ميگويد اگر مردم كارهاي او را دوست دارند نه بهخاطر او بلكه بهخاطر موضوعي است كه در نقاشيهايش آن را به اجرا ميگذارد و صاحبكار است كه به آثار او ارج و قرب ميدهد. حسن روحالامين، هنرمند نقاش 31سالهاي است كه با كشيدن نقاشيهاي آييني و عاشورايي، ارادت خودش را به امامحسين(ع) و يارانش نشان ميدهد و نسبت به پرداختن واقعه عاشورا و امامحسين(ع) احساس وظيفه ميكند.
تاكنون آثار زيادي خلق كرده و سبك خود را بيشتر به سمت آثار رمانتيك و كلاسيك قرن 19شباهت ميدهد. او در سالهاي فعاليتش تعداد بسياري از آثارش را نيز در نمايشگاههاي دسته جمعي و انفرادي (البته تنها يك نمايشگاه انفرادي آن هم سال گذشته در خانه هنرمندان برگزار كرد) به نمايش گذاشته است اما اينبار محشر كربلا را ميخواهد روي يك بوم 12 متري با نام «عرش بر زمين افتاد» به نمايش درآورد؛ تابلويي كه شما احساسات خوب و خشونت همراه جنگ را به وضوح ميتوانيد ببينيد؛ بوم بزرگي كه آن را در كارگاهش ساخته و حالا دارد روي آن كار ميكند. براي ديدارش به كارگاه رفتيم؛ كارگاهي پر از رنگ و لعاب كه هوايش بسيار دلانگيز است اما ميان آن همه زيبايي و هواي خوش، بوي رنگ و تينر در گوشهاي از ذهنت جاي ميگيرد. او از كارش لذت ميبرد و چندان به اين فكر نميكند كه تابلوي به آن بزرگي قرار است نصيب چهكسي يا كساني بشود و براي آن قيمتي نميگذارد. اعتقاد دارد مهم اين است كه او به رسالت خود پايبند باشد بدون آنكه بخواهد به چيز ديگري فكر كند.
حسن روحالامين از دوراني كه احساس كرد ميتواند نقاش باشد و وارد اين حوزه فعاليت هنري شود ميگويد: «در دوران مدرسه چندان تمايلي به درس خواندن نداشتم اما تا دلتان بخواهد نقاشي ميكشيدم و مادرم هم متوجه اين موضوع بود. به همين دليل تا آنجا كه در توانش بود براي من وسايل نقاشي مثل كاغذ و ماژيك را فراهم ميكرد. سال اول دبيرستان بودم كه برادر بزرگترم من را در هنرستان تجسمي ثبتنام كرد. خيلي به رشتهاي كه ميخواندم علاقه داشتم. براي همين با پشتكار بيشتري درسم را ادامه دادم تا اينكه زمان كنكور رسيد». حسن با وجود آنكه به اين درس و رشتهاي كه ميخواند علاقه داشت اما نتوانست سال اول در كنكور قبول شود و سال دوم با انگيزه بيشتري براي كنكور خواند؛ «بالاخره با پشتكار بيشتر درس خواندم و توانستم در شهر كرمان قبول شوم. از همان روز اول تمام تلاشم را براي انتقالي كردم چون نميتوانستم در آنجا بمانم و شرايط برايم سخت بود. به همين دليل موفق شدم از ترم دوم وارد دانشگاه شاهد شوم. در دوران تحصيل بود كه مادرم بيمار شد و متأسفانه او را از دست دادم و بدترين اتفاق زندگيام رخ داد. به همين دليل با هر سختياي كه بود بالاخره در سال90 فارغالتحصيل شدم.»
- صحنه نوحهها را تصويرسازي ميكردم
از او درباره صحنههاي عاشورا سؤال ميكنيم كه چطور شد سبك كارش به سمت كارهاي مذهبي، بهخصوص واقعه عاشورا سوق پيدا كرد كه پاسخ ميدهد: «مادر و برادرم در مسير زندگي من بسيار تأثيرگذار بودند. به ياد دارم برادرم وقتي روي ميز كارش خوشنويسي ميكرد يا نقاشي ميكشيد نوحههاي ائمه را گوش ميكرد. من هم كنار او، وسايل كارم را ميگذاشتم و با هم به اين نوا گوش ميداديم و كار ميكرديم. من همان نوحههايي را كه ميشنيدم تصويرسازي ميكردم و مادرم هم هميشه من را تشويق ميكرد. كارهايم را به ديوار ميزد و از خيليها دعوت ميكرد بيايند و نقاشيهاي من را ببينند. تا اينكه وارد دانشگاه شدم و كارهايم را به شكل جديتري دنبال كردم». حسن، دوران دانشگاه را دوران طلايي زندگياش ميداند و ميگويد: «در دانشگاه آدمهاي حرفهاي زيادي را ديدم. آن موقعها كلاسهاي خودم كه تمام ميشد ميرفتم كلاس ترم بالاتريها مينشستم و سعي ميكردم كه از حرفهاي تمام اساتيد دانشگاه استفاده كنم. مدام در جو شركت در مسابقات و وركشاپها و جشنوارهها بودم. تصوير اميرالمومنين(ع) را كشيدم كه مشغول درددل با چاه بود. با اين اثر رتبه هم آوردم. بعد از دانشگاه، براي ديگر بچههايي كه ميخواستند ارشد بخوانند كلاس برگزار ميكردم و نقاشي آموزش ميدادم كه اتفاقا همگي قبول شدند اما خودم چون حس وحال درس خواندن ندارم سراغ قبولي نرفتم».
- روز پاياننامه، روز سرنوشتساز
اما اينكه چطور شد روحالامين سبك كار خود را به شكل جديتري به سمت موضوعات عاشورايي متمايل كرد برميگردد به زماني كه قرار بود پاياننامهاش را ارائه دهد: «براي پاياننامهام يك مجموعه كار انجام داده بودم كه از سال86 تا سال 88ادامه پيدا كرده بود. دراين سال پاياننامه را كه شامل 3كار ميشد ارائه دادم و نمره خوبي هم گرفتم. با وجود كارهايي كه انجام داده بودم در آن زمان نميدانستم از اين سبك كارها استقبال خواهد شد يا خير چون خيليها در اين سبك كار كرده بودند و تصورم اين بود اين كارهايي كه انجام ميدهم مانند كارهاي بقيه است. آن اتفاقي كه روي من تأثير زيادي گذاشت دقيقا روز پاياننامهام بود كه دبير جشنواره مقاومت آمد و يكي از كارهاي من را خريد. خيلي تشويق شدم؛ نه بهخاطر مبلغي كه بابت كارم دريافت كردم، اتفاق اصلي اين نبود. اتفاق اصلي ادامه حركتم بود كه توسط استاد راهنمايم استاد مرتضي اسدي رخ داد. او به من در جلسه پاياننامه و در حضور باقي استادها و دانشجوها كه حضور داشتند گفت اگر حسن با چنين همتي اين كار را ادامه دهد تا چند سال ديگر جزو بهترين نقاشهاي ايران خواهد شد. اين حرف استادم هنوز در ذهن من باقي مانده است. با اينكه هنوز به آن مرحله نرسيدهام اما آنقدر آن حرف روي من تأثير گذاشت كه ميخواهم به آن هدف برسم. فروش كارم در همان روز موجب شد اين حرف در دلم بيشتر قوت بگيرد و به اين نتيجه برسم كه شايد بتوانم به حرف استادم برسم».
- كارهايم بفروشد يا نفروشد چه اهميتي دارد؟
روحالامين هم مانند تمام هنرمندان ديگر معتقد است اگر يك هنرمند دغدغه مالي نداشته باشد ميتواند خلاق باشد و به هنرهايي كه دارد بيفزايد؛ «يك هنرمند بايد حمايت مالي و تبليغات مردمي بشود و بايد بداند ميتواند كارش را بدون دغدغه مالي انجام دهد. من هر چقدر كارم را دوست داشته باشم اما اگر كارگاهي براي كار كردن و رنگ و بومي براي نقاشي كشيدن نداشته باشم نميتوانم كار كنم. 2سال پيش كارگاه كوچكتري داشتم اگر همان نبود نميتوانستم كار كنم. در اين سبك هنرها تنها علاقه كافي نيست. اگر من دغدغه مالي داشته باشم نميتوانم بنشينم نقاشي بكشم. بايد بهدنبال درآمد باشم تا بتوانم از پس مخارج زندگيام بربيايم. وقتي بتوانم از پس مخارج زندگيام بربيايم باقي وقت اضافهام را حتما صرف كار مورد علاقهام خواهم كرد. به همين دليل روز پاياننامه وقتي همزمان، هم از من حمايت فكري و هم حمايت مالي شد روي تصميمام جهت ادامه كار، آن هم در زمينه عاشورا بسيار اثرگذار بود. بعد از آن، انجمن تجسمي دفاعمقدس هم يك كار ديگر به من سفارش داد و سپس توانستم به اين باور برسم كه نقاش هستم؛ چون كارهايم را ميخرند و با آن ميتوانم زندگيام را بچرخانم. البته آن زمان تفكر من نسبت به امروز خامتر بود و فكر ميكردم چون كارم به فروش ميرود پس ميتوانم ادامه دهم. تا يك مدت گذشت و به ركود رسيدم. حتي با خودم فكر ميكردم اگر كارهايم را كسي نخرد ديگر كار نميكنم. بعد بهخودم نهيب زدم كه اين چه حرفي است؟ يعني اگر نخرند كار نميكني؟ يعني تو براي پول كار ميكني؟ بعد از آن بودكه به اين نتيجه رسيدم كارهايم را چه بخرند چه نخرند من باز هم نقاشي ميكشم. 2 سال از آن روزها گذشت. الان هم به جايي رسيدهام كه ميخواهم كار كنم؛ آن هم كارهاي بزرگتر. مهم اين است كه كار ديده شود و مردم با آن ارتباط برقرار كنند. حالا اينكه بفروشد يا نفروشد چقدر اهميت دارد؟» او از همسرش ميگويد كه در اين راه تنهايش نگذاشته و با قناعتهايش سعي كرده او را در اين راه همراهي كند؛ «همسرم اهل قناعت است. اگر كسي ولخرج باشد نميتواند با يك هنرمند زندگي كند. همين الان كه من يك رنگ ميخرم كه بتوانم تابلو بكشم به دليل قناعت و همراهي ايشان در زندگي مشتركمان است. روزي دست خداست. آن كسي كه بايد روزي بدهد خودش روزيرسان است. براي همين غم روزي را نبايد خورد.»
- مردم با موضوع نقاشيهاي من ارتباط برقرار ميكنند
حسن روحالامين خودش را هنوز هم نقاش بزرگي نميداند و ميگويد:« اگر مردم كارهايم را دوست دارند بهخاطر هنر من نيست، بهخاطر موضوع نقاشي است. شايد من نقاش خوبي نباشم و اينكه كارهايم مخاطب دارند و با آن ارتباط برقرار ميكنند بهدليل موضوع كار باشد. مثلا يك خواننده، شعر يكي از شعراي بزرگ مانند حافظ و سعدي را ميخواند، همه ميگويند چقدر خواننده باسوادي است درصورتي كه آن شعر است كه اين حس را به شما القا ميكند نه خواننده. در كارهاي من هم 2چيز مردم را به سمت خود جذب ميكند؛ يكي صفاي درون و علاقه خودشان است و ديگري خوببودن موضوع. من فقط آن موضوع دلنشين را به تصوير كشيدهام. چرا نقاشيهاي ديگر من كه درباره موضوع امام حسين(ع) و كربلا نيست مورد استقبال قرار نميگيرد؟ پس موضوع، حرف اول را ميزند. صاحبكار به نقاشياي كه من ميكشم ارزش ميدهد و من كارهاي نيستم. مثل اينكه شما برويد يك پارچه سياه بگيريد كه هيچ ارزشي ندارد؛ اما همين كه آن را به ديوار نصب و هيئتي راه انداختيد آنوقت است كه اين پارچه سياه كلي ارزش پيدا ميكند و ديگر پارچه معمولي نخواهدبود. خاك ارزش ندارد اما وقتي خاك كربلا و خاك قدمگاه يك آدم بزرگ باشد ارزش پيدا ميكند».
- نقاشيهاي امامحسينع قيمت ندارد
نقاش هنرمند عاشورا كه خود را روضهخوان تصويري ميداند درباره آخرين كارش اينطور توضيح ميدهد: «من الان 31سال دارم و نهايت 20سال ديگر ميتوانم سرپا بايستم. در همين مدت باقيمانده بايد كارهايي انجام بدهم كه وقتي از اين دنيا رفتم خيلي احساس نكنم ضرر كردهام. اين كارها را ميخواهم بكنم تا حسرت نخورم چرا وقتي ميتوانستم چنين اثري خلق كنم اين كار را نكردهام. براي همين دست بهكار شدم و موضوعي كه براي شروع انتخاب كردم احساسم گفت بايد در سايز بزرگ باشد. به همين دليل سايز كارم را 12متر ساختم و نامش را «عرش بر زمين افتاد» گذاشتم». درباره قيمتي كه براي كار آخرش درنظر گرفته سؤال ميكنيم. ميگويد: «كارم را قيمت نميگذارم. شايد به يك حسينيه كه كارم را ميخواهد 2 ميليون تومان بفروشم. شايد به كسي كه فقط ميخواهد در خانهاش آن را بگذارد و 200ميليون تومان بخرد به او بگويم من300ميليون تومان ميفروشم (ميخندد). براي كارهايي كه براي امامحسين(ع) ميكشم هيچ وقت قيمت نميگذارم».