خودروها از خط اول ميروند داخل خط دوم و به محض اينكه ميبينند خط اول سريعتر حركت ميكند، باز مسيرشان را تغيير ميدهند و برميگردند سر جاي اولشان و اصلا حواسشان نيست كه آن پيرمرد آهستهروي خط اول، از ماشينشان جلوتر رفته و آنها هنوز در فكر جابهجايياند.
اين خصلت كه گاهي ناخودآگاه بروز ميكند معمولا ناشي از حس رقابتي است كه در راننده برانگيخته ميشود؛ رقابت با نحوه رانندگي ماشين بغلي يا نوع و رنگ و مدل ماشين كناري و يا ويژگي خاص سرنشينان آن. در اغلب موارد اين رقابت كه شايد اگر به روانكاوي مراجعه شود آنرا شكل تخفيفيافته يك جنون آني معرفي كند، به خوشي و بيدردسر به پايان ميرسد، اما واي از روزي كه اين رفتار اضافه شود با راننده حواسپرتي كه سرش درون گوشي تلفنهمراهش است و از تحولات پيرامونش تنها خطوطي محدود در ذهنش ثبت ميشود: پق! يك صداي برخورد شديد و احيانا اگر ماشينها سرعت اندكي هم داشته باشند، تصادم با ريلهاي محافظ كنار بزرگراه و بعد آمدن اورژانس و پليس و تشديد راهبندان و گرفتاري حمل خودرو به تعميرگاه و دهها هزينه مادي و معنوي غيرمنتظره كه از آن خلاصي هم نيست؛ چه درصورت مقصر بودن يا نبودن، دامنگير همه طرفهاي درگير خواهد شد.
بخش عمده اين اتفاقات صبحهاست و شايد آمارهاي راهنمايي و رانندگي هم اين را تأييد كند (البته شبها ميدان ديد محدودتر است و لاجرم احتياط بيشتر)؛ نتيجهاش اينكه بايد به رانندههاي خرد و كلان (از حيث سن و جثه خودرو) توصيه كرد كه صبحها حواسشان را بيشتر جمع و بازيبازي با گوشيها و سرككشيدنهايشان را محدود كنند و هشدار داد كه چون اين اوقات حادثهخيزتر است، هر تصادفي ممكن است ساعتها وقت آنها را تلف كند.