شوخيهايي كه نه براي دعوت به حفظ آرامش يا تلاش براي عادي جلوهدادن شرايط و يا كمك به از بين بردن فضاي وحشت كه صرفا براي خوشمزگي و انجام كارهاي «فان» ابراز ميشوند؛ شوخيهاي خجالتآوري كه حتي يادآوريشان هم باعث رنج خاطر است.
اين اما نخستين بار نيست كه ما (دستكم بخشي از ما) ايرانيها با يك فاجعه انساني شوخي ميكنيم. نمونههاي مشابه يكيدو تا نيستند؛ از سوانح هوايي كشورمان گرفته تا قربانيان سيل و زلزله، بارها دستمايه چنين خوشمزه بازيهايي قرار گرفتهاند. اين آخريها حتي بعد از حادثه سهمگين و تلخ منا، عدهاي كه شايد «روانپريش» محترمانهترين اصطلاح ممكن براي توصيفشان باشد، دست به ساخت و انتشار عكسهايي بهزعم خودشان «طنزآميز» و به واقع باورنكردني و مشمئزكننده زدند كه باز در شبكههاي اجتماعي پخش شد. واقعا چرا چنين كاري ميكنيم؟ اينميل به شوخي ساختن-بهخصوص درباره فجايعي كه عده زيادي از انسانها را قرباني ميكند- از كجا ميآيد؟ (توجه به اين نكته جالب است كه چنين پديدهاي، درباره حوادثي كه به قرباني شدن يكيدو فرد با هويت مشخص و اعلامشده منجر ميشود، كمتر رخ ميدهد.)
تحليل اين اتفاق و كشف دلايلش طبعا نيازمند بررسيهاي كارشناسانه و كندوكاوهاي آماري و جامعهشناختي است اما بهعنوان «تنها يك احتمال براي برشمردن يكي از دلايل»، ميتوان به اين فكر كرد كه انگار در ناخودآگاه ذهني ما- دستكم آنهايي كه چنين شوخيهايي را ميسازند و آنهايي كه «لايك» و «شير»شان ميكنند- جان آدمي ارزش قابل اعتنايي ندارد. مردن يك اتفاق پيشپا افتاده تلقي ميشود كه در هر موقعيت زماني و مكاني ميتواند پيش بيايد و درنتيجه، ميتوان خيلي راحت و «كول» با آن برخورد كرد. مثالها براي نشان دادن وجود چنين باوري كم نيست. از نحوه رد شدن شبانهمان با لباس تيره از وسط بزرگراههايي كه ماشينهايش كمتر از 90-80 تا سرعت ندارند بگير تا نبستن كمربند ايمني (وقتي پاي «اعمال قانون» در ميان نباشد) و شكل رانندگيمان در جادهها كه جان در كف دست گرفته، ريسك سبقت سر پيچ در سربالايي براي چند دقيقه زودتر رسيدن را در برابر خوابيدن در سينه قبرستان به جان ميخريم. در هر بار دم و بازدم در تهران، كل جدول تناوبي را نفس ميكشيم و بيآنكه خم به ابرو بياوريم، به زندگيمان ادامه ميدهيم. بيهيچ ابزار و تمهيد ايمني، روي بلندترين دكلها و مرتفعترين تيرهاي چراغ برق مينشينيم و روي سستترين و باريكترين لبهها ميايستيم و سر صبر و باحوصله، بهكار خودمان مشغوليم.