زمستان اما همراه با سرما و باران و برفي كه به ارمغان ميآورد، فرصتي فراهم ميكند تا دلهرههاي زنانه گره بخورد به كلافهاي رنگين. زمستان كه ميرسد، ميتوان ميلهاي بافتني را در دست گرفت و آن وقت دانهدانه بافت و نقش زد و ساعتي از دام همه دلواپسيها رهايي يافت. كلافهاي رنگين وقتي شال و كلاه يا بلوز و دستكش ميشوند و بر تن فرزندان و نوهها مينشينند تنها تنپوش نيستند كه شولاي مهرباني هستند با حكايت پنهان دلنگرانيهاي بيانتها. بيترديد لباسهاي دستبافت از ديرباز گرمايي سرشار از مهرباني را به ما هديه دادهاند. وقتي رد نگاه مادر، همسر و يا خواهرت روي ذرهذره تنپوشت باقي مانده باشد، جريان سيال عشق را درمييابي و نهتنها جسم كه دل و جانت گرم ميشود.
اين روزها شايد چون گذشته ميل و كاموا در دستگرفتنهاي زمستاني مرسوم نباشد اما طعم شيرين بافتن و آواي برخورد ميلهاي بافتني و زمزمه شمارش زير لب دانهها، در كوچهپسكوچههاي خاطرات بسياري از ما جاري است. احساس دلپذير نشستن كنار مادر از ياد نميرود وقتي كلافه ميشد از دستان بازيگوش ما كه كلافهاي كاموايش را رها نميكرديم. ما هنوز در اعماق اندوه سرد خويش دلتنگ جورابهاي بافتني مادر ميشويم. مادرانمان بافتن را به دخترانشان آموختند با صبر و حوصلهاي كه تنها در يك مادر ميشود سراغ داشت. كاش ميلهاي نقرهاي و كامواهاي رنگي را از ياد نبريم. ما هم ببافيم تا دمي از دلواپسيهاي هميشه رها شويم، بر تنپوشها رد مهر باقي بگذاريم و دخترانمان از ما ياد بگيرند زير و بم رسم و رسوم مادري را.