تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۸۶ - ۰۵:۱۶

نیره رضایی‌مطلق: اگر می‌خواهید مشهور شوید و همه راه‌ها را رفته‌اید و به جایی نرسیده‌اید، راه پیشنهادی ما را حتما امتحان کنید.

امسال که گذشت ولی هر طور شده خودتان را به‌عنوان بازیگر در یکی از سریال‌های ماه رمضان سال بعد جا کنید. مهم هم نیست نقش اصلی باشد یا نه؛ فقط باید نقشی باشد که کم یا زیاد در بیشتر 30قسمت سریال حضور داشته باشد. مطمئن باشید پس از این 30‌روز، دیگر برای رفتن به خیابان باید عینک دودی بزنید!

در ماه رمضان، به جز رقابت سریال‌های 4 شبکه‌ برای جذب بیننده بیشتر و کسب رتبه اول، رقابت پنهان دیگری در جریان است؛ نبرد بازیگرها. نبرد بازیگرهای کارکشته در یک جبهه اتفاق می‌افتد و نبرد چهره‌های جوان در جبهه دیگر. برنده هم می‌تواند مطمئن باشد که تا مدت‌ها، هم شهرت و هم محبوبیت را با خود به همراه خواهد داشت.

در این چند صفحه با بعضی سربازان و درجه‌داران این نبرد حرف زده‌ایم و به بعضی بازی‌های شاخص (چه مثبت، چه منفی) این 4 سریال هم پرداخته‌ایم.

پایان قصه را نمی‌توانید حدس بزنید
عمار تفتی، بازیگری را از 10 سالگی با «ایلیا نقاش جوان» ابوالحسن داوودی شروع کرده و آخرین فیلم سینمایی‌اش «جایی برای زندگی» محمدرضا بزرگ‌نیاست.

 او فارغ‌التحصیل رشته سینما با گرایش تدوین از دانشگاه هنر است. سال گذشته هم، با نقش قربان در «زیرزمین» او را دیده‌اید.

  •   وقتی فیلمنامه را خواندی، چه حسی درباره این نقش داشتی؟

از همان اول فهمیدم که فرزاد خیلی نقش متفاوتی نیست. شخصیتی که 99 درصدش را در همه جا می‌بینیم و فقط یک درصدش می‌تواند حس من باشد.

  •  یعنی این نقش برایت جای کار نداشته؟

اتفاقا چون خیلی رایج بود و همه دیده بودندش، خیلی سخت بود. به هر حال باید طوری بازی می‌کردم که فرزاد ویژگی خاصی داشته باشد و منفعل نباشد.

  •  مثلا چطور بازی می‌کردی که این اتفاق بیفتد؟

به شیوه بازیگری‌ام مراجعه کردم، سعی کردم پنهان بودن لایه‌های شخصیتی این آدم را به چشم بیاورم.

  •  به نظر می‌آید این وسط‌ها یک چیزی پنهان است و قرار است شما دست به رمزگشایی آن بزنید.

این پیچیدگی و پنهانی در همه داستانک‌های این مجموعه وجود دارد و حتی پایان قصه هستی و حاجی را نمی‌توانید به این زودی‌ها حدس بزنید. بقیه آدم‌ها هم همین‌طور؛ اینکه جلال منفی است یا خاکستری،  اینکه فرزاد به دنبال هستی است یا پول او  و...

  •  کار با حسن فتحی چطور بود؟

من از 15 سالگی دستیار کارگردان بودم؛ سر سریال «سفید، سیاه، خاکستری» سیامک شایقی و بعد «مرد بارانی» ابوالحسن داوودی و «نان، عشق و موتور هزار» داوودی. الان که 11 سال از آن موقع می‌گذرد، خیلی آدم‌ها را پشت صحنه دیده‌‌ام و با کارگردانان زیادی برخورد کرده‌ام اما بی‌اغراق می‌گویم که حسن فتحی جزء چند نفر حرفه‌ای واقعی در تلویزیون است که هم دانش کارش را خوب بلد است و هم بسیار جدی است.

  •  یعنی خیلی سخت‌گیر است؟

خیلی دقیق و نکته‌سنج است. در کارگردانی با او اصلا دچار حواشی نمی‌شوید و همه عواملش هم کارشان را خوب بلدند. شاید یکی از دلایلی که کار این‌قدر خوب پیش رفت، به خاطر  فتحی بود که به عنوان لیدر گروه درست عمل می‌کرد و همه چیز سر جایش بود.

  •   انگار با همه بازیگران نقش مقابلت قبلا بازی داشتی؟

بله، با استاد علی نصیریان در فیلم تلویزیونی «بام تا بام»، هانیه توسلی در فیلم «جایی برای زندگی» و حتی با امیر جعفری و گوهر خیراندیش. فقط با هرمز هدایت بازی نداشتم که 15 سال پیش بازیگری را از ایشان یاد گرفتم.

  •   چرا دوست داری در زمینه کارگردانی هم فعالیت کنی؟

از اول به این دلیل وارد کار تصویر شدم که کارگردان شوم. از اینکه 50 نفر را مدیریت کنم، لذت می‌برم.

یک شارلاتان خاکستری
امیر جعفری را بیشتر با بازی در نقش‌های کمدی، به خصوص در مجموعه‌هایی که مهدی مظلومی کارگردانی کرده (بدون شرح و کمربندها را ببندیم) می‌شناسیم. اما موفقیت او در این نقش‌ها سبب نشده که به او پیشنهاد دیگری هم نشود. نمونه‌اش نقش جلال فتوحی در «میوه ممنوعه» که شاید یکی از فرصت‌های طلایی است که به او رو کرده است.

  •  همه فکر می‌کنند این اولین بار است که نقش منفی یا جدی بازی می‌کنید.

نه، نقش من در «قارچ سمی» رسول ملاقلی‌پور خیلی منفی‌تر از جلال بود، ولی مردم من را با تلویزیون به یاد می‌آورند. خب، آره، توی تلویزیون تا به حال نقش منفی یا جدی‌ای بازی نکرده بودم.

  •  چرا؟

چون به‌ام پیشنهاد نشده بود. اگر شده بود، قبول می‌کردم.

  •  و حسن فتحی این پیشنهاد را داد و شما هم فوری قبول کردی؟

وقتی نقش خوب باشد، کارگردان‌اش هم خوب باشد و همه چیز روبه‌راه باشد، چرا قبول نکنم.

 این دومین تجربه شما با فتحی است؟

بله، درفیلم تلویزیونی «نسخه خطی» هم بودم ولی آنجا فضایش طنز بود و هردویمان از آن کار راضی بودیم. فکر می‌کنم همین رضایت باعث شد تا پیشنهاد بعدی هم داشته باشم.

  •  از جلال فتوحی بگویید.

یک جوان شارلاتان و البته از نگاه من خاکستری است. هم نگران باباش است و هم مراقب موقعیت و پول و پله‌اش.

  •  الگویی هم از قبل در ذهنتان بود تا کاراکتر جلال را در بیاورید؟

اگر منظورتان آدم‌های اطراف‌مان است که خب، با این جور آدم‌ها سروکار داریم اما من از خودم ایده‌ای نداشتم.

  •  یعنی تجربه‌هایتان را داخل نقش نکردید؟

من عادت دارم وقتی سر یک کاری می‌روم، درست مثل بچه‌ای باشم که هیچی نمی‌داند. خودم را می‌سپارم به دست کارگردان و هرچی می‌گوید، گوش می‌دهم، ولی وقتی بازی می‌کنم، همه اندوخته‌هایم را به کمک می‌گیرم، بدون اینکه خودم دنبال چیزی در بازی‌هایم باشم. این طوری آنچه درست است، اتفاق می‌افتد.

  •   این افه‌های خاص مثل زنجیر چرخاندن و لیوان لیوان آب خوردن، جزء کاراکتر جلال بود؟

بله، از اول گفتند اینها ویژگی‌های توست؛ یک جور زبان اشاره و استعاره که خودم هم دوستش دارم.

  •   فکر می‌کنید نقش جلال اتفاق مهمی در بازیگری شما باشد؟

بله، به خاطر اینکه پس از مدت‌ها بازی در نقش‌های کمدی، این بار در نقشی جدی ظاهر شدم. به هر حال می‌شود فهمید که در نقش‌های منفی یا خاکستری هم چقدر استعداد دارم.

  •  پس از میوه ممنوعه سخت‌گیرانه‌تر عمل می‌کنید؟

بستگی به پیشنهادهای بعدی دارد. اما این حرف به این معنی نیست که دیگر طنز بازی نمی‌کنم.

  •  یعنی طنز را بیشتر دوست دارید؟

خیلی، به نظرم کمدی و طنز خیلی سخت است. از نظر من طنز انرژی بیشتری از بازیگر می‌گیرد تا یک نقش جدی یا منفی.

  •  دوست دارید بیشتر در تلویزیون بازی کنید یا سینما؟

هر کجا که نقش خوب به‌ام پیشنهاد شود، قبول می‌کنم. مهم نقش است، در حالی که هر رسانه‌ای هم برای خودش لذت دارد.

  •  لذت تلویزیون برایتان بیشتر است؟

مسلما  چون مخاطب بیشتری دارد، جذاب‌تر است اما همین تلویزیون هم آدم را دلسرد می‌کند.

  •  چرا؟

آن زمان که با «بدون شرح» وارد تلویزیون شدم، اشتیاق بیشتری برای بازیگری داشتم. اما آن‌قدر کارهای فوری یا فیلمنامه‌های سطحی و تکراری دستم رسید که از تلویزیون دلسرد شدم. شاید سینما ماندگارتر و تئاتر عین خود زندگی باشد اما همه اینها را فقط به خاطر مردم دوست دارم.

  •  پس نظر مردم برایتان مهم است؟

چرا که نه، فکر می‌کنم سینما برای مردم است و این مردم‌اند که باید فیلمی را دوست داشته باشند و با آن ارتباط برقرار کنند. فیلم را برای مردم می‌سازند، نه برای صندلی خالی. سریال را هم برای همان مردم می‌سازند، پس اگر مردم فکر می‌کنند که بازی من در تلویزیون یا سینما خوب است، پس خوب است.

  •  و اگر فکر کنند شما بعد از این سخت‌گیرتر می‌شوید و هر نقشی را قبول نمی‌کنید؟

فکر مردم را نمی‌توانم عوض کنم. آنها می‌توانند هر جور دوست دارند فکر کنند اما برای من خود نقش مهم است.

  •  قبلا گفته بودید دوست دارید نقش منفی بازی کنید، حالا به آرزویتان رسیدید؟

در کار با مرحوم ملاقلی‌پور به این نقش رسیدم و حالا از اینکه جلال را بازی کردم، راضی‌ام.

این نقش را باور داشتم


بازگشت امین تارخ به تلویزیون پس از 2 سریال «سفر سبز» و «معصومیت از دست رفته» اتفاق خوشایندی است. او این روزها در نقش دکتر طاها پژوهان ـ جراح مغز و اعصاب ـ داستانی را با فضایی پر تعلیق و رنگ و بوی ماورایی، در سریال «اغما» روایت می‌کند.

 چطور شد که بعد از مدت‌ها به تلویزیون برگشتید؟

برای من تلویزیون و سینما خیلی فرقی ندارد. معمولا به نوع کار توجه می‌کنم و به آن حساسیت دارم. درست مثل اکثر بازیگران وسواس‌هایی در انتخاب‌هایم دارم. شاید به دلیل همین وسواس‌ها بود که تا مدت‌ها پیشنهادی را در تلویزیون قبول نکردم تا وقتی که مقدم پیشنهاد بازی در سریال اغما را به من داد.

  •   آشنایی شما و مقدم تقریبا به 10 سال پیش در سریال «شیخ مفید» برمی‌گردد، پس در انتخاب نقش و کار یک پیش‌زمینه هم داشتید

بله، البته ما قبل از «شیخ مفید» هم با همدیگر دوست بودیم ولی خب، اولین همکاری‌مان آن زمان شروع شد و اغما دومین کار مشترکمان است.

  •   فیلمنامه را خود سیروس مقدم به شما داد یا اینکه شما با علیرضا افخمی در ارتباط بودید؟

سیروس مقدم خلاصه کل فیلمنامه را به من داد و بعد گفت که سکانس‌ها در مرحله نوشتن است. من هم با خواندن همان خلاصه فیلمنامه کار را قبول کردم.

  •   تا به حال این‌جوری در یک سریال یا فیلم بازی نکرده بودید؟

نه، تا به حال این‌‌جوری که فیلمنامه در لحظه به دستم برسد، نشده بود. اما شرایط گاهی یک چیز را به آدم تحمیل می‌‌کند. من هم مثل بقیه بازیگران جزئیات نقشم را و دیالوگ‌هایم را لحظه به لحظه دریافت می‌کنم.

  •   اولین چیزی که با خواندن همان خلاصه فیلمنامه به ذهنتان رسید چه بود؟

حس کردم که پایان کار خوب است و سریال می‌گیرد، حس کردم انتخابم اشتباه نیست.

  •   یعنی فیلمنامه این‌قدر محکم بود؟

آشنایی من با علیرضا افخمی به سریال «سفر سبز» ـ‌ که ایشان ناظر کیفی آن کار بودند ـ برمی‌گردد. من کارهای ایشان را خوانده بودم و قبولش داشتم.

  •   فکر نکردید چون نویسنده این کار، کارگردان سریال «او یک فرشته بود» است، ممکن است کار در پایان یک جورهایی شبیه به آن سریال دربیاید؟

نه، اصلا. این دو کار به هم شبیه نیستند؛ یعنی حتی فضای مشترک هم ندارند. شاید فقط تم هر دو که ماورا است، مشترک باشد و برای همین شما دچار این ابهام شده‌اید.

  •  نقش دکتر پژوهان چقدر برایتان تازگی داشت؟

تقریبا حس‌‌های تازه‌ای به من می‌داد. من اگر فکر کنم نقشی که دارم بازی می‌کنم تکراری است، اصلا قبول نمی‌کنم چون خودم با تکرار یک نقش مخالفم.

  •   پس موافق تجربه کردن نقش‌های متفاوت و حتی دور از ذهن (نسبت به شخصیت‌تان) هستید؟

به نظرم همین دور بودن و متفاوت بودن است که هم برای خودم و هم بیننده، جذابیت می‌آفریند. من حتی دکتر پژوهان را با شوذب «معصومیت از دست رفته» یکی نمی‌دانم و فکر می‌کنم بازی‌هایم کاملا با هم فرق می‌کنند.

  •   در موقع بازی چقدر دست‌تان باز بود، آیا تابع کامل نظرات کارگردان بودید؟

هر دوی اینها مهم است؛ یعنی من وقتی اینجا به عنوان بازیگر حضور دارم باید تابع کارگردان باشم. اینجا کلاس درس نیست که به بقیه آموزش بازیگری بدهم. من برای تمام نظرات مقدم احترام قائلم و تابع او هستم؛ ضمن اینکه هر جایی که حس می‌کردم باید تغییری بدهم، مشکلی نداشتم و نقش را بالا و پایین می‌کردم.

  •  به عنوان بازیگر چه چیزی در شخصیت دکتر پژوهان بود که جذبتان کرد؟

شاید مهم‌ترین دلیلی که باعث شد من این نقش را بپذیرم و بازی کنم؛ همین نوع روایت قصه از سوی این آدم بود. قصه خیلی نرم و روان و حتی راحت شروع می‌شود و وقتی جلوتر می‌رویم کم‌کم‌ تغییرات را حس می‌کنیم؛ طوری که هر لحظه دچار تغییر می‌شویم. وقتی خط کلی قصه از این قانون تبعیت می‌کند، پس بازیگران هم تابع این خط هستند. پژوهان ابتدا یک پزشک مطرح و معروف است اما کم‌کم مناسبات شخصیتی و کاراکترش وسیع‌تر می‌شود و ما با یک انسان چند وجهی روبه‌رو می‌شویم و برای همین دوست داریم بیشتر بشناسیم‌اش.

  •  و همین مسئله برای شما ایجاد جذابیت کرد؟

بله، من از همین تحول خوشم آمده است.

  •   وقتی قرار بود این نقش را بازی کنید، حس نکردید که دارید ریسک می‌کنید؟

من به عنوان بازیگر در هر نقشی ممکن است ریسک کنم چون نمی‌توانم پایان کار را پیش‌بینی کنم. شاید اصلا 80درصد کار ریسک باشد. هرچند تجربه خیلی به این مسئله کمک می‌کند ولی حس من از اول برای این نقش مثبت بود و باورش داشتم.

  •  حالا که درگیر یک سریال مناسبتی شده‌اید، فکر می‌کنید بازی در این‌جور سریال‌ها چه شرایطی را می‌طلبد؟

سریال‌های مناسبتی چند ویژگی دارند؛ اول از همه اینکه هر شب پخش می‌شوند و مخاطب هم می‌داند که قرار است تا 30 روز قصه را دنبال کند؛ پس انتظار ندارد همه حرف‌ها یک شبه زده شود و پرونده سریال بسته شود.

همین اتفاق باعث دنبال کردن مخاطب می‌شود؛ پس مخاطب زیاد و دیده شدن نقش، مهم‌ترین اتفاقی است که در یک سریال مناسبتی می‌افتد. اتفاقا این مسئله می‌تواند هر کسی را دچار وسواس کند تا به اعتماد مردم پاسخ درستی بدهد. من فکر می‌کنم اگر داستان خوب و نقش جذاب در یک سریال باشد، آن سریال موفق خواهد بود.

  •  با بازیگرانی که در سریال با آنها ارتباط داشتید، راحت بودید؟

حامد کمیلی خیلی خوب بود. من از بازی با او خیلی لذت می‌برم. برای من که سال‌هاست جوانان مشتاق بازیگری را زیر نظر دارم و دوست دارم آنها هم وارد تلویزیون و سینما شوند، دیدن این همه تلاش و دقت در کار تحسین‌آمیز است.

  •   ولی احتمالا جذاب‌ترین سکانس‌های این سریال را هم سکانس‌های 2نفره‌تان می‌دانید.

نه، جذاب‌ترین سکانس برایم لحظه‌ای بود که با خانم دکتر بردیا (لعیا زنگنه) درباره مسئله شک به خدا صحبت می‌کردم. سکانس خوب دیگر هم همین گفت‌وگوی 2 نفره من و الیاس درباره خدا و توبه انسان‌ها بود که چند شب پیش پخش شد. هر جایی که حس می‌کردم دارم به تعلیق سریال کمک می‌کنم و حس‌هایم را مرور می‌کنم تا با الیاس هماهنگ باشم و یک سکانس جذاب را دربیاورم، برایم لذت‌بخش است.

  •   انگار قرار است بعد از ماه رمضان یک فیلم سینمایی از شما در سینما یک پخش شود.

تله‌فیلم «تجارت فراموش شدگان» را قبل از اغما به کارگردانی احمد ظریف‌رفتار بازی کردم؛ قصه مردی که بین مادیات و معنویات در تزلزل است و در چالش با خود به مرگ فکر می‌کند.

  •  چه جالب! تقریبا به موضوع اغما هم نزدیک است.

خیلی نه. ولی خب، جنبه ماورایی‌اش شاید مثل اغما باشد.

دیگر نمی‌خواهم منفی باشم
نوذری نقش دکتر جودت در سریال اغما را اصلا منفی و حتی خاکستری هم نمی‌داند.او از این نقش راضی است و بودن در کنار نوجوانان و جوانان معلول «مجتمع توانبخشی عمل» را (محل فیلم‌برداری سکانس‌های بیمارستان) - که به چشمان آبی او حسرت می‌خورند و مدام از او امضا می‌گیرند - یک‌جور سعادت می‌داند.

  •  نقش دکتر جودت چه چیز خاصی داشت که آن را پذیرفتید؟

من یک ماه قبل از بازی به این نقش فکر می‌کردم؛ درست از لحظه‌ای که سیروس مقدم پیشنهاد بازی در این نقش را به من داد و من فیلمنامه را خواندم، شروع کردم به تجسم بخشیدن به این نقش.

  •   پس شما هم فقط خلاصه فیلمنامه به دست‌تان رسیده بود؟

بله، من برای اینکه بیشتر در مورد نقشم بدانم، مدام از علیرضا افخمی سؤال می‌کردم و می‌خواستم زودتر از فیلمنامه، خودم به دریافت‌هایی برسم.

  •   قبول دارید این شیوه کار کردن به بازیگری شما هم لطمه می‌زند؟

من که سعی کرده‌ام چیزی در بازی‌هایم کم نگذارم و هر چه در توان داشتم تقدیم مردم کردم. اما به هر حال این‌جور کارها هم به ضرر خود عوامل تولید است و هم بازیگران. چون دیگر نمی‌توانیم سکانس‌ها را رج بزنیم.

  •  آشنایی شما با سیروس مقدم به سریال ریحانه بر می‌گردد؟

بله، من در آنجا یک نقش منفی رو به مثبت داشتم. از دید خودم در «ریحانه» من منفی نبودم، بلکه عاشق بودم و برای همین باعث قتل پروانه شدم.

 بعد از «ریحانه» هم قرار بود در «نرگس» باشم ولی خودم حس کردم که دیگر خیلی نقش منفی‌ام در سریال‌ها زیاد می‌شود، برای همین نپذیرفتم تا اینکه ایشان به من گفت که نقشی را در «اغما» برایم در نظر دارد که اگر خودم بخواهم مثبت است نه منفی، من هم قبول کردم.

  •  پس به نظر خودتان دکتر جودت نقش مثبتی در سریال دارد؟

بله، یک نقش مثبت خاص. جودت آدم بدجنسی نیست و این را الیاس هم می‌گوید. جودت آدم صاف و ساده‌ای است و اختلافش با دکتر پژوهان  سرکوچک و بزرگی نیست بلکه سر یک موضوع عشقی است.

  •  شما خودتان چقدر با موضوع ماورایی‌ای که در قصه وجود دارد، موافقید؟

 قصه اغما اصلا قصد ندارد به خرافه دامن بزند بلکه بیشتر قصد روشنگری دارد. مردم ما هم علاقه‌مند هستند که گاهی با مسائل ماورایی روبه‌رو شوند چرا که این مسائل هم برای آنها حالتی از تعلیق و ابهام  همراه می‌آورد و هم کارگردان را در یک آزمون فیلمسازی قرار می‌دهد تا از پس القای این مفاهیم برآید.

  •  کدام سکانس‌های بازی‌تان را بیشتر دوست دارید؟

من همه سکانس‌ها را دوست دارم و برای همه آنها زحمت کشیده‌ام. اما دو تا سکانس کلیدی است که حتما همه متوجه تعلیق‌های من و بالا و پایین کردن نقش من می‌شوند؛ یکی سکانس کمیته انضباطی است که در آن دکتر بردیا از جودت حمایت می‌‌کند و دیگری زمانی است که چند مامور برای پرسش از چگونگی فوت جوان متوفی سراغ من می‌آیند و عکس‌‌العمل‌های دکتر بردیا هم در کنار من شکل می‌گیرد. هر دوی این سکانس‌ها را ـ به خاطر اینکه شخصیت جودت چند بعدی است و او امکان استفاده از قابلیت‌هایش - را دارد دوست دارم.

  •   به عنوان اولین تجربه  حس تان از بازی در اینگونه سریال‌های مناسبتی چیست؟

برای من هیچ فرقی نمی‌کند که بازی من در طول 30 روز دیده شود یا 3 ماه، هر چند دیدن 30 روزه آدم از تلویزیون هم مختصات خودش را دارد و وظیفه من را سنگین‌تر می‌کند اما به نظر هیچ‌کدام کم‌ارزش‌تر از دیگری نیست. به نظر من اگر کار قوی باشد، مناسبتی یا غیرمناسبتی‌اش مهم نیست.

  •   اما به نظر می‌رسد به هر حال خوشحالید که از نقش‌های منفی‌، نجات پیدا کردید.

البته هنوز هم این پیشنهادها وجود دارد ولی من دیگر نمی‌خواهم آنها را بپذیرم. من در تلویزیون کارم را با نقش مثبت شروع کرده‌‌ام و با نقش‌های مثبت هم ادامه می‌‌دهم.  اگر این وسط کارهای خاصی هم بازی کردم، دلیلش بر بد بودن آن نقش نبوده است.

در حالی که به نظر خودم بازی کردن در نقش‌های منفی خیلی سخت‌تر از نقش‌های روتین مثبت است. اما در ایران نباید همیشه منفی‌ بازی کرد چون آن وقت آدم را با همان نقش‌ می‌شناسند.

به چشماتون رحم کنید
دیدن سریال «میوه ممنوعه» آن هم در طبقه نوزدهم برج21 طبقه نیمه‌ساز (همان برجی که متعلق به جلال فتوحی است) به همراه عوامل سریال، شاید یکی از متفاوت‌ترین اتفاقاتی است که می‌تواند برای کسی بیفتد.

برای این کار مجبور بودید با بالابر فلزی‌ای که صدای مهیب در آهنی‌اش سکوت شب شهرک را می‌شکند، یک طبقه مانده به نوک برج در میان خاک و سیمان پیاده شوید.

قبل از اینکه ما برسیم، صحنه کتک‌کاری فرزاد و شهرام ضبط شده است. عمار تفتی  با کله خیس، گوشه‌ای ایستاده و منتظر حوله است.

آن طرف‌تر، روی زمین خاکی، زیراندازی انداخته‌اند و سفره شام پهن است. امیرجعفری در حال خوردن لوبیاپلو با سالاد شیرازی است. تنهاست و قرار است صحنه بعدی با او گرفته شود. صدای باز شدن در بالابر فلزی‌ دوباره به گوش می‌رسد.جوانی ، تلویزیون 21اینچ به بغل از آسانسور بیرون می‌آید. دنبال یک صندلی است که تلویزیون را رویش بگذارد.

امیر جعفری اشاره می‌کند بیا همین جا بگذار جلوی سفره. حسن فتحی هم سر می‌رسد. هر کس می‌خواهد جایش را به فتحی بدهد اما او نزدیک‌ترین نقطه به تلویزیون را که یک تپه ماسه است، انتخاب می‌کند و می‌نشیند. جعفری با حالت لوطی‌واری می‌گوید: «آقا بد است آنجا». بعد هم نیم‌خیز می‌شود و می‌گوید: «بیایید جای من بنشینید».

 فتحی می‌خندد و جعفری می‌گوید: «حداقل به چشماتون رحم کنید». فتحی جوابش را نمی‌دهد و جعفری هم با چشمکی که به پشت سری‌اش می‌زند، سریال را دنبال می‌کند.

همه ساکتند و زل زده‌اند به تلویزیون. یکی که روی زمین جا پیدا نکرده رفته روی بشکه آب و چهارزانو نشسته. حاج یونس همراه هستی سوار ماشین می‌شود. فرزاد با دسته گل توی حیاط کارخانه است و با دیدن هستی و حاج یونس در ماشین، گل را وسط حیاط پرت می‌کند و...

«ای بدبخت، تا دیروز رهبری جنبش کارگری را داشتی، حالا ببین چه بلایی سرت آمده». حسن فتحی با خنده این جملات را رو به عمار تفتی می‌گوید و نگاه‌های همه به همراه خنده به سمت تفتی برمی‌گردد. او که حوله‌اش را دور گردن انداخته، فقط سر تکان می‌دهد.

 فرزاد دنبال حاج یونس و هستی است، دوباره همه روبه تفتی می‌کنند و می‌خندند. جعفری می‌گوید: «دلم برایت می‌سوزد». و شلیک خنده بار دیگر فضای ساکت برج را به‌هم می‌زند.
حاج خانم پای حاجی را توی آب می‌گذارد. پای حاج یونس پر از تاول است. فتحی رو به بقیه می‌گوید: «گریمو که دارید...».

حاجی ادامه می‌دهد: «فردا صبح باید ورزش کنم. بدنم ساز ناکوک می‌زند، 4 قدم پیاده‌روی کردم، صدایم درآمده است». همه می‌خندند و فتحی می‌گوید: «جای آقای نصیریان خالی تا ببیند چه بزمی اینجا راه انداخته است». تیتراژ پایانی سریال، همه را از جا بلند می‌کند. 

 فتحی در حالی که به چای سرد شده‌اش آب جوش اضافه می‌کند، می‌خندد و رو به امیر جعفری می‌گوید: «آماده‌ای؟» و او هم می‌گوید: «بله قربان».

نقش را نخوانده قبول کردم
نفیسه روشن بازیگری را با «روزهای‌به‌یادماندنی» همایون شهنواز شروع کرده  و بعد از بازی در «کمکم کن» قاسم جعفری،  جلوی دوربین سعید سلطانی در «سال‌های برف‌و‌بنفشه» رفت. این روزها، بازی او را در «پول‌کثیف» از شبکه تهران می‌بینیم.

  •  چطور شد که شما برای نقش پری انتخاب شدید؟

افشین سنگ چاپ، دستیار و برنامه‌ریز سیروس‌مقدم، من را به کارگردان معرفی کرد و من هم بی‌درنگ قبول کردم.

  •  یعنی نقش را نخوانده قبول کردید؟

تقریبا بله، برایم خیلی مهم بود که در سریالی از سیروس مقدم بازی کنم. کارهای او را به عنوان یک کارگردان حرفه‌ای دنبال می‌کردم و می‌دانستم که به بازیگران‌ خیلی بها می‌دهد.

  •  خودتان برای پری چه برنامه‌ریزی‌ای در ذهن‌تان داشتید؟

دقیقا می‌دانستم که پری نباید کلیشه شود. من می‌توانستم به خاطر اعتقادات مذهبی خانواده‌ام دختری چادری باشم ولی در سریال من را با حجاب کامل بدون چادر می‌بینید یا پری می‌توانست لوس  و عزیز دردانه پدر باشد اما من سعی کردم مرز لوس بودن و شیرین بودن  را حفظ کنم.

  •  کسانی هم بودند که شما را در این نقش کمک کنند؟

کمک‌های زیاد سیروس مقدم و افشین سنگ‌چاپ خیلی جلوی اشتباهاتم را می‌گرفت. اصلا راهنمایی‌های آنها بود که ایده لوس نشدن این دختر را به من ‌داد.

  •  پیش می‌آمد که خودتان هم در نقش دخالت کنید؟

بله، آقای مقدم گوش می‌کرد و یک‌جورهایی با هم به توافق می‌رسیدیم. اتفاقا فکر می‌کنم این‌طوری ایده‌های من پخته‌تر شده و هدایت می‌شد.

   بازی کردن بدون فیلمنامه کامل، برایتان سخت نیست؟

توجیه خودم این بود که من هم مثل بقیه مردم ـ که منتظرند بقیه داستان را بفهمند ـ باید منتظر شوم تا دیالوگ‌هایم برسد.

  •   در میان این همه سکانس ، کدامشان به یادت مانده است؟

قسمت‌های اول سریال را خـیـلی دوست دارم. صحنه‌هایی که با مادرم (شیرین بینا) بازی می‌کنم، به‌خصوص صحنه‌ای را که در بیمارستان برایش روسری آورده‌ام و مراقبش هستم.

چشم‌هایش
احسان رضایی: مهم نیست که اصول بازیگری را بلد باشیم و از بر بشمریم، مهم نیست که فرق بین مکتب‌های بازیگری  را بدانیم، مهم نیست که بدانیم مارلون براندو گفته «نقش را نباید بازی کرد، باید زندگی کرد» یا کس دیگر؛ مهم این است که ما از بازی علی نصیریان در نقش حاج یونس فتوحی لذت می‌بریم؛ مهم این است که ما نمی‌توانیم بین حاج یونس و خود علی نصیریان تفاوتی قائل شویم؛ مهم این است که نمی‌شود کس دیگری را جز علی نصیریان برای ایفای این نقش پیچیده تصور کرد.

نقش حاج یونس، پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های فراوانی دارد که با تقریب خوبی می‌شود گفت در سینمای ما سابقه نداشت. قبلا عزت‌الله انتظامی در «روسری آبی» عشق پیری را تصویر کرده بود و محمدرضا شریفی‌نیا در «دنیا» تصویر نمونه‌ای ازدواج مجدد را نشانمان داده بود اما آن نقش‌ها فقط مشکل موقعیت خانوادگی‌شان را داشتند، در حالی که نقش حاج یونس، تجربه عاشقی در پیری و مشکل خانوادگی، مشکل جایگاه اجتماعی، مشکل موقعیت شغلی و مهم‌تر از همه مشکل گیر کردن پیرمرد عاشق در دغدغه‌های مذهبی‌اش را یکجا دارد و این علی نصیریان است که با نگاه خیره و درمانده‌اش تمام این دغدغه‌ها را در دل نقش درآورده. نگاه نصیریان تمام اینها را دارد.

در مواجهه با هانیه توسلی، دزدیده نگاه کردن و نگاه‌های مشتاق او را می‌بینیم. وقت مواجهه با دیگران، بی‌توجهی در نگاهش موج می‌زند؛ وقت مواجهه با امیر جعفری، نفرت و در هنگام مواجهه با خود و خلوت با خود، تردید. درماندگی و تردید - هر چه هست – در این نگاه هست، در این چشم‌ها.

علی نصیریان یکی از آخرین بازمانده‌های عصر طلایی تئاتر دهه40 است. او سابقه چنین بازی‌های درخشانی را کم نداشته. اما از میان همه نقش‌هایش، فقط چند نقشی هست که در حافظه مردم ماندگار شده؛ نقش‌هایی که مثل این بازی، نمی‌توان کس دیگری را جای نصیریان در آنها تصور کرد. پدران ما نصیریان را با «آقای هالو» می‌شناسند؛ شهرستانی ساده‌دلی که در دوزخ پایتخت گیر افتاده بود.

این نقش را نصیریان طوری بازی کرده بود که حتی ایفای نقش‌هایی مثل «پستچی» یا مش اسلام «گاو» هم آن را از ذهن‌ها پاک نکرد؛ همان‌طور که نسل ما، نصیریان را با یک نقش کاملا متفاوت – با قاضی شارح زیرک «سربداران» - به یاد می‌آورد و حتی ایفای نقش‌های درخشانی مثل ابوالفتح «هزار دستان» و آعلی یار «شیر سنگی» و دایی غفور «بوی پیراهن یوسف» هم چیزی از شفافیت یاد قاضی شارح برایمان کم نکرده؛ طوری که همیشه منتظر بوده‌ایم تا نصیریان را در فیلم جدیدش ببینیم و آن را با قاضی شارح مقایسه کنیم.

نقش حاج یونس هم چیزی در حد همان نقش‌های آقای هالو و قاضی شارح است. احتمالا نسل جدید هم بعدها وقتی از نصیریان یاد می‌کنند، او را با نقش حاج یونس فتوحی – شیخ صنعان عصر جدید – به خاطر می‌آورند؛ مردی که هر چقدر هم از مـاجرای عـشق بیجایش بدت بیاید، نمی‌توانی برایش دل نسوزانی؛ مردی که از یاد بردن نگاه درمانده‌اش به این راحتی‌ها امکان‌پذیر نیست.