گروهي كه لااقل در ظاهر مباحث، زياد به مسائل مذهبي كاري نداشت و شايد براي بسياري از اعضاي آن، مسائل مذهبي و ديني جزو اولويتها نبود.
با انتشار مطالب علمي و تخصصي جايگاه خوبي در بين اعضا پيدا كرده بودم. عصر يك روز محرم مشغول مرور مطالب بودم كه به مطلبي در مورد شهداي كربلا برخوردم. ظاهر مطلب بسيار تميز و دقيق نوشته شده بود اما در باطن آن شبهه ناجوانمردانهاي نسبت به شهداي عاشورا و خط فكري امامحسين(ع) به خواننده منتقل ميشد.
اول خيلي سريع مشغول تايپ شدم تا جواب آن مطلب را بدهم اما لحظهاي فكر كردم و دچار ترديد شدم. افكاري به سرم هجوم آورد كه مبادا از فردا اعضاي گروه مرا بابت دفاع از اعتقاداتم تخطئه و سرزنش كنند؟ با بحث كردن بر سر اين موضوع چه بر سر محبوبيت ذره ذره جمع كردهام ميآيد و هزار جور فكر ديگر. دقايقي گذشت.كمي جستوجو كردم و اطلاعاتي از شبهه مطرح شده و منبع خبر شايعه پخش شده بهدست آوردم و پاسخ مطلب را در گروه منتشر كردم. از قضا بحث داغي هم در گرفت و تا ساعتي مشغول بحث بودم. بحثها تمام شد و من موفق شدم عدهاي را با خود همراه و زواياي پنهان آن را روشن كنم. شب طبق معمول به مجلس روضه رفتم. حال عجيبي داشتم.
مني كه تا آن شب براي يك لحظه حضور قلب و اشك التماس ميكردم، چنان حال و هواي خوشي داشتم كه تا بهحال تجربهاش نكرده بودم.
داستان دوست من، داستان اين روزهاي اكثر ماست. داستان دوراهي و انتخاب؛ داستان لحظه تصميم.داستان ماندن و رفتن. فضاي مجازي حالا ديگر جزئي از زندگي ما شده، براي بعضي از ما حتي بيشتر، شايد يك تكه بزرگ. همانطور كه كوچكترين رفتار ما در زندگي حقيقي، بر لحظهلحظه زندگي امروز و فرداي ما اثر ميگذارد، ردپاي رفتارها و گفتارها، لايكها و ديسلايكها و كامنتها و چتهاي ما هم بر زندگي حال و آيندهمان اثر ميگذارد. بايد ياد بگيريم بيتفاوت نگذريم، هر حرفي را ننويسيم و هر عكسي را نبينيم و بازنشر نكنيم. بايد ياد بگيريم مسئولانهتر زندگي كنيم.