هنوز چند قسمتی از پخش سریال «اغما» نگذشته بود که با ورود شخصیت مرموز الیاس و ملاقات او با دکتر پژوهان، دوز ماورایی قصه زیاد شد و بینندهها دستشان آمد که امسال قرار است این مجموعه جانشین سریالهای «کمکم کن»، «او یک فرشته بود» و «آخرین گناه» در رمضانهای گذشته باشد.
ما اول به این بهانه میخواستیم فقط به بحث چگونگی طرح مفاهیم مذهبی در سریالهای ماه رمضان بپردازیم و اینکه آیا قالبهایی شبیه «اغما» برای بیان چنین موضوعاتی مناسب است یا نه.
با اینکه میدانستیم اصل ماجرا چیست ولی اصلا قصد نداشتیم به قصه بپردازیم و اینکه الیاس واقعا چه موجودی است. ولی ناگهان دیدیم همه دارند درباره شیطان بودن الیاس صحبت میکنند، مخصوصا خود عوامل مجموعه که در اقدام بامزهای در ترانه تیتراژ آخر سریال، هویت الیاس را رو کردند.
برای همین، قرار شد به موضوع شیطان در سینما و تلویزیون بپردازیم. بهترین گزینه هم برای صحبت درباره این موضوع، علیرضا برازش - مدیر شبکه اول سیما - بود. او به عنوان مشاور مذهبی به همراه علیرضا افخمی (فیلمنامهنویس و کارگردان و ناظر کیفی) و میرمیران (مدیر گروه فیلم و سریال شبکه یک و مدیر سابق گروه فیلم و سریال شبکه2) مثلثی را تشکیل دادهاند که در شکلگیری همه این سریالهای ماورایی، نقش اصلی را داشتهاند.
شیطان زاد و ولد میکند
علیرضا برازش مدیر شبکه اول را یک ساعت مانده به افطار در دفتر کارش، واقع در طبقه دهم ساختمان معاونت تولید گیر آوردیم. این دومین مصاحبه ما با برازش است. پیش از این، ماه رمضان 2 سال قبل، سر جنجالهایی که «او یک فرشته بود» راه انداخته بود، در پرونده «شیطانسازان» با او گفتوگوی مفصلی کرده بودیم و حالا برازش با «اغما» یک شیطان تازهنفس دیگر را راه انداخته که هنوز چیزی نشده تماشاگراناش را تسخیر کرده.
برازش حضورذهن خوبی دارد و دائما آیات و احادیث برایش تداعی میشود، از میان برنامههای سیما، «سینما ماورا» دیدنش ترک نمیشود و از میان فیلمهای ماورایی، «چه رویاهایی که میآیند» را بیشتر از بقیه پسندیده و در کنار همه اینها، باید به صدای گرم و منعطف او هم اشاره کرد. کافی است یک بار صدایش را بشنوید تا پیش خودتان بگویید چه بسا میتوانست دوبلور خوبی باشد.
- آقای برازش، 2 سال پیش که پیش شما آمدیم، اولین سؤالمان این بود که تا به حال شیطان را دیدهاید یا نه؟ توی این دو سال چی، خبری نشده؟
والله من 2 سال پیش هم فکر کنم به شما این جور جواب دادم که شیطان، هم شیطان جن است و هم شیطان انس. مطمئنا شیطان انس کسی است که کار بد میکند و آن کار بد ملکهاش میشود و چه بسا خودمان هم تا به حال شده باشیم. (میخندد)
- شیطان جن چی، ندیدهاید؟
نه، بعضی وقتها ممکن است آدم یک چیزی را ببیند، بفهمد که دیده؛ مثل دعای مستجاب است. بعضی وقتها دعای آدم مستجاب میشود ولی خود آدم نمیفهمد که مستجاب شده. در برخی ادعیه، مخصوصا بعضی دعاهای «صحیفه سجادیه» داریم که خدایا، دعای مرا مستجاب بکن، بعد به من هم نشان بده که مستجاباش کردهای؛ یعنی یک پیامی هم بهام بده. این دیگر خیلی بهتر از اجابت است. در این مورد هم آدم ممکن است یک چیزهایی ببیند ولی خودش نفهمد دیده.
- پس هنوز هم نمیدانید دیدهاید یا نه!؟
(میخندد)
- اصلا این علاقهتان به «شیطان» از کجا میآید؟
علاقه که چه عرض کنم، میتوانیم اینجوری بگوییم که چون هدف انبیا و اولیا این است که انسان به کمال برسد، مانع بزرگ سد راه کمال انسان، شیطان است. کسی نمیتواند ادعا کند که من نمیخواهم شیطان را بشناسم و میتوانم مسیرم را بروم. یک دشمن زنده بیدار قسم خورده را باید بشناسید و بشناسانیم. میگویند کسی که کفر را نشناسد نمیتواند به ایمان برسد. اگر کسی به کمال انسان علاقهمند است، باید به شیطانشناسی هم علاقهمند باشد.
- الان تلویزیون در سریالهای ماه رمضان، دوباره به سراغ این قضیه شیطان رفته. مشخصات این «شیطان اسلامی» از کجا آمده؟
به هر صورت دین ما، منابع اصلیاش قرآن است و آن دسته از احادیثی که در راستای قرآن هستند و بزرگان ما از روی همین منابع و تفاسیر، «شیطان اسلامی» (شیطان از دیدگاه اسلام) و حد و حدود تواناییهای او را تعریف کردهاند. شما اگر در این «معجم الفهارس»ها واژه ابلیس و شیطان و مشتقاتش را بگردید، ترسیم قرآنیای از شیطان دستتان میآید؛ مثلا ابلیس، شیطان جن بوده، بزرگشان بوده و در روایات هم داریم که زاد و ولد میکند و اذناب و اولاد و شیعه (پیرو) دارد و از اینجور ریزهکاریها. الان برای مردم این انگیزه و سؤالها را در مورد شیطان ایجاد کردهایم.
- حاصل کار اما باعث ایجاد یک «شیطان عامهپسند» شده. مردم پس از دیدن این سریالها، یک تلقی عامهپسند از شیطان پیدا کردهاند؛ اینکه مثلا موجود جذابی است یا ترسناک و اینکه ممکن است قدرتهایی فراتر از تصور ما داشته باشد...
خب، شما چه تصویری از شیطان میخواهید ارائه دهید؟ تصویری که ما از شیطان میخواهیم ارائه بدهیم، همانی است که قرآن و احادیث به ما میگوید. یک موقع میخواهید ابلیس را تصویر کنید، بله خب، آن چنگال دارد و پنگال و نمیدانم دمش اینجوری است؛ ما آن را که نمیخواهیم نشان بدهیم، آن اصلا بروز و ظهورش بر ما نیست، ما میخواهیم بگوییم که این شیاطین جن اگر مثلا در قالب انسانی خودشان را بروز بدهند، چطور میشود.
- فکر نمیکنید نمایش شیطانِ انسی به این صورت، باعث رواج بیاعتمادی و بدبینی مردم نسبت به همدیگر بشود؟ مثلا من میتوانم خیال کنم همین بغلدستیام خودِ شیطان است!
اول اینکه نباید فکر کنید بغلدستیتان شیطان است. امیرالمومنین(ع) میفرماید اگر خواستید به کسی شک کنید، اول از همه باید به خودتان شک کنید؛ یعنی پس از دیدن این سریالها، زود ذهنتان را نبرید به این سمت که نکند همسرم، نکند برادرم شیطان باشد؛ اول از همه باید به این فکر بیفتید نکند خودم شیطانم! این خوب است. من نوعی در لحظهای که کار شیطانی میکنم، چند درصدی شیطانم.
- در «کمکم کن» و «او یک فرشته بود» و حالا هم در «اغما» صداوسیما به تجسم کردن امور ماوراییای مثل شیطان و برزخ و چشم برزخی علاقه نشان داده، فکر نمیکنید اینها یک مقدار از واقعیت روزمره ما فاصله داشته باشند؛ چون در برابرش یک سریال مثل «صاحبدلان» و حتی در تجربههای قبلی خودتان «مسافری از هند» را داریم که وسوسهها و درگیریهایش خیلی عینیتر و روزمره بود. به نظرتان کدام دسته از این سریالها تاثیرشان بیشتر بوده؟
من میخواهم بگویم خودمان را محدود نکنیم. در قالب نمایش هم باید واقعا ژانرهای مختلف را به خدمت بگیریم تا مردم را یک کمی هشیار کنیم که گناه نکنند. این مردم اگر میخواهند در قیامت اذیت نشوند، راهی نیست به جز اینکه گناه نکنند. هیچ راه دیگری هم نیست. حالا برای زدن این حرف باید سراغ ابزارهای مختلف رفت؛ تازه نشان دادن اینطور چیزها که سختتر است؛ هم نگارشاش و هم تبدیلش از نگارش به نمایش؛ موضعگیریهای بیشتری هم البته نسبت به نمایش این مسائل وجود دارد. بعضیها احساس میکنند نباید سراغ اینجور چیزها رفت؛ همانطور که کسی در 2 دهه گذشته، سراغ نمایش شیطان، برزخ و فرشته نرفت.
من میگویم، هم این دسته اول باشد و هم دسته دوم که تازهتر است و چه بسا جذابیت بیشتری هم دارد. ما تا جایی که دین برایمان منعی نگذاشته، از همه این ابزارها باید برای نجات انسانها استفاده کنیم. من تاثیر «او یک فرشته بود» و «کمکم کن» را کمتر از بقیه سریالها نمیدانم.
- فکر نمیکنید این جذابیتهای نمایشی، خود اصل مفاهیم را تا حدی تحت تاثیر قرار داده باشد؟
وقتی این مفاهیم در قالب فیلم – با آن دایره عظیم مخاطب – درمیآید، تاثیرگذاریاش بیشتر هم میشود. من اتفاقا احساس میکنم قرآن و حدیث، خیلی نمایش قضیه شیطان را مطرح کرده. در کتاب «شریفکافی» حدیثی هست که یک عابدی خیلی عبادت میکرده و شیطان ناراحت بوده که این چرا اینقدر عبادت میکند، برای همین یکی از ایادیاش را میفرستد سراغش تا از راه خیر به درش کند.
آن شیطان در قالب یک عابد،در همان معبد یا دیری که آن عابد بوده، بغل دستش ظاهر میشود و آنقدر جلوی او، بدون خواب و خوراک عبادت میکند که عابد اصلی ما کنجکاو میشود و یواش یواش سجادهاش را میکشد نزدیک او و میپرسد آخر تو چه کردهای که در عبادت اینقدر قوی هستی، جوابش میدهد من گناهی کردهام و هر موقع یاد آن گناه میافتم خجالت میکشم و حسابی میافتم به عبادت و الی آخر.
ببینید، این حدیث چقدر تصویری است. البته ما اگر بخواهیم یک تصویر از شیطان ارائه بدهیم، دهها حدیث و آیه را نگاه میکنیم که مبادا متولیان دین از ما اشکال بگیرند. بالاتر از آن، جواب خدا را باید بدهیم، نمیخواهیم از آن مرزهایی که خدا برای تجسم شیطان قرار داده تعدی کنیم. البته این نباید باعث شود که به خاطر ترس از انتقادهای احتمالی و احتیاطهای زیاد، تفریط کنیم و از آن طرف پشتبام بیفتیم و آن کاری را هم که باید بکنیم، نکنیم.
- مفاهیم سریالهای هر سال چطور مشخص میشود؟ مثلا مینشینید روی کاغذ مینویسید که امسال سه تا شیطان میخواهیم...
بالاخره در معاونت سیما تصمیمها گرفته میشود؛ مثلا تعیین میشود که امسال یک طنز میخواهیم یا توی بیشتر از یک سریال سراغ مسائل معنوی نرویم؛ اینکه یکدفعه در هر 4 سریال شیطان داشته باشیم خوب نیست و اگر هر 4 سریال هم محورش روحانی باشد خوب نیست. به هر حال انسجامی وجود دارد.
- این مفاهیم چقدر از اولویتهای جامعه میآید، اتفاقی تعیین میشود یا حساب و کتاب دارد؟
حساب شده است ولی نه 100درصد. یک مقدار هم تابع فیلمنامهها و طرحهای مناسب در این موضوعها هستیم. در این 2 سال اخیر، موضوع «مواجهه با مرگ» و برونریزیهای اعتقادی آدمها در ساعات پایان زندگیشان خیلی توجهام را جلب کرده ولی فیلمنامه خوبی برای سریال موجود نبوده.
- آن وقت این کسانی که این سریالها را مینویسند و مشاوره میدهند، درک و اطلاعشان از مذهب و مدیوم (رسانه) سینما به یک اندازه است؟
مطمئنا ما انتظار نداریم مشاور مذهبی ما هم به اندازه سناریست و کارگردان ما مدیوم را بشناسد؛ انتظار داریم بداند مدیوم با منبر فرق میکند و با مستقیمگویی کتابهای مذهبی هم فرق میکند. خود من یک تجربهای داشتم؛ موقعی که برای اولین بار دیالوگهای «مسافری از هند» را مینوشتم، کارگردان میگفت همه این دیالوگهایی که برای سیتا و دختر داییاش نوشتی را نمیشود پای میز شام گفت چون به درد بالای منبر میخورد؛ شما یک صفحه دیالوگ نوشتهای، اینها را نمیشود سر یک شام خوردن درآورد. اینها باعث شد بنده کمکم دستم بیاید و از آن جملات بلند صرفنظر کنم.
ابلیس آکتور سینما
در این مطلب، سعی کردهایم به مهمترین شیطانهای تاریخ سینما بپردازیم. آنهایی که در فیلم واقعا اسمشان شیطان است و بازیگرانش پیراهن اهریمن بر تن کردهاند. شاید حتی بتوان ژنرال کورتز «اینک آخرالزمان» را هم شیطان نامید اما در اینجا منظورمان خود خود شیطان است، نه تصور یا استعارهای از آن.
در این فیلمها شاید جای چند فیلم (که به نظر مهم هم میآیند) خالی مانده باشد. فیلمهایی مثل «قلب آنجل» (با بازی درخشان رابرت دنیرو در نقش شیطان) یا مثلا «جنگیر» باشد برای بعد، همین شیاطین هم از سرمان زیاد هستند!
چه کسی گفته او میخوابد؟
«حتی اگر خودت را بکشی هم نمیتوانی از دست او فرار کنی»؛ این چیزی است که بعد از تماشای فیلم «وکیل مدافع شیطان» بیخ گلو را میچسبد و یکی از تکاندهندهترین زنجمورههای فرزندان گناهکار آدم در مواجهه با شیطان و وسوسههای نابودگر اوست. بعد از شنیدن آخرین دیالوگ فیلم، دیگر باید مطمئن شوید که «شیطان، خودش بازی را شروع میکند و خودش هم میبرد!».
***
آنکه این بار فریب خواهد خورد، وکیل جوان کاربلدی است که در برزخ تصمیمگیری برای زیر پا گذاشتن حق، با اعتماد به نفسی عجیب این کار را میکند! موکل گناهکارش را تبرئه میکند و به خاطر این پیروزی ـ و انگار بیخبر از حضور شیطان در عالم ـ جشن میگیرد و خوش میگذراند.
او ماهرانه از ناحق دفاع کرده، پس میهمان خوبی برای بزم شیطان است. قهرمان جوان به کار در یکی از قدرتمندترین مؤسسات حقوقی ایالات متحده دعوت میشود. قبول میکند و کمکم تبدیل به دست راست رئیس (با بازی درخشان پاچینو) میشود. اما نشانههایی عجیب به او هشدار میدهند که با مردی شیطانی دمخور شده است.
عقل قهرمان داستان تازه وقتی سر جایش میآید که میفهمد رئیس، خود خود شیطان است! این یکی از آزاردهندهترین تصاویر شیطان در سینماست. محل زندگی او فقط یک اتاق است که همانجا مینشیند، همانجا میخورد، همانجا زندگی میکند و از همانجا هم لشکر شر را فرماندهی میکند. اما کاری که به نظر میرسد هرگز انجام نمیدهد، این است که هیچ وقت نمیخوابد.
سؤال قهرمان درباره محل خواب رئیس، اینجوری جواب داده میشود که «کی گفت اون میخوابه؟». و این یعنی قهرمان ما گیر افتاده است. او چنان اسیر بازیهای شیطان میشود که در پایان، برای خلاص شدن از شر این هیولا، چارهای جز شلیک به مغز خود ندارد! فریادهای حسرتآلود شیطان خشمگین (که پاچینو بسیار تأثیرگذار درش آورده)، ما را مطمئن میکند که قهرمان رستگار شده است.
اما هراس اصلی همینجا شکل میگیرد: این «همنشینی با شیطان» نبود که میتوانست زندگی قهرمان را نابود کند. این خود قهرمان است که شیطان را به زندگی برمیگرداند. او اگرچه در نهایت از حق دفاع میکند و راه شیطان را میبندد اما آماده گناهی جدید است: غرور.
قهرمان نگونبخت داستان درست در لحظهای که مطمئن شدهایم دیگر از چنگ شیطان مقتدر داستان جسته است، دوباره در دامی جدید گرفتار میشود. برای شیطان فرقی نمیکند که رئیس کلهگنده بزرگترین مؤسسه حقوقی عالم باشد یا یک خبرنگار شارلاتان. شیطان این فیلم، از میان گناهان آدم، انگشت روی شهوت و غرور گذاشته و از این 2 راه قصد زندگی قهرمان را کرده است. پس اگر یک راه نشد، سراغ دیگری میرود.
او این بار در حالی که در جلد یک خبرنگار پنهان شده و از علاقه مفرطش به «غرور» بشر میگوید، نیشخندی میزند که زهرش تا مغز استخوان آدم فرو میرود. شیطان هرگز دست از سر کسی برنخواهد داشت و این حکومت فراگیر او بر ضعفهای آدمیزاد جدا ترسناک است. احمد فرهنگنیا
قیر را به جهنم بفرست
شیطان کنستانتین اصل جنس است. سپید پوشیده و از صورت رنگ پریدهاش که فوران شر است، اعتماد به نفسی اهریمنی برمیخیزد. درست در لحظهای ظاهر میشود که کنستانتین قهرمان نگونبخت فیلم، (با بازی کیانو ریوز) برای دیدار با شیطان خودکشی کرده است. وقتی که شیطان از آسمان بر زمین پا میگذارد، لحظهها میخشکند.
همه چیز میایستد. حتی شیشه پنجرهای که با دم شیطان پودر شده است، معلق و بیشکل روی هوا میماند و اهریمن در یک بیزمانی مطلق به گفتوگو با کنستانتین مینشیند. کسی که بین جهان و برزخ در رفت و آمد است و دیگر به ستوه آمده. کنستانتین دیده که فرزند شیطان موجودی کریهتر و خبیثتر از پدرش است.
او دیگر وسوسه نمیکند، میکشد. هر کسی را که با او نباشد، میکشد. پس به پدر رجوع میکند و با او به گفتوگو مینشیند. اهریمن از این خبر به خشم میآید، پسرش را ناکار میکند (با کشتن عشقاش) و قصد میکند جان کنستانتین را بگیرد، تلاش میکند، زور میزند اما نمیتواند. خدا نمیخواهد و خدا بسیار بزرگتر از چیزی است که بشود وصف کرد. پس کنستانتین زنده میماند و شیطان سپیدپوش، فقط قیر نیکوتین را از بدن قهرمان میروبد و با خود آن سیاهی مطلق را به جهنم میبرد.
خدا اگر بخواهد شیطان هم عامل خیر میشود. کنستانتین به خاطر سیگار سرطان ریه گرفته بود و رگهای دستش را هم زده بود و خدا به وسیله شیطان او را به زندگی بازگرداند، چون خوب بود، چون نباید بد میشد و نباید به جهنم میرفت. سعید جعفریان
دلیل هفتم
این یکی از عجیبترین شیطانهاست. این شیطان را در واقع میخائیل بولگاکف در رمان شاهکارش تصویر کرد و بعد سینماگرها سعی کردند کارشان را به تصویر بولگاکف از شیطان نزدیک کنند و بالاخره، ولادیمیر بورتکو در آخرین اقتباس سینمایی، موفق شد این کار را به تمامی انجام بدهد (سریال 10 قسمتی بورتکو، احتمالا تنها «مرشد و مارگریتا»یی است که به ایران آمده).
در اینجا شیطان، پروفسور ولند نام دارد، بسیار متشخص و شیکپوش است، قدی بلند و چهارشانه دارد، سر عصایش به شکل سر سگ است، دهانش کمی کج است، چشم راستش ـ که بیحالت و مرده است ـ سیاهرنگ است و چشم چپش بیهیچ دلیلی سبز و همه چیز زیر سر این چشم سبز است.
او به مسکو آمده، در آنجا مهمانی میدهد و با کمک دستیاراناش مسکوی عهد استالین را به آتش میکشد. شیطان مسکو را به هم میریزد چون در ابتدای داستان، 2 نویسنده کمونیست به او میخندند و به شیطان هرگز نباید خندید. این دو نویسنده ملحد هستند و وجود مسیح را انکار میکنند.
شیطان از آنها تشکر میکند و در عین حال به آنها یادآوری میکند که مسیح واقعا وجود داشته، خدا هم وجود دارد. 2 نویسنده به او میخندند و به او میگویند که امانوئل کانت، هر 5 دلیل سنتی وجود خدا را رد کرده و خودش دلیل ششمی آورده که آن هم قابل رد است. اما ولند میگوید: «آقایان، حداقل دلیل هفتمی هم هست». دلیل هفتم خود شیطان است!
شیطان مقیم
خدا از رگهای گردنمان به ما نزدیکتر است اما جایگاه شیطان کجاست؟ اگر این سؤال را از رومن پولانسکی بپرسید، خاطرتان را جمع میکند که «همه جا!». در واقع، میتوان گفت علیرضا افخمی ایده شیاطین همه جا حاضر و ناظرش در سریال «او یک فرشته بود» را وامدار پولانسکی و فیلم مشهورش (بچه رُزماری) است.
در این فیلم، قهرمان اصلی که زن بارداری (با بازی «میافارو» است و انگار یکی از آخرین بازماندههای اردوگاه «خیر» است) است کمکم متوجه میشود این آدمهای شاد و خوش و دوست داشتنی اطرافش، شوهرش، پزشکش و همسایههای حیاط بالادستی - که دائم حال و احوالش را پرس و جو میکنند و هوایش را دارند – در واقع اعضای یک انجمن شیطانپرستی مخفیانه و مریدان پر و پا قرص شیطان هستند و همانطور که فیلم پیش میرود، کمکم میفهمد و میفهمیم این همه اظهار لطف و صمیمیت از سوی اطرافیاناش (در واقع شیاطین) هم دلیلش این است که او (میافارو) «شیطان» بعدی را باردار است و قرار است او را به دنیا بیاورد. نکته مؤثر و تکاندهنده «بچه رزماری» - که باعث شده فیلم پس از این همه سال همچنان سرپا بماند – این است که در اینجا «خیر» است که عمل «محمل» شده. شر همیشه هم از شر بلند نمیشود! علی بهپژوه
اولین شیطان
فاوست با «مفیستو» (نام دیگر شیطان) قراری میگذارد. مفیستو به او کمک میکند طاعون را از شهر دور کند و خودش را هم جوانی ابدی میدهد و در عوض یک چیز از او میخواهد؛ ذرهای، فقط ذرهای از روحش را.
داستان دکتر فاوست ـ مردی که روحش را به شیطان فروخت ـ هنوز هم برای بشر جذابیت دارد. تا به حال 12 رمان از روی این افسانه آلمانی نوشته شده ـ که در بینشان کار گوته از همه معروفتر است ـ و 20 فیلم از روی آن ساخته شده که کار مورنا از همه قدیمیتر است.
«فاوست» فردریش ویلهلم مورنا را یکی از شاهکارهای سینمای صامت میدانند.
مورنا آنقدر به کارش مطمئن بود که حتی موسیقی متن را هم برای اثرش زائد دانست و به تماشاگرها اجازه داد این سوگنامه عجیب را در سکوت مطلق تماشا کنند. بازی نور و سایه و کادربندیهای هوشمندانه مورنا لذت این سکوت را کامل میکند و صحنههای پرواز فاوست بر فراز اروپا، هنوز هم هوشرباست.
نقش مفیستو را امیل یانینگز ـ بازیگر سوئیسی ـ بازی کرد که با صورت چاق و چشمهای مورب و حیلهگرش انگ همین کار بود. این اولین باری بود که شیطان روی پرده سینما ظاهر میشد. روی همان پرده، فرشته به شیطان گفت که او میتواند بشر را وسوسه کند. اما هیچوقت پیروز نخواهد شد.
با این حال شیطان باور نکرد. میاننوشته آمد که «فرشته میگوید همه چیز در زمین و آسمان شگفت و خیرهکنندهاند اما بزرگترین شگفتیها، آزادی آدمی در انتخاب بین خیر و شر است». و شیطان که میخواهد از همین آزادی انتخاب استفاده کند، به زمین میآید و فاوست سالخورده ـ حکیم شهر ـ را وسوسه میکند، با او عهد میبندد، جوانش میکند و قدرتهایش را به او میبخشد.
فاوست طاعون را از شهر دور میکند، محبوب میشود و به جوانی ابدی خودش دل میبندد. مفیستو او را از ماجرایی به ماجرایی دیگر میکشاند و به سرتاسر اروپا میفرستد. فاوست شیفته دختری میشود، او را اغفال میکند و برادرش را میکشد. کار دختر به جنون میکشد، نوزادش را میکشد و دادگاه حکم به سوزاندناش میدهد.
در آخرین لحظه، فاوست به خود میآید و همراه دختر به درون شعله آتش میپرد، راه شر بسته میشود و شیطان در اولین ماموریت سینماییاش شکست میخورد. فرشته درست میگفت. احسان رضایی
شیطان و بچههایش
با سر طاس و رنگ پریده؛ شیطان «مصایب مسیح» بیشتر شبیه یک بیمار سرطانی بود که حالا دارد شیمیدرمانی میشود. در فیلم «مصایب مسیح» - که کاملا وفادارانه نسبت به متن انجیلها تهیه شده – شیطان جز در صحنه عبادت مسیح در باغ جسمانی، دیگر کسی را وسوسه نمیکند. آدمها خودشان درسشان را از بر هستند.
شیطان دیگر کنار میایستد و تماشا میکند. تصویری که مل گیبسون در این فیلم از شیطان ارائه کرده موجودی است که بیشتر شنل سیاه به سر دارد و کسی جز مسیح پیامبر قادر به دیدنش نیست. یک جا هم هست که سر صحنه شلاق زدن مسیح، شیطان با نوزادی (با سر بزرگ و وحشتناک) به بغل میآید و از کنار جمعیت میگذرد.
انگار که شیطان بخواهد به بچههایش چیز خوشحالکنندهای را نشان بدهد. به جز این صحنه؛ در فیلم چند بچه شیطان دیگر هم داریم. بچه شیطانهایی که یهودای خائن را گاز میگیرند و او را به سمت دار زدن خودش، فراری میدهند. با وجود این، شیطان در این فیلم فروغ چندانی ندارد. در برابر مسیح، شیطان اصلا به چشم نمیآید. ما حواسمان فقط به مسیح است که هر چقدر هم آزارش میکنند، باز عاشقانه مناجات میکند: «آقای من! غلام تو هستم و پسر کنیزت».
یک شیطان مبتدی
«یک مرده با ماشین میزنه به دختره میگه بیخیال او یک فرشته بود».
میگویند یکی از نشانههای مورد توجه قرار گرفتن کاری در ایران این است که مردم راجع بهاش جوک و اساماس بسازند. 2 سال پیش «او یک فرشته بود» این وضع را پیدا کرد. سریالی که همین الان در ذهن ما تصاویر ماندگاری دارد؛ مثل لحظه مرگ ثریا قاسمی، عبور فرشته از وسط میز، عبور ماشین از بدن فرشته، نابودی فرشته و تبدیل شدن مدام او به سرابی و حتی موسیقی آن.
در اولین کار علیرضا افخمی، شیطان برای اولین بار نماد جسمانیای در تلویزیون پیدا کرد. این اولین بار بودن به جز جسارت عوامل و مسئولان، حساسیتهایی را هم به دنبال داشت. مثلا داد خیلی از فمینیستها را درآورد که چرا شیطان زن است. حتی کانون وکلا هم شاکی بودند که چرا وجه دوم شیطان ـ یعنی آقای سرابی ـ وکیل است.
همین حساسیتها هم شاید باعث شد تا بعضی از نمادها رو باشد، مثل اینکه فرشته هر جا بود، هاله نور قرمزی اطرافش بود و بعضا موسیقی رعبآوری شنیده میشد، حتی وقتی شیطان بودنش لو نرفته بود ، تا مدام به مخاطب یادآوری کند او شیطان است. حتی در قسمتهای پایانی حرفهای روحانی سریال بیشتر به خطابه شبیه شده بود.
اما «او یک فرشته بود» بهرغم رو بودن بعضی عناصر، 2 برگ برنده داشت که شیطان را دیدنی کرده بود؛ یکی داستان قویای که بهرغم تعداد بازیگر کم، مرحله به مرحله مخاطب را میپیچاند و ابعاد شیطان را رومیکرد ـ فرشته نقاش خوبی است، خوب آشپزی میکند (شیطان در شاهنامه هم با خورشهای خوشمزه مخ ضحاک را میزند)، سر بچهها را شیره میمالد و... ـ و دوم استفاده به موقع از ترفندهای کامپیوتری، نه افراط و نه تفریط. جلوههای کامپیوتری زیاد نیستند اما موثرند.
این 2 برگ در سریال سال بعد همین شبکه 2 یعنی «آخرین گناه» باعث شکست شد. داستانی بیدر و پیکر و افراط در جلوههای کامپیوتری.
اما در حالت کلی و بعد از گذشت 2 سال، شیطان علیرضا افخمی به نظر شیطانی مبتدی میآمد که انگار واقعا دارد برای بار اول پا در زندگی آدمیزاد میگذارد. او نمیتوانست وارد حریمهایی با نور سبز شود، به محدوده آدمهای خیلی خوب وارد نمیشد و خیلی راحت خودش را لو داد ولی موفقیتاش توانست پلی برای ورود شیطان عینی و حتی تجسمبخشی به اعمال به تلویزیون باشد و به بقیه سازندهها نشان بدهد میشود با این سوژه کار کرد.
درباره اغما و حضور شیطان در سریالها
عباس نعمتی * : 1. شیطان، مسئله این است. آن قدر این کلمه از کودکی مدام به گوشمان خورده که دیگر اصلا نمیشنویماش و نمیبینیماش. سعی هم میکنیم بهاش فکر نکنیم. نمیگوییم مهم نیست. هست اما جدیاش نمیگیریم. شوخی هم نیست چون بهاش نمیخندیم، فقط نمیخواهیم باهاش مواجه شویم. یاد گرفتهایم بهاش فکر نکنیم و هلاش بدهیم برود کنجترین جای ذهنمان. آمارها نشان میدهد بیش از 90 درصد مردم ایران به معنویت و خدا و شیطان ایمان دارند. پس مسئله این نیست که قبول نداریم. داریم، فقط نمیخواهیم با این مسئله روبهرو شویم.
علامه طباطبایی میگویند هر کدام از مفسرین آمده به این بحث شیطان بپردازد نتوانسته. شیطان حواساش را پرت کرده. حالا میخواهید ما میرسیم به شیطان، شیطان حواسمان را پرت نکند؟ بزرگترین کار شیطان در عصر مدرن این بوده که کاری کرده تا ما اصلا جدیاش نگیریم. شیطانی که در قرآن خدا میفرماید؛ «دشمن قسم خورده شماست».
یا «انالشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا» و بعد خود شیطان میگوید: «آنگاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان درمیآیم تا بیشتر آنان شکر نعمتات به جای نیاورند» یا « قسم به عزت خدا که همهشان را اغوا کنم! » میبینید. صحنه عالم در قرآن چطور است؟
وقتی کسی از من سؤال میکند چرا سریال ماه رمضان به شیطان میپردازد و خیلی محق هم سینه میدهد جلو و منتظر استدلالها میماند تا آن قدر بگویی تا بگوید قانع شدم یا حالا اشکال ندارد، دردم میگیرد. خدا میفرماید: «انه یریکم هو و قبیله من حیث لاترونهم» به درستی که او و قبیلهاش شما را میبینند از جایی که شما نمیتوانید ببینیدشان.
حالا که یکی پیدا شده نشانمان داده در عالم فیلم، چرا چرا میکنیم؟ ما کلا آدمهایی هستیم که برای هر سریال مثلا دختر، پسری که بنده هم از آنها نوشتهام چرا چرا میکنیم یا فقط وقتی کسی شیطان را یادمان میاندازد عاقل و فیلسوف میشویم.
خدا میفرماید از دست شیطان پناه ببرید به پناهگاه. جنگ یادتان هست. حمله میشد مردم میرفتند پناهگاهی، زیرپلهای و... نمیرفتیم وسط حیاط بایستیم و داد بزنیم «بریم پناهگاه، بریم پناهگاه» و همین جور بایستیم. واقعا مردم میرفتند. حالا سر شیطان شدهایم همان آدم که ایستاده بود وسط حیاط و میگفت برویم پناهگاه و تکان هم نمیخورد.
2. در مورد تکنیکهای فیلمنامه اغما خیلی دوست داشتم مفصل بگویم که خیلی فیلمنامه دقیق و بیادعایی است. هنرش را به رخ نمیکشد اما کمی دقت کنی خنیاگریاش را میفهمی. سهل و ممتنع است. بخواهی بنویسی تازه سختیاش را میفهمی. سکانس قبرستان میان طه پژوهان و مرد غریبه را به خاطر بیاورید.
3.سیروس مقدم ریتم را خیلی خوب یاد گرفته و اجرا میکند. از معدود کارگردانهای ماست که ریتم را میفهمد با اینکه نورپردازی به ظاهر جذابش تصنعی است.
* نویسنده فیلمنامه سریالهای« اولین شب آرامش» و «تاصبح»
محمد جباری ـ علی بهپژوه- احسان ناظم بکایی