میسازد، دارد یک برنامه تلویزیونی با کیفیت نسبتا خوب تولید میکند که کار محیرالعقولی هم نمیکنند و بقیه شبکهها هم سرشان در لاک خودشان است و مشغول پر کردن آنتن هستند؛ آن هم به هر ضرب و زوری که شده. هیچ خبر تازهای نیست و همه چیز سر جای خودش است. شهر امن و امان است، آسوده بخوابید.
طرز پخت شلهقلمکار با نمک فراوان
مواد لازم: یک مجری قدیمی با یک صدای خفن تو مایههای قرطاس زندگی به شرط خنده؛ یک دوبلور همهفن حریف تو مایههای صداپیشه شرک یک؛ مجری پرانرژیای که توان اجرای یک مسابقه زنده رایانهای را داشته باشد (میتوانید از شبکههای دیگر هم قرض کنید)؛ یک طوطی صامت که لام تا کام جیک نزند؛ استودیوی غیرطراحی شده به میزان لازم (هر چقدر که دلتان بخواهد).
خب، شبکه تهران رفته و یکی از گویندههای قدیمی را آورده و خواسته مثل «مردم ایران، سلام» قدر پیشکسوتان را بداند. بعد یک طوطی هم گذاشته توی قفس بالاسر مجری که مثلا با هم نمایش حاجی فیروزگونه داشته باشند؛ این بخش که معمولا در حضور مهمان اجرا میشد، این قدر روی اعصاب بیننده راهپیمایی میکند که نمیدانیم به 162 بگوییم یا 110.
از آن طرف هم برداشتهاند مسابقه «رد پا» را که سال پیش یحیوی به خوبی آن را اجرا میکرد و گرافیک ابتکاری سه بعدی داشت، دادند به بهمن هاشمی که اصولا هیچ چیزی را جدی نمیگیرد به غیر از دوبله و آنونس گفتن.
دنده معکوس
شما در صدا و سیما آشنایی ندارید؟ جان من، اگر یکی از فک و فامیلهایتان در تلویزیون کارهای است، دست ما را هم بگیرید تا برنامهساز شویم. تجربه نداریم؟ ایده نداریم؟ مگر تجربه و ایده هم لازم دارد؟ بیخیال، اذیت نکنید؛ یعنی واقعا فکر میکنید که تولید برنامه در تلویزیون تجربه و تخصص لازم دارد؟
به ایده و نوآوری نیازی دارد؟ برنامههای ویژه تابستانی تلویزیون را نگاه کردهاید و این حرف را میزنید؟ مثلا جُنگ ساختن واقعا کاری دارد؟ خدا پدر سازندگان «شب به خیر تهران» را بیامرزد که فرمول جادویی ساخت جُنگ هر شبی را از خودشان به ارث گذاشتند؛ چند مجری میآوری در فضای باز یا داخل استودیو و میگذاری هر چقدر دلشان میخواهد صحبت کنند و چند تا بازیگر و خواننده و گزارش هم قاتی حرفهایشان میکنی و هر شب تحویل مخاطب میدهی. کار از این راحتتر سراغ دارید؟
کی حال دارد مثل سازندگان «شب شیشهای» و «باز هم زندگی» فسفر بسوزاند و از برنامههای مشابه خارجی تقلید کرده و سعی کند سطح این برنامههای مهمانمحور را بالاتر ببرد؟ تقلید کردن هم زحمت دارد، «سیب سفید شب» و «شب جالب»ات را بساز و حالش را ببر.
کی حال دارد مثل شهیدیفر برای ساخت یک برنامه روزانه فکر کند و ایده بریزد و سطح برنامههای دارای چند مجری را بالا ببرد و تبدیل کند به «مردم ایران، سلام». کی حال این همه انرژی گذاشتن دارد. بهجای این کارها، نمونههای موفق گذشته را باید گذاشت جلو و از روی آنها کپی کرد. اگر برنامه ساختارشکنی مثل «نیمرخ» گرفت، میتوان هزار تا برنامه مثل آن تولید کرد.
اگر اساماس در برنامهای مثل «کولهپشتی» جواب داد، میتوان شورش را درآورد و در هر برنامهای اساماس گذاشت و گدایی اساماس کرد که آهای مسئولان! آهای مردم! برنامه ما اینقدر بیننده دارد. وقتی برای این برنامههای کپی، تلویزیون پول میدهد و بدون هیچ نوآوری اساسی، میشود برنامه ساخت و هر شب فرستاد روی آنتن، دیگر نیازی به فکر کردن و استفاده از قالبهای جدید نیست.
اوضاع اینقدر خوب است که رامبد جوان و اشکان خطیبی، با کمی (و فقط کمی) بالا بردن سطح اجرای 2نفره - که محمد حسینی خدابیامرز(!) به همراه احمدزاده و حسین رفیعی در برنامههای مختلفی مثل «مهتاب» پایهگذار آن بودند - این همه دیده میشوند.
اوضاع برنامهسازی در تلویزیون اینقدر خوب است که تعداد برنامههای فکرشده خوب، انگشتشمار است! اوضاع اینقدر بد است که هنوز بهترین گزینه تلویزیون برای سرگرم کردن مردم در تابستان و مناسبتهایی مثل مبعث و نیمهشعبان، پخش فیلمهای هالیوودی پرفروشی مثل «اسپایدرمن3» و «ساعت شلوغی3» و «اولتیماتوم بورن» است.
پس بجنبید. سریع یک آشنا جور کنید و دست ما را هم بگیرید. زودتر خبر بدهید، چون تا برنامههای ویژه ماه رمضان و دهه فجر و عید، زیاد وقت نداریم.
ایمان جلیلی- علی اولیایی- محمد جباری