اما آنها يك ويژگي بارز دارند، آن هم علاقه عجيب ساكنان اين روستا به حيوانات است؛ حيواناتي كه گاهي به اهالي اين روستا پناه ميآورند و مردمان روستاي كورانه به آنها رسيدگي ميكنند. يك نمونه از اين حيوانات، يك جفت «لكلك» هستند كه سالهاست روستاي كورانه را به پناهگاه خودشان تبديل كردهاند و در اين مدت اهالي اين روستا هيچ وقت اين دو لكلك را جدا از اهالي صميمي روستايشان نديدهاند.
55كيلومتر آن طرفتر از اروميه به سمت نقطه صفر مرزي ايران و تركيه روستايي است كه مردمانش در كنار دغدغههاي معيشتي و زندگي، دغدغه بزرگ ديگري هم دارند؛ رسيدگي به يك جفت لكلك كه «حاجي لكلك» صدايش ميكنند و نبودنشان را در فصل مهاجرت و زمستان تاب ندارند.
محمد شريفي يكي از031 خانوار روستاي كورانه است. شغلش نجاري است و كار و كاسبياش در همسايگي حاجي لكلكهاست، ميگويد: «بيش از 03 سال است كه لكلكها روستاي ما را براي سكونت انتخاب كردهاند. سالها پيش در اين روستا منبع آبي وجود داشت كه اين حيوانات در كنار آن لانهسازي كرده بودند اما بعدها اين منبع آب از آن محل انتقال يافت و لانه آنها خراب شد. لكلكها بيقراري ميكردند و سردرگم شده بودند، من و برادرم لاستيك چرخ يكي از خودروهايمان را به بالاي تير چراغ برق انتقال داديم و اندكي چوب در اطراف آن رها كرديم تا لكلكها را به سمت آن هدايت كنيم. لكلكها نيت ما را متوجه شده بودند. بلافاصله با افزودن به چوبهايي كه ما اطراف تير چراغ برق رها كرده بوديم نسبت به لانهسازي اقدام كردند و اكنون سالهاست كه در كنارمان هستند.»
آقامحمد بسيار بااحساس صحبت ميكند. لابهلاي صحبتهايش بخشي از خاطرات كودكياش زنده ميشود كه چگونه هر روز براي ديدن لكلكها بعد از طلوع آفتاب كنار تير چراغ برق ميايستادند؛ «آنها ديگر الان جزئي از خانواده همه اهالي روستا شدهاند. حتي مسافراني هم كه از كنار روستا ميگذرند تا به مرز سرو برسند با ديدن لانه لكلكها در كنار جاده توقف ميكنند و نگاهشان ميكنند. انگار اين پرندهها نماد روستاي ما شدهاند. اين لكلكها نسلاندرنسل اينجا بودهاند.» پرندههايي كه اين روزها در انتظار به دنيا آوردن نسل بعديشان هستند؛ «الان لكلك مادر روي تخمهايش خوابيده تا جوجههايش را به دنيا بياورد. تعداد زيادي از مسافران از اين ماجرا باخبر نيستند و وقتي كنار تير چراغ برق ميايستند سعي ميكنند با سروصدا پرندهها را متوجه حضور خودشان بكنند اما امكان ندارد آنها از جايشان بلند شوند، آنها هم پدر و مادر هستند و سلامت فرزندانشان برايشان در اولويت است.»
- خانه آنها خانه ماست
سيدمجيد صالحي از ديگر اهالي اين روستا كه25 ساله است، ميگويد: «اهالي روستا و لكلكها با يكديگر انس گرفتهاند. بسياري از اهالي از زماني كه چشم باز كردهاند اين لكلك را بالاي سقف و تير چراغ روستا ديدهاند. نه ما از آنها جداييم و نه آنها از ما فرار ميكنند. لكلكها هرسال پيامآور آمدن نوروز هستند. از ابتداي زمستان كوچ ميكنند و51روز به عيد مانده برميگردند همينجا. بازگشت آنها به روستا براي ما حكم عيد و آماده شدن براي جشن را دارد، نخستين نفري كه آنها را ببيند براي دريافت مژدگاني اهالي روستا را خبر ميكند. وصف شادي كودكان در اين زمان غيرقابلانكار است. دور تير چراغ برق جمع ميشوند و براي لكلك سرود خوشامدگويي ميخوانند».
آقاسيد البته از موضوع مهاجرت لكلكها زياد هم راضي نيست و ميگويد كاش آنها هميشه در كنارشان ميماندند؛ «مهاجرت لكلكها از روستا مثل پاشيدن غبار غم و غربت در محلههايمان است. ما به صداي آنها و بودنشان عادت كردهايم و آنها هم؛ چرا كه هميشه همان لكلكهايي كه در زمستان رفتهاند همانها به روستا برميگردند، بارها نشان گذاشتهايم اما ديدهايم همانطور كه ما لكلكهاي خودمان را نميتوانيم فراموش كنيم آنها هم ما را نميتوانند فراموش كنند اگر بيايند و احساس كنند بيگانهاي در كمين است تا لانه آنها را اشغال كند، ميجنگند تا لانهشان را پس بگيرند. ما هم كاري به كارشان نداريم چون ميدانيم اين قانون طبيعت است و آنها بايد براي بقايشان بجنگند.»
- انسان ها گاهي خطرناك مي شوند
اين ساكن روستاي كورانه وجود لكلكها را در روستايشان مايه خير و بركت ميداند و اضافه ميكند: «تاكنون نهتنها وجودشان برايمان ضرري نداشته است بلكه موجب رونق روستايمان هم شدهاند. از طرفي آنها كه از ما چيزي نميخواهند جز آرامش. غذايشان را خداوند در طبيعت برايشان گذاشته است؛ از قورباغههاي بركه و كلاغها تغذيه ميكنند. سالانه هم 3تخم ميگذارند؛ 2 نر و يك ماده اما يكي از نرها را از بلندي پرت ميكنند. براي خود قوانيني دارند كه براي ما عجيب است اما با تمام خصوصياتشان كنار آمدهايم».
شريفي همچنان كه چشم به لانه لكلكها دارد تا شايد پدر جوجهها براي تعويض جا با مادر به لانه سرك بكشد، ميگويد: «حيوانات بيآزاري هستند. سر و صدايي ندارند و تنها هنگام شادي منقارهايشان را به هم ميكوبند و مردم را نيز شريك شاديهايشان ميكنند. من نميتوانم بفهمم گاهي چرا انسان داراي عقل، خطرناكتر از اين موجودات بيعقل، رفتار و زندگي را براي اين زبان بستهها هم زهر ميكند». وي با ابراز ناراحتي از شنيدن خبرهايي مبني بر كشتار ناجوانمردانه حيوانات و آسيب رساندن به آنها توسط برخي انسانها اظهار ميكند: «جاي ناراحتي است كه بعضيها چنين رفتارهايي ميكنند آن هم به بهانه شادي و تفريح. مگر ميشود از طريق بازي با جان يك مخلوق خداوند تفريح كرد. كاش گاهي انسانها خود را جاي حيوانات بگذارند. آيا ميتوانند تحمل كنند؟» صالحي هم با بيان اينكه رفتار اهالي روستاي كورانه غريبهها را هم مجبور به احترام به حقوق حيوانات كرده است، ادامه ميدهد: «هيچ كودكي در روستا را نميتوانيد پيدا كنيد كه سنگي از دستش به طرف اين حيوانات رها شده باشد. اگر مهمان غريبهاي داشته باشيم با ديدن رفتار مردم ياد ميگيرد كه حيوانات هم حق زندگي دارند و نبايد مخل آسايششان شود».
- حيات را به حيوانات برگردانيم
لانه لكلكها بالاي تير چراغ برقي است كه در كنار جاده قرار دارد و اطراف سيم اين تير نيز پر از گنجشك شده است، صالحي با اشاره به لانه آنها ميگويد: حاجيلكلك روستاي ما بيش از 500گنجشك كوچك را زير پر و بال خود در پايين لانهاش جا داده است. آنها هم ياد گرفتهاند چگونه با يكديگر كنار بيايند. لكلكها حيوانات بسيار بامحبتي هستند، غم و شادي را درك ميكنند. پارسال يكي از لكلكهاي پير از بالاي تير چراغ برق سقوط كرد و پايش شكست. از او مراقبت كرديم اما عمرش به دنيا نبود و از پيشمان رفت. جنازهاش را در باغي دفن كرديم. لكلك ديگري بالاي سرمان حركت ميكرد و بعد از رفتن ما براي جفت خود سوگواري كرد. نفهميديم چگونه شد كه بيش از 100لكلك كنار او آمدند و براي لكلك مرده عزاداري كردند. شريفي زندگي لكلك را كلاس درسي براي انسانها ميداند: «آنها هميشه الگويي از عشق و وفا هستند. يكديگر را تنها نميگذارند؛ باهم ميروند و باهم ميآيند. براي مراقبت از جوجهها نوبتي اقدام ميكنند. تأمين غذايشان بهصورت نوبتي انجام ميشود. افسوس كه گاهي ما انسانها به جاي مراقبت، آنها را ابزاري براي بازي و تفريح خود ميكنيم. برخي خيال ميكنند بايد زندگي آزاد را از حيوانات گرفت و آنها را داخل خانهها و قفسها حبس كرد. بهنظرم اين رفتار خيلي غيرانساني است. بهنظر من آنها از طبيعت خداوند به اندازه انسانها سهم دارند و ما بايد اتفاقا تلاش كنيم كه آنها به سهم و حق خود از اين طبيعت خدادادي برسند».