ميگويند خيلي سخت است ديدن داغ فرزند براي مادر. پس عشق مادري كه هنوز در ماه محرم براي سلامتي فرزند شهيدش نذري ميپزد را چه ميتوان ناميد؟ قصه امروز، قصه دلدادگي مادري است كه نخستين فرزندش را راهي جبههها كرد تا در مسير پسر فاطمه(س) قدم بردارد. حالا سالهاي سال است ماه محرم كه ميآيد دلش بيشتر ميلرزد براي اداي دينش به پسر فاطمه(س). با چشماني كه ديگر ياراي ديدن ندارد ميخواهد ظرفهاي چيدهشده نذري را در حياط خانه ببيند. دلش حال و هواي محرم دارد، ميخواهد دوباره سفره امام حسيني پهن كند. دلش ميخواهد براي سلامتي جوانهايي كه الان همسن و سال پسر شهيدش هستند غذاي نذري بپزد اما همه ميپرسند چگونه؟ وقتي نه توان جسمي هست، نه توان مالي.
- بهدنبال خانه شهيد
كوچههاي جنوب شهر را يكي يكي ميگرديم تا پيدايش كنيم: كوچه شهيد صالحي، كوچه شهيد قدمي، كوچه شهيد خالقي و بالاخره كوچهاي را مييابيم كه نقش شهيد مورد نظر بر ديوارش آذين شده اما نام كوچه نام شهيد نيست، بنبست دوم است! خانه شهيد مهرداد خشمفر، خانهاي نقلي در انتهاي كوچهاي بنبست است؛ خانهاي كه كودكي شهيد 17ساله در آن گذشت و دسته و هيئت بچههاي محل در همين خانه شكل گرفت. خانه، خانهاي كوچك است اما سالهاست كارهاي بزرگي در آن به سرانجام رسيده. سالهاست مادر شهيد در همين خانه 36متري غذاي نذري درست كرده و بين دوستداران امامحسين(ع) پخش كرده است، سالهاست هيأت حسيني در همين خانه به عزاداري پرداخته و بچههاي كوچك محله در همين هيئت قد كشيدهاند و خاله معصومه را باني هيئت خود ميدانند. حالا چند سالي ميشود كه خاله معصومه بهدليل ناتواني جسمي و مالي ديگر نميتواند نذرياش را خودش بپزد و بين بچه هيئتيها پخش كند. چند سالي است كه بوي غذاي نذري از اين خانه بلند نشده و همين درد مادر را دوچندان كرده است.
- جاي خالي مادر
آن روز كه براي تهيه گزارش به خانه شهيد خشمفر رفتيم مادر شهيد در خانه نبود. آقاي خشمفر، پدر شهيد ميگفت: چند روز پيش حالش بد شد و او را به بيمارستان برديم. همسرم بيماري قند دارد، كليههايش مشكل پيدا كرده، مجبور است انسولين تزريق كند. در كنار بيماري قند مشكلات ديگري هم برايش بهوجود آمده. مثلا چشمهايش بهشدت كمبينا شده و ديگر نميتواند چهره افراد را تشخيص دهد. پدر شهيد نگاهي به عكس روي ديوار مياندازد و ميگويد: اين پسرم مهرداد است، سال 62 شهيد شد اما 11سال طول كشيد تا پيكرش به كشور برگردد، همين غمها مادرش را پير كرد و حالا هم كه زمينگير شده است.
از پدر شهيد درباره نذر همسرش ميپرسيم كه ميگويد: خانم من علاقه زيادي به برپايي مجالس حسيني دارد. او هميشه ميگويد ما هر چه داريم از خون شهيد دشت كربلاست. تا قبل از اينكه مريض شود به مجالس روضه ميرفت و براي خانمها مداحي ميكرد. نذري دادن را هم خيلي دوست دارد و از همان جواني غذاي نذري ميپخت و بين همسايهها پخش ميكرد. اگر توان مالي داشتيم نذري بيشتري ميداديم و اگر نداشتيم نذري دادن لغو نميشد، فقط تعدادش كمتر ميشد اما از 2 سال پيش كه ديگر نتوانست در خانه نذري بپزد حالش چندان خوب نيست. با اينكه به هيئت به اندازه حداقل يك قوطي روغن كمك ميكند اما دلش ميخواهد خودش باني اصلي غذاي نذري هيئت باشد و از مهمانان امامحسين(ع) پذيرايي كند.
پدر شهيد خشمفر دوباره نگاهي به عكس پسرش كه او را در جبهه نشان ميدهد مياندازد و ميگويد: جوانهاي ما جانشان را براي اسلام دادند. الگوي آنها در دفاع از اسلام امام حسين(ع) و يارانشان بود. همسر من زن بسيار معتقدي است و فرزندي را تربيت كرد كه در راه اسلام و امام حسين(ع) قدم برداشت.
- غمي كه بر دل مادر مانده است
خواهر شهيد هم براي كمك به پدر به خانه آمده است. از او ميپرسيم چند سال است كه در ماه محرم در خانه شما غذاي نذري پخته ميشود؟ لبخندي ميزند و ميگويد: « از زماني كه يادم هست مادرم در ماه محرم نذري امامحسين(ع) داشت و بين دوستداران امام پخش ميكرد. خانه ما در ايام محرم كاملا شناخته شده بود و مردم خودشان براي گرفتن نذري به در خانه ميآمدند. آن اوايل نذري خيلي منسجم نبود اما از بعد از شهادت برادرم، مادر روي دادن نذري اصرار دارد. گاهي اين نذري شربت و چاي بوده است، گاهي عدس پلو و قيمه و... . مادرم زماني كه جوان بود، بچهها را تشويق به رفتن به هيئت ميكرد و خودش هم براي اينكه آنها راغب شوند برايشان غذاي نذري ميپخت. برادرهاي من هميشه در ماه محرم در دستههاي هيئت حضور دارند.»
خواهر شهيد كمي مكث ميكند و دوباره ميگويد: « سالها در خانه ما هيئت برپا ميشد؛ يعني خانمها در خانه ما بودند و آقايان در خانه همسايه ديوار به ديوار ما كه خانه شهيد قدمي است به عزاداري ميپرداختند. اما از وقتي كه تعداد افراد هيئت زياد شد يكي ديگر از همسايهها تقبل كرد كه مراسم در خانه آنها برگزار شود، اما همچنان مادرم غذاي نذري ميپخت تا اينكه 3-2 سال پيش بهدليل كمتواني و همينطور مشكلات مالي، ديگر نتوانست مثل سابق غذاي نذري را در خانه بپزد. اين غم نتوانستن بر دلش مانده است.»
خواهر شهيد ميگويد: «مادرم معتقد است هر چقدر در راه امامحسين(ع) خرج كنيم باز هم كم است. مادرم هميشه ميگويد اگر براي امام حسين(ع) غذا نذر ميكنيد سعي كنيد كه در خانه خودتان نذر را ادا كنيد تا بركتش وارد زندگيتان شود. مادرم خيلي به امام حسين(ع) ارادت دارد و با وجود ناتواني دلش ميخواهد بوي غذاي نذري از خانه خودش بلند شود و تا زماني كه زنده است بتواند با خيالي راحت و بدون دغدغه داشتن يا نداشتن، غذاي نذري بپزد. او امسال به همه ما گفته است كه ميخواهد 5روز غذاي نذري بدهد اما نميدانيم چگونه.»
- خانه همه جوانان محله
خانه شهيد، خانه خيلي از جوانهاي محله است؛ كساني كه از همان بچگي در هيئت عزاداري امامحسين(ع) شركت كردند و حالا اين هيئت را سرپا نگه داشتهاند. يكي از اين بچهها كه حالا جوان برومندي شده است درباره علاقه مادر شهيد به برپايي هيئت ميگويد:« يك روز در ايام محرم داشتم از كوچه رد ميشدم، ديدم خاله معصومه روي سهپايهاي نشسته و زل زده به خانه حاجمحمود؛ خانهاي كه چند سالي است بهدليل كمبود جا در خانه خاله معصومه، مراسم عزاداري را در آنجا برگزار ميكنيم. از او پرسيدم: خاله چي شده؟ گفت: من با تو قهرم، سريع پرسيدم چرا؟ من چكار كردم خاله؟ در حاليكه اشك در چشمانش جمع شده بود به من گفت: تو صداي روضه امامحسين(ع) را هم كه از خانه من ميآمد از اينجا بردي. گفتم: خدا نكند خاله، تو مادر همه ما هستي، تو باني اين هيئت هستي، فقط چون تعداد ما زيادشده برايمان سخت است مراسم را در خانه شما برگزار كنيم. او دوباره نگاهي به من كرد و گفت: من دلم ميخواهد خودم ميزبان شما باشم، دلم ميخواهد غذاي امامحسين(ع) را خودم برايتان بپزم، اين نذر من است. خاله معصومه با اشكي كه در چشمانش بود دوباره به من گفت: يادت نرود شب هشتم محرم مرا هم به هيئت ببري، ميخواهم در مراسم روضه حضرت علياكبر(ع) باشم.» اين جوان با بغضي در گلو ميگويد: «خاله معصومه هر سال شب هشتم محرم هر جور هست به عشق پسر شهيدش به مراسم عزاداري حضرت علياكبر(ع) ميآيد و عزاداري ميكند.»
- نذري براي شهيد خانواده
دلمان ميخواهد حرفهاي مادر را هم بشنويم، حرفهاي او حتما شنيدني است؛ حرفهاي مادري كه بعد از گذشت 32سال از شهادت فرزندش هنوز به ياد او ميخواهد نذري بدهد. شماره بيمارستان را ميگيريم و از اپراتور ميخواهيم كه ما را به اتاق 218 وصل كند. صداي بوق چند باري شنيده ميشود تا اينكه مادر گوشي را جواب ميدهد و با صدايي آرام و مهربان پاسخگوي سؤالهايمان ميشود.
از او ميپرسيم مادر براي چه چيزي نذر كردي كه حدود 30سال است آن را ادا ميكني؟ با لهجه شيريني ميگويد:« مهردادم هشتماهه بود كه بهشدت بيمار شد. آن زمان نذر كردم كه اگر سلامتياش را بهدست بياورد ظهر عاشورا نذري بپزم. بچهام از بستر بيماري بلند شد و من نذرم را ادا كردم اما هميشه دلم ميخواست به اندازه وسعم در راه امامحسين(ع) خرج كنم. خوشبختانه همسرم هم همراه من بود و به اندازهاي كه داشتيم براي دوستداران امامحسين(ع) غذاي نذري ميپختيم. وقتي پسرم شهيد شد نذرم را بهخاطر سلامتي جواناني كه در جبهههاي جنگ بودند ادامه دادم. اوايل از شربت شروع كردم اما بعد غذا هم ميپختم. تا جايي كه توان داشتم اين كار را انجام دادم اما 2سالي است كه نميتوانم در خانه غذاي نذري بپزم. تعداد افراد هيئت هم زيادشده و ديگر كسي به خانه كوچك ما نميآيد. امسال نذر كردهام كه 5روز غذاي نذري بپزم.»
به داشتن دل بزرگ مادر شهيد غبطه ميخوريم و به يقيني كه از جور شدن همهچيز براي اداي نذري دارد. مادر شهيد كه بهدليل بيماري ديابت مشكل بينايي و كليوي پيدا كرده و اين روزها پاهايش هم ورم كرده است ميگويد:« انشاءالله هرطور شده نذريام را ميدهم اما اگر ديگران هم به كمكم بيايند سفره امامحسين(ع) را بزرگتر پهن ميكنم. دلم ميخواهد ميزبان همه جوانان هيئت باشم.» اين راه الان مهيا شده، هر كسي دوست دارد سهمي در اين سفره داشته باشد بسمالله. از بيمارستان و از پشت گوشي تلفن براي همه دعا ميكند و ميگويد:« انشاءالله همه جوانان ما زير سايه امامزمان(عج) خوشبخت باشند. سر سجاده براي همه بهخصوص گرفتاران و بيماران دعا ميكنم. براي ظهور آقا امام زمان(عج) هم دعا ميكنم. اميدوارم مملكت ما زير سايه آقا امام زمان(عج) هميشه پا برجا باشد و ديگر رنگ جنگ و نزاع را نبيند.»
- زندهايم با خاطرات شهدا
آقاي موسوي، يكي از معتمدان محل و امين اين خانواده شهيد است كه درباره خانواده شهيدخشمفر ميگويد: پدر و مادر شهيد خشمفر در عين سادگي دل خيلي بزرگي دارند. يادم هست يكبار در بازديد از خانواده شهدا، يكي از مسئولان به خانه كوچك آنها آمده بود تا سري به آنها بزند، آن روز پدر و مادر شهيد در خانه كوچك و بسيار ساده خود ميزبان اين مسئول بودند كه يكي از افراد در گوش پدر شهيد گفت: از او بخواهيد كه خانهاي بزرگتر برايتان مهيا كند، اين خانه 36متري براي شما خيلي كوچك است. پدر شهيد نگاهي به او انداخت و گفت: اينجا خانه شهيد است، شايد كوچك باشد اما خاطرات شهيد در آن زنده است. من و مادرش تا زماني كه زندهايم در اين خانه با خاطرات پسر شهيدمان زندگي ميكنيم.
او ادامه ميدهد: پدر و مادر شهدا گوهرهاي ارزشمندي هستند كه به جامعه نور ميدهند. مادر شهيد خشمفر را همه دوست دارند. او باني هيئت است و دلش ميخواهد هر سال براي سلامتي جواناني كه هم سن و سال پسر شهيدش هستند در ايام محرم غذاي نذري بدهد.
- كجا لبخند بسازيم؟
صبحانه سالم ريحون تقديم به شما
مؤسسه نيكوكاري رعدالغدير به همت معلولان و زنان بدسرپرست و با همكاري شهرداري تهران اقدام به توزيع صبحانه سالم ريحون در برخي از ايستگاههاي مترو كرده است. در اين طرح، مردم صبحانهاي را در بستهبنديهاي سالم تهيه ميكنند كه بهدست معلولان يا زنان بدسرپرستي كه از ساعت 4صبح به سر كار ميروند برسد. اگر شما هم مسافر صبحگاهي متروي تهران هستيد ميتوانيد بين ساعت 6 تا 10صبح در 25ايستگاه مترو صبحانه سالم ريحون را تهيه كنيد و با اين اقدام علاوه بر انجام كاري خير راه را براي زندگي بهتر معلولان و زنان بد سرپرست هموارسازيد. بستههاي صبحانه ريحون در 3 نوع متفاوت شامل نان و پنير و خيار و گوجه، بسته دوم نان و كره و عسل و بيسكوييت، بسته سوم شامل نان، پنير، سبزي و گردو تهيه شده است. ايستگاههاي تجريش، ميرداماد، بهشتي، وليعصر، انقلاب، تهرانپارس، علم و صنعت، دروازه شميران، دروازه دولت، امام خميني(ره)، مولوي، ترمينال جنوب، شهرري، شهدا، بهارستان، نواب صفوي، آزادي، صادقيه، نيروي هوايي، ارم سبز، طرشت و گلشهر در حال حاضر داراي غرفههاي صبحانه سالم ريحون هستند.
كتابهاي خوانده شده جاني دوباره ميگيرند
مؤسسه خيريه مهر گيتي با هدف كمك به اعتلاي كيفي و كمي دانش و فرهنگ كودكان و نوجوانان بهويژه در مناطق كم برخوردار «طرح كتاب براي همه» را به اجرا درآورده است. در اين طرح همه اقشار جامعه بهويژه دانشآموزان، دانشجويان و طبقات فرهنگي ميتوانند نسبت به اهداي كتابهاي خود به مدارس مناطق محروم كشور اقدام كنند. كتابهاي اهداشده بايد حتما داراي مجوز باشد و شامل كتابهاي درسي، غيردرسي، نو يا خوانده ميشود. علاقهمندان شركت در اين طرح فرهنگي ميتوانند براي آگاهي بيشتر با شماره تلفن 88369567تماس گرفته و از جزئيات اين طرح آگاه شوند و يا با مراجعه به آدرس اين مؤسسه به نشاني شهرك غرب خيابان هرمزان كوچه دوم پلاك 15مؤسسه خيريه مهر گيتي، در اين فراخوان ارزشمند شركت كنند.
سرپناه بسازيد
مؤسسه خيريه همت در صفحه اول سايت خود شرايط زندگي نيازمندي را معرفي كرده كه اگر تا پايان مهرماه بتواند 7ميليون تومان به تعاوني مسكن واريز كند صاحب سرپناه ميشود. در اين فراخوان ميخوانيم كه سرپرست خانواده مادري است ۴۵ ساله كه زندگي خود و 3 فرزندش را به سختي اداره ميكند. از طريق مشاغل خانگي(خياطي) و مستمري ناچيز يكي از نهادهاي حمايتي زندگياش را ميگذراند. باتوجه به مشكلات فراوان، خيرين و برخي آشنايان كمك كردند كه اين خانواده صاحب سرپناه شود بنابراين در يكي از تعاونيهاي مسكن مهر ثبتنام صورت گرفت و تاكنون 8ميليون تومان واريزي داشتهاند. درصورتي كه تا پايان مهر 7ميليون تومان ديگر واريز كنند واحد ۷۰ متري در هشتگرد تحويل ايشان خواهد شد و درغير اين صورت امتياز لغو و مبلغ وديعه بازگردانده ميشود. علاقهمندان به مشاركت در اين امر خير ميتوانند به آدرس وبسايت مؤسسه خيريه همت به نشاني:hemmat110.com مراجعه كنند.
- شما چه ميكنيد؟
مادر شهيد بيش از 30 سال است كه نذري پخش ميكند اما 2 سال است كه به دليل ناتواني جسمي و مشكلات مالي نميتواند نذرش را ادا كند. شما براي كمك به او چه ميكنيد؟
به 30003344 پيامك بزنيد يا با شماره تلفن 84321000 تماس بگيريد.