سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۷:۱۹
۰ نفر

همشهری دو - مرجان همایونی: روی صندلی چرخدار در گوشه‌ای از خیابان نشسته بود؛ با دستی که یارای حرکت داشت سینه می‌زد و با حسرت به عزاداران حسینی نگاه می‌کرد.

دردی که درمان دارد

چقدر دلش مي‌خواست پاهايش به كمكش مي‌آمدند و او هم در جمع عزاداران حضور داشت. عكس هيئت سينه‌زني در قطرات اشكش جا خوش كرده بود. دلش مي‌خواست بدود، 6سالي مي‌شد كه زندگي‌اش محصور شده بود به صندلي آهني. بدون كمك صندلي چرخدار نمي‌توانست كاري كند. ياد روزهايي افتاد كه با سن كمش كمك خرج خانواده‌اش بود. دلش براي مبل‌هايي كه روكش مي‌كرد تنگ شده بود. تنها 17سالش بود كه ورق زندگي‌اش برگشت و زندگي روي تلخش را به او نشان داد. همه‌‌چيز از يك حادثه پيش آمد، باز هم ياد آن روز لعنتي افتاد.

  • ضايعه نخاعي براي سرعت بالا

حادثه يكدفعه اتفاق افتاد. با دوستش سوار بر موتورسيكلت شده بودند. ترك موتورنشسته بود و ايمان با سرعتي سرسام‌آور در حركت بود. چند باري به او تذكر داد تا سرعتش را كم كند اما پسر جوان در سوداي جواني بدون توجه به او دستش را روي گاز موتور گذاشت و سرعت هر لحظه بيشتر از قبل مي‌شد.

در يك لحظه همه‌‌چيز متوقف شد، صداي انفجاري مهيب نه‌تنها آنها را از حركت واداشت بلكه باعث شد تا رانندگان ديگر نيز پايشان را روي ترمز بگذارند. لاستيك عقب موتورسيكلت تركيده بود و حسين بر اثر اين حادثه نقش زمين شده بود. او بر ميله‌هاي آهني فاضلاب فرود آمده بود. دستش كمي درد مي‌كرد. بدون توجه به دردي كه حس مي‌كرد، دست ديگرش را تكيه گاه قرار داد و از زمين بلند شد. سرش گيج مي‌رفت، تعادلش را از دست داد و دوباره روي زمين افتاد.

در عرض چند دقيقه دوستانش كه در همان حوالي بودند دورش را گرفتند. از اورژانس خبري نبود، در شهر دورافتاده‌اي مانند جاجرم خراسان شمالي، از آمبولانس و تيم پزشكي خبري نبود. دوستانش او را سوار بر خودرويي كرده و به نزديك‌ترين بيمارستان رساندند. ترس از اينكه براي حسين اتفاقي رخ دهد، باعث شده بود تا دوستانش او را به طرز نامناسبي بلند كنند و همين مسئله عارضه نخاعي به‌وجود آورده بود.

  • فرشته‌اي براي كمك

نوحه‌خوان از سينه‌زنان مي‌خواست خودشان را براي 3ضرب آماده كنند. همين صدا، او را از افكارش بيرون آورد. دلش براي خودش مي‌سوخت، مگر چند سال داشت كه به اين حال و روز درآمده بود. دوباره به 6سال قبل برگشت، دكتر گفته بود اگر او را به‌صورت صحيح انتقال داده بودند، تنها آسيبي كه از اين حادثه مي‌ديد شكستگي دستش بود. اما حالا او دچار ضايعه نخاعي شده بود، پاهايش قدرت حركت نداشتند و يك دستش ياراي كمك به او را نداشت. همسرش را ديد كه به سمتش مي‌آيد تا به او كمك كند به خانه برگردند. او فرشته‌اي بود كه خدا براي كمك برايش فرستاده بود. زن جواني كه خودش را وقف او كرده بود، قدردانش بود، اما نمي‌دانست چطور اين موضوع را به او ثابت كند. آرزو مي‌كرد كه هر لحظه قدرت راه رفتن به‌دست مي‌آورد و از روي صندلي آهني بلند مي‌شد. همسرش مي‌گويد: «به خاطر پرتاب، مهره H6 وH7 كمرش آسيب مي‌بيند و مشكل ضايعه نخاعي پيدا مي‌كند. از آنجايي كه حسين كسي را نداشت تا از او مراقبت كند، او را به مركز توانبخشي مي‌برند. اواخر سال88 بودكه از طرف كارخانه‌اي كه پدر حسين درآن كار مي‌كرد، چند نفر از كاركنان كارخانه به همراه رياست آنجا هماهنگ مي‌كنند كه شوهرم را به بهزيستي ببرند و هزينه‌اش را پرداخت كنند. تاسال 91هزينه مركز توانبخشي را كارخانه پرداخت مي‌كرد. اما از سال 92كه رئيس كارخانه عوض شد هزينه توانبخشي ديگر پرداخت نشد. »

  • به علاقه‌ام ايمان داشتم

حسين در اين مدت روزهاي خوبي هم داشت. گاهي اوقات با خودش فكر مي‌كند اگر اين اتفاق برايش رخ نداده بود شايد هرگز سميه را نمي‌ديد. دختري كه ساكن شهر ديگري بود و با آمدنش او را از زندان توانبخشي بيرون آورد؛ «زماني كه براي كارآموزي به مركز توانبخشي كه حسين در آنجا بستري بود، رفتم. از او، رفتارش و برخوردش خوشم آمد، چون كسي را براي نگهداري نداشت، او را به مركز توانمندي سپرده بودند. 5‌ماه بعد برخلاف مخالفت‌هاي 2خانواده با هم ازدواج كرديم. آنها مي‌گفتند خوشبخت نمي‌شوي و از كاري كه انجام مي‌دهي به‌زودي پشيمان مي‌شوي. اما من به علاقه‌ام ايمان داشتم. از طرفي ثواب مي‌كردم. با اين باور ازدواج كردم و الان با گذشت بيش از 2 سال از زندگي‌ام پشيمان نيستم. از زماني كه من وارد زندگي حسين شده‌ام خيلي حالش بهتر شده است، زخم‌هاي بسترش بهتر شده‌اند. مي‌تواند تمام بدنش را تكان دهد. اما يك پايش به‌طور غيرارادي تكان مي‌خورد و باز و بسته مي‌شود.»

  • زندگي با ماهي 70هزار تومان

ازدواج مسير زندگي حسين را تغيير داد، مراقبت‌هاي شبانه‌روزي زن جوان حال او را بهتر كرده بود، اما نياز به مداواي مداوم و كلاس‌هاي كار درماني دارد؛ «هزينه كلاس‌هاي كار درماني در شهر كوچك ما بالاست. هر جلسه 50هزار تومان كه ماهي يك ميليون و پانصد هزار تومان مي‌شود. هر‌ماه بايد او را به دكتر ببريم، اما چون شوهرم نمي‌تواند داخل اتوبوس بنشيند مجبوريم كه ماشين دربستي كرايه كنيم و هر بار آمد و رفتمان حدود 500هزارتومان مي‌شود. اينها هزينه‌هايي جدا از هزينه داروها و پمادهايي است كه استفاده مي‌كند. اما حقوق دريافتي ما تنها 200هزار تومان است كه از حقوق بازنشستگي پدرشوهر خدا بيامرزم دريافت مي‌كنيم. اگر كرايه خانه و پول آب، برق و... را درنظر بگيريم، سر جمع ماهي 70هزار تومان براي خودمان مي‌ماند.»

زن جوان چندباري تصميم گرفت كه كار كردن بيرون از خانه را آغاز كند؛ اما در نبودش حسين چطور مي‌توانست كارهايش را انجام دهد: «شنيده‌ايد كه مي‌گويند يك دست صدا ندارد. واقعا در مورد شوهر من صدق مي‌كند، او با يك دستش هيچ كاري نمي‌تواند انجام دهد. به همين دليل اگر خانه نباشم از تمام كارهايش مي‌ماند. من مطمئنم كه شوهرم خوب مي‌شود و هر بار كه دكتر او را مي‌بيند از بهبود وضعيتش مي‌گويد. اما او نياز به آب‌درماني و كار درماني دارد و انجام تمام اين كارها، هزينه زيادي مي‌خواهد كه ما نداريم.» بهبودي حسين نياز به تأمين هزينه درمان دارد، درماني كه باعث مي‌شود او بتواند به‌راحتي راه برود و كار كند.

  • شما چه مي‌كنيد؟

جواني بر اثر سانحه رانندگي دچار ضايعه نخاعي شده است. او براي درمان نياز به كمك خيران دارد . شما براي كمك به او چه مي‌كنيد؟
پيشنهادهاي خودرا به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره 84321000 تماس بگيريد. .

کد خبر 313306

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha