از 2 امتحان بزرگ امانتداري سربلند بيرون آمده است و بزرگترين نعمت زندگياش را صداقت و درستكاري ميداند. كارگر زحمتكش شهرداري كوهسار منطقه ساوجبلاغ، صداقت را از پدري آموخت كه سالها در كورههاي آجرپزي كارگري كرد و با تحمل گرما و آتش و سختي، زندگي را اداره كرد. «رسول نوري» كارگر 38ساله فضاي سبز شهرداري كه در 10سال خدمت دوبار كيفهاي پر از پول و جواهرات و اسناد را به صاحبان آنها بازگردانده، ميگويد از اينكه دوبار از امتحان بزرگ خدا سربلند بيرون آمده خوشحال است و سعي ميكند مانند پدرش درس امانتداري را به فرزندانش بياموزد.اين كارگر نمونه شهرداري از روزهايي ميگويد كه با افتخار جارو در دست ميگرفت و خيابانهاي شهر را جارو ميزد.
- روزي حلال پدر
در خانوادهاي به دنيا آمدم كه پدرم با كارگري هزينههاي زندگي من و خواهر و برادرانم را تأمين ميكرد. دستهاي زمخت پدر كه بر اثر خراش آجر زبر شده بودند وقتي به سرم كشيده ميشد احساس غرور ميكردم. پس از چند سال از روستاي هشترود به نظرآباد آمديم و پدرم در كورههاي آجرپزي كار ميكرد. پدرم كارگر كوره بود و نيمه شب براي رفتن به محل كار از خانه بيرون ميرفت و با غروب خورشيد بازميگشت. دستهايش بهخاطر جابهجا كردن آجر و قرار دادن آنها در كوره آتش زبر و خشن شده بودند و به همين دليل كمتر ما را نوازش ميكرد اما من هميشه به اين دستها افتخار ميكردم. پدر هميشه به ما تأكيد ميكرد كه كسب روزي حلال بسيار سخت است و بايد براي آن زحمت كشيد. تحصيلاتم را تا سال سوم دبيرستان ادامه دادم اما بعد از آن براي رفتن سر كار، درس را رها كردم. مدتي بعد نيز به خدمت سربازي رفتم و پس از بازگشت با همسرم كه يكي از بستگان بود ازدواج كردم. براي تأمين زندگي كارگري ميكردم و هر روز در مكاني كه محل تجمع كارگران فصلي بود در انتظار كار ميايستادم. در گرما و سرما كار ميكردم. كارگران فصلي از كمترين مزايا و حقوق برخوردارند. در فصل سرد سال كارهاي ساختماني تعطيل ميشدند و من بيكار بودم. 2سال بعد از شروع زندگي، پسرم به دنيا آمد و با وجود آنكه بعضي شبها سفره غذا خالي بود اما دستم را جلوي كسي دراز نكردم.
يكي از روزها وقتي همراه با كارگران فصلي منتظر كار بوديم شهردار وقت كوهسار به ميان ما آمد و پيشنهاد كار داد. بلافاصله پذيرفتم و از آن روز به بعد در شهرداري كوهسار مشغول بهكار شدم. از همان روز نخست با خودم عهد كردم كه كارگر امانتدار و درستكاري باشم و چيزي را كه پدرم هميشه به من تأكيد ميكرد فراموش نكنم. روزهاي نخست از ما خواستند خيابانهاي شهر را هر روز نظافت كنيم. برخي از همكاران مخالفت كردند و گفتند نميخواهند اطرافيان و خانوادههايشان آنها را در حال رفتگري ببينند. اما من پذيرفتم زيرا به اين كار افتخار ميكردم. 7ماه هر روز خيابانهاي شهر را جارو ميزدم. روزهاي جمعه نيز با همسر و پسرم به كوهسار ميآمديم و وقتي پسرم در پارك مشغول بازي بود و همسرم نيز در امامزاده زيارت ميكرد من خيابانها را جارو ميزدم. بعد از مدتي در مجموعه فضاي سبز شهرداري مشغول بهكار شدم. بعد از 2سال پسر دومم به دنيا آمد و هزينههاي زندگي سنگينتر شدند اما با قناعت و صرفه جويي زندگي را اداره كرديم.
- آزمون امانتداري
در 10سال خدمت در شهرداري 2 بار از آزمون امانتداري سربلند بيرون آمدم و هميشه با افتخار از آنها ياد ميكنم. روزهايي كه با وجود احتياج مالي،كيف پر از طلا و جواهري را كه در پارك پيدا كرده بودم با تلاش زياد به صاحبش بازگرداندم. حتي حاضر نشدم در قبال اين كار مژدگاني بگيرم. داستان از اين قرار است. 2 سال قبل در پارك كوهسار وقتي مشغول كوتاه كردن چمن بودم متوجه كيف زنانهاي شدم كه زير يكي از صندليهاي پارك افتاده بود. چند دقيقهاي منتظر ماندم ولي كسي سراغ كيف نيامد. وقتي در آن را باز كردم متوجه شدم نزديك 2 كيلو طلا و جواهر و بيش از 30ميليون تومان پول و تراول چك به همراه يك گوشي تلفن همراه داخل كيف است. در آن لحظه به هيچچيزي جز پيداكردن صاحب كيف فكر نكردم. ميدانستم او نگران است و بهطور حتم اين، همه سرمايه زندگياش است كه ناغافل آن را گم كرده. موضوع را به مسئول خدمات اطلاع دادم و با بررسي شماره تلفنهايي كه داخل گوشي موبايل بود صاحب كيف را پيدا كرديم. كيف براي زن جواني بود و ساعتي بعداين، زن به همراه همسرش به شهرداري آمدند و وقتي كيف را تحويل گرفت از شدت خوشحالي اشكش بند نميآمد. آنها چند دسته اسكناس را مقابلم قرار دادند و از من خواستم هرچه قدر كه دوست دارم بردارم. ناراحت شدم و قبول نكردم زيرا من براي پول اين كار را نكرده بودم و گفتم پاداشم را از خدا ميگيرم. اين زن با اصرار زياد مبلغ 2ميليون تومان پول داخل پاكتي گذاشت و به من داد. وقتي اين پول را گرفتم بلافاصله آن را به 2خانوادهاي كه فرزند بيمار داشتند و نيازمند پول بودند بخشيدم. وقتي برق خوشحالي را در چشمان صاحب كيف گمشده ديدم حس خوبي پيدا كردم. از اينكه اعتماد مردم را نسبت به كارگران شهرداري زياد كرده بودم احساس غرور ميكردم. آن خانواده هم با 2 فرزند بيمار با آن پول گوشهاي از زخمهايشان را مداوا كردند. حسي كه از اين كار داشتم،
وصف نشدني است.
- زيارت پرماجرا
دومين آزموني كه از آن سربلند بيرون آمدم فروردينماه سالجاري بود. من و تعدادي از همكارانم از سوي شهرداري براي زيارت حرم حضرت معصومه(س) به قم رفتيم. در اتوبوس زير يكي از صندليها متوجه يك كيف دستي شدم. با پرس و جويي كه از راننده كردم متوجه شدم كيف براي يكي از مسافراني است كه بهاحتمال زياد، روز قبل سوار اين اتوبوس شده بود. از همان روز تلاش كردم تا صاحب كيف را پيدا كنم. بعد از زيارت وقتي به خانه بازگشتم كيف را بازكردم. مقدار زيادي دلار و سند داخل آن بود. تنها نشانهاي كه ميتوانست به ما كمك كند بيمهنامه خودرو و همچنين عكس صاحب كيف بود. همسر و پسر بزرگم هم براي پيدا كردن صاحب كيف به من كمك كردند و هر روز وقتي از كار به خانه بازميگشتم شروع به تلفن زدن ميكرديم تا بتوانيم ردي از صاحب كيف پيدا كنيم. از آنجا كه اين اتوبوس از ميدان آزادي مسافر سوار كرده بود احتمال دادم صاحب كيف در ميدان آزادي تهران در جستوجوي آن باشد. به همين دليل به تهران آمدم و چند اطلاعيه در ديوار ترمينال اتوبوسراني و همچنين اطراف ميدان آزادي نصب كردم. سرانجام بعد از گذشت يكماه از طريق بيمه نامه ماشين، شماره تماس صاحب كيف را پيدا كردم. با او تماس گرفتم و با او در ميدان آزادي قرار گذاشتم. كيف را تحويلش دادم. از خوشحالي اشك ميريخت. ميگفت يكماه آرام و قرار نداشته و تصور نميكرد كسي حاضر شود اين همه پول و مدارك و اسناد را بازگرداند. همه پولهاي داخل كيف را جلوي من گرفت و گفت هرچه قدر دوست داري بردار. با وجود اصرارهاي او قبول نكردم و گفتم من براي رضاي خدا اين كار را انجام دادم و بهترين پاداش دعاي خير براي من و خانوادهام است. بسياري از اطرافيان از من ميپرسند لحظهاي كه كيف را پيدا كردم دچار وسوسه شيطاني نشدهام؟ اما من در آن لحظات فقط به كسي فكر ميكردم كه اين كيف را كه بخش زيادي از سرمايه زندگياش در آن قرار داشت گم كرده و ممكن است زندگياش متلاشي شود. خوشبختانه مجموعه شهرداري كوهسار بهدليل امانتداري با اهداي لوح و جايزه از من تقدير كردند و از بخش فضاي سبز به آبدارخانه منتقل شدم.
- روزهاي رويايي
بهترين لحظات زندگيام وقتي رقم خورد كه در نجف و كربلا به زائران حسيني خدمت ميكردم. سال گذشته از سوي شهرداري براي خدمت به زائران حسيني در نجف و كربلا بوديم و به آنها خدمترساني ميكرديم. براي اينكه بتوانم خدمت بيشتري به زائران امام حسين(ع) بكنم 13روز در خدمت جانبازان قطع نخاعي بودم و آنها را به زيارت ميبردم و در همه جا آنها را همراهي ميكردم. كارگران شهرداري و بهخصوص رفتگران از افراد بسيار زحمتكش جامعه هستند و من به خوبي مشكلات آنها را حس ميكنم. سختي كار و در معرض انواع بيماريها بودن و همچنين حقوق كم و قراردادهاي كوتاهمدت ازجمله مشكلاتي هستند كه در سر راه اين قشر زحمتكش قرار دارد و اگر يك روز در جايگاه مديريتي قرار ميگرفتم ابتدا وضعيت قراردادهاي كارگران شهرداري را مشخص ميكردم تا آنها دغدغه كمتري داشته باشند و بتوانند با عشق كار كنند. متأسفانه قراردادهاي تعداد زيادي از آنها كوتاهمدت است و امنيت شغلي ندارند و از حقوق كمي برخوردارند.
- قناعت، رمز زندگي كارگران است
همسر كارگر امانتدار از نداريهاي زندگي كارگري ميگويد
ثريا تقيان، همسر اين كارگر امانتدار، زندگي در كنار مرد درستكار را بزرگترين نعمت ميداند و ميگويد: پدرم بسيار مرد باايمان و معتقدي بود و وقتي رسول به خواستگاريام آمد پدرم باتوجه به شناختي كه از خانواده او داشت و به خوبي پدر همسرم را كه كارگر زحمتكشي بود ميشناخت، با ازدواج ما موافقت كرد. رسول از همان روزهاي اول زندگي درستكاري و صداقت خود را نشان داد.
درآمد همسرم ماهانه يك ميليون و 200هزار تومان است. البته به تازگي حقوق او افزايش پيدا كرده است. از آنجا كه در خانه پدر همسرم زندگي ميكنيم كرايه خانه نميدهيم اما همسرم پول آب و برق و گاز خانه را پرداخت ميكند. در اين مدت هميشه سعي كردهام قناعت كنم و خوشبختانه با قناعت كردن زندگي را اداره ميكنم. البته گاهي اوقات با مشكلات مالي مواجه شدهايم اما با تلاش و همدلي از اين مشكلات گذر كردهايم. دوست داشتم به اقتصاد خانواده كمك كنم و از آنجا كه علاقه زيادي نيز به خياطي داشتم از مدتي قبل در يك كارگاه خياطي مشغول بهكار شدم تا بتوانم كمك خرج خانه باشم. البته با درآمدي كه همسرم دارد پسانداز كردن بسيار مشكل است و گاهي اوقات هزينههاي پيشبيني نشدهاي اتفاق ميافتد كه نميتوانيم به پس انداز كردن فكر كنيم. او اضافه ميكند: با پس اندازهايي كه قبلا داشتيم خودرويي خريديم كه قبل از عيد همسرم با آن تصادف كرد و مدتي نيز ماشين در پاركينگ بود و براي تعمير آن مجبور شديم 2ميليون تومان هزينه كنيم.
به داشتن همسري مانند رسول كه رزق و روزي حلال برايش مهم است، افتخار ميكنم؛ هميشه در زندگي به خدا توكل داشتم و اطمينان دارم كه او هيچگاه بندههايش را تنها نخواهد گذاشت. از اينكه همسر درستكار و فداكاري دارم خوشحالم و ميدانم كه نتيجه درستكاريهاي او را در زندگي لمس خواهيم كرد.
كارگري يك افتخار استمردي با مدرك كارشناسي ارشد پزشكي،كارگري ميدان ترهبار را ترجيح داده است
سالهاست كه به يك چهره آشنا در ميدان ترهبار ميرداماد تبديل شده است؛ جواني كه پس از گرفتن مدرك كارشناسيارشد فيزيولوژي براي پيدا كردن شغل مناسب به خيل عظيم بيكاران نپيوست و براي رسيدن به موفقيت، سال 87 از دشتمغان راهي تهران شد تا در ميدان ترهبار كار كند. مقصود معيتايواتلو كه دانشجوي دندانپزشكي دانشگاه باكو است كارگري را افتخاري ميداند كه نصيب او شده است تا مشكلات كارگران و زندگي كارگري را با همه وجود لمس كند. او در كنار كار از ادامه تحصيل غافل نشد. اين جوان موفق ميخواهد پس از فارغالتحصيلي با داير كردن مطب به كارگران كه با همه وجود سختي و مشكلات آنها را لمس كرده است خدمات ويژهاي بدهد.
- تشنه علم اندوزي
35سال قبل در پارسآباد دشتمغان به دنيا آمدم؛ جايي كه قطعهاي از بهشت است و سرسبزي و طراوت آن معروف است. فرزند پنجم خانواده هستم و در كنار 7خواهر و برادر در خانهاي كه سايه پرمهر پدر و مادر در آن وجود داشت زندگي ميكرديم. پدرم كشاورز بود و با فروش محصولات كشاورزي زندگيمان را تأمين ميكرد. در خانه ما كسي بيكار نبود و اصولا در گذشته، فرزندان خانواده و بهخصوص پسرها از همان نوجواني مشغول بهكار ميشدند. من هم سعي ميكردم در كار كشاورزي و باغداري به پدرم كمك كنم. در كنار كار، علاقه زيادي به تحصيل داشتم و بعد از مدرسه به پدرم كمك ميكردم. پدرم با وجود آنكه تحصيلات آنچناني نداشت اما به تحصيل ما اهميت زيادي ميداد و ما را تشويق ميكرد كه درس بخوانيم. پس از گرفتن ديپلم، تحصيلات را در مقطع كارداني در دانشگاه آزاد تبريز ادامه دادم و پس از آن نيز در مقطع كارشناسي علوم آزمايشگاهي در دانشگاه سراسري اروميه درس خواندم. تحصيلاتم را در مقطع كارشناسيارشد رشته فيزيولوژي ادامه دادم. درس خواندن انرژي مثبتي به من ميداد و هنوز هم وقتي كتاب درسيام را مطالعه ميكنم انرژي ميگيرم. وقتي در دانشگاه اروميه درس ميخواندم آخر هفته به شهرمان بازميگشتم و كمكحال پدر بودم و كشاورزي ميكردم. دوست نداشتم بيكار باشم. به پدرم افتخار ميكردم. او مرد زحمتكشي بود. هميشه به ما تأكيد ميكرد كه بهدنبال پول حلال باشيد.
- از كارگري تا دندانپزشكي
بعد از فارغالتحصيلي در رشته فيزيولوژي در يك آزمايشگاه مشغول بهكار شدم. زندگي كارمندي را تجربه ميكردم و هر روز صبح در ساعت معين در محل كار حاضر ميشدم و عصر به خانه بازميگشتم. اين كار با روحيه من سازگار نبود و دوست نداشتم در كاري مشغول شوم كه اينقدر رسمي باشد اما براي پيشرفت در زندگي و تحصيل نياز داشتم به سرعت مشغول كار شوم. يكي از دوستان خانوادگي ما و برادرش پيشنهاد كار در بازار ترهبار را دادند و از آنجا كه دوست داشتم در كنار كار به تحصيلاتم ادامه دهم قبول كردم. به اين ترتيب راهي تهران شدم و در بازار ترهبار ميرداماد در غرفه فروش محصولات غذايي مشغول بهكار شدم. روزها و ماههاي نخست زندگي كارگري براي من به سختي سپري ميشد. اما رسيدن به هدفي كه داشتم باعث ميشد كه ادامه بدهم. در اين مدت هميشه سعي كردم علاوه بر خوشرويي با مشتريان، با كارگران ديگر نيز دوست و همدم باشم. كارگران بازار ترهبار اطلاعي از تحصيلات من نداشتند و هيچگاه درباره آن صحبتي نميكردم تا اينكه مسئول بازار ترهبار براي تشكيل پرونده درخواست كرد تا مدارك تحصيليمان را ارائه دهيم و به اين ترتيب تعدادي از كارگران و همچنين مسئول بازار ترهبار متوجه مدرك تحصيلي من شدند. كار كردن براي من عار نيست و از اينكه با مدرك تحصيلي كارشناسيارشد در ميدان ترهبار مشغول بهكار شدم ناراحت نيستم و افتخار ميكنم كه با پول كارگري زندگيام را تأمين كرده و پلههاي موفقيت را طي كردهام. از 8صبح تا 8شب در غرفه مشغول بهكار هستم و در اين مدت 8سال سعي كردهام از هركسي كه معلوماتي دارد و بهخصوص كساني كه با زبان انگليسي آشنايي دارند نكاتي ياد بگيرم. علاقه زيادي به زبان انگليسي دارم و از آنجا كه دروس رشته دندانپزشكي در دانشگاه باكو به زبان انگليسي تدريس ميشود اگر احساس كنم يكي از مشتريان با زبان انگليسي آشناست سعي ميكنم با اين زبان با او صحبت كنم. گاهي اوقات برخي از مشتريان وقتي متوجه معلوماتم ميشوند از من درباره تحصيلاتم سؤال ميكنند و با شنيدن جواب، با تعجب به من نگاه ميكنند. بهترين لحظات كاريام زماني است كه مشتري خارجي وارد غرفه ميشود. بلافاصله با او شروع به صحبت ميكنم و به او در انجام خريد كمك ميكنم. بسياري از آنها از اينكه مسئول يك غرفه به زبان انگليسي مسلط بوده و آنها را راهنمايي ميكند خوشحال ميشوند و با خاطرهاي خوش از ميدان ترهبار ميروند. گاهي نيز وقتي مشتريهاي خارجي به غرفههاي ديگر ميروند همكارانم از من ميخواهند به آنها كمك كنم تا بتوانند خريدشان را به راحتي انجام بدهند. شبها بعد از پايان كار وقتي به خانه ميرسم سراغ كتابهاي درسيام ميروم و تا پاسي از شب مطالعه ميكنم.
- سوداي پيشرفت
از آخرين باري كه پشت صندلي كلاس دانشگاه نشستم سالها ميگذرد و شوق خواندن درس و ادامه تحصيل باعث شد بهدنبال تحقق آرزوي كودكيام باشم. وقتي در دوران ابتدايي درس ميخواندم داييام هميشه ميگفت مقصود يك روز پزشك خواهد شد و به مردم خدمت خواهد كرد. اين حرفهاي او كه با اطمينان ميگفت من دكتر خواهم شد مرا در مسيري قرار داد تا به سراغ پزشكي بروم. دانشگاه باكو جايي بود كه ميتوانست به آرزوهايم رنگ حقيقت بدهد. در رشته دندانپزشكي اين دانشگاه همراه با برادر كوچكترم پذيرفته شدهايم و با توجه به اينكه درسهاي پيشنياز را قبلا پاس كردهايم از شهريورماه سالجاري بايد در كلاسهاي درس اين دانشگاه حاضر شويم. بعد از پايان دوره متوسطه زماني كه وارد دانشگاه شدم علاقه زيادي به تحصيل در رشته دندانپزشكي داشتم اما شرايط براي من مهيا نبود و به همين دليل سراغ رشتههاي ديگر رفتم اما پس از چند سال اين بار موقعيت مناسبي براي من مهيا شد و در دانشگاه باكو پذيرفته شدم. يكي از برادرانم استاد دانشگاه است و هميشه به من تأكيد ميكرد كه رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود. اگر قرار است به پستهاي مديريتي برسم بايد پلهپله اين راه را طي كنم و هميشه كساني ماندگار هستند كه اين راه را از ابتدا طي كردهاند. كارگري نخستين پلهاي است كه براي رسيدن به جايگاه بالاي علمي و مديريتي برداشتم و خوشحالم كه سنگ بناي محكمي را انتخاب كردم. يكي ديگر از برادرانم كارشناس عمران است و برادر كوچك ترم نيز همراه من دانشجوي رشته دندانپزشكي در دانشگاه باكو است.
- كارگري عبادت است
كاركردن را يك عبادت ميدانم و معتقدم كه كارگر با كاري كه انجام ميدهد خود را به خدا نزديك ميكند. ائمه معصومين و پيامبر اكرم(ص) هميشه از كارگران به نيكي ياد كردهاند. زندگي ميان كارگران باعث ميشود كه مشكلات آنها را به خوبي و با همه وجود لمس كنيد. از 8سال گذشته كه در ميدان ترهبار مشغول بهكار هستم با مشكلات اين قشر زحمتكش بيشتر آشنا شدهام. بسياري از آنها از شهرهاي دور براي كار به تهران ميآيند و شبها نيز در همان ميدان ترهبار استراحت ميكنند. بهداشت فردي، اجتماعي و رواني با امكانات ميدانهاي ترهبار همخواني ندارد و بسياري از اين كارگران بهدليل نداشتن امنيت شغلي با استرس و نگراني كار ميكنند. اگر يك روز در جايگاه مديريتي قرار بگيرم تصميمات مناسبي براي مسائل رفاهي و همچنين امنيت شغلي آنها خواهم گرفت. بزرگترين مشكل كارگران، نداشتن امنيت شغلي است. در سالي كه به شعار «اقتصاد مقاومتي؛ اقدام و عمل» مزين شده است اين قشر كارگر هستند كه ميتوانند با تلاش بيشتر، زمينههاي تحقق اين شعار را فراهم كنند و به همين دليل بايد به اين قشر زحمتكش و بيادعا توجه زيادي كرد.
هدف بزرگي كه در زندگي دارم اين است كه از شهريورماه وقتي در كلاسهاي درس دانشگاه حاضر ميشوم بتوانم با موفقيت در اين رشته فارغالتحصيل شوم و مجوز داير كردن مطب را بگيرم. ميخواهم براي اطرافيان و بهخصوص براي قشر كارگر مفيد باشم.